استاد حاج شیخ حسین انصاریان حفظه الله درباره زلزله گناباد و حضور ایشان در مزارسلطانی، به نقل خاطرهای میپردازد که در ماهیت حقیقی سلطان حسین تابنده قطب صوفیه گنابادیه را نمایان می کند.
به گزارش فرقه نیوز؛ استاد حاج شیخ حسین انصاریان حفظه الله درباره زلزله گناباد و حضور ایشان در مزارسلطانی، به نقل خاطرهای میپردازد که در ماهیت حقیقی سلطان حسین تابنده قطب صوفیه گنابادیه را نمایان می کند.
ایشان در این باره میفرمایند؛ پیش از انقلاب، زلزلۀ شدیدی منطقۀ گناباد را به لرزه درآورد و چندین هزار نفر را کشت. در این زمان پسر عمهام در آنجا ماموریت بانکی داشت. برای خبرگیری از او، نیز کمک رسانی به مردم منطقه، روانۀ آن دیار شدیم. در این سفر آقای حاج اسدالله صفا – از نزدیکان مرحوم نواب صفوی – با من بود.
ما کمکهای نقدی مردمی زیادی را همراه داشتیم. ابتدا به مشهد و سپس به تربت حیدریه رفتیم. در آن شهر سراغ چهرۀ مردمی و سرشناس میگشتیم که همه حاج آقا اصغر شرکت را معرفی کردند.
او مغازهای در بازار داشت. وارد مغازهاش که شدیم، بلند شد و به گرمی از ما استقبال کرد او که از کامیون دارهای سابق بود، مرا میشناخت و گاهی نیز در تهران پای منبرم میآمد.
با تعجب گفت: «شما کجا اینجا کجا؟» گفتم: «آمدهایم تا به مناطق زلزله زده برویم و این ساک پول را نیز همراه آوردهایم.» گفت: «امشب را باید اینجا بمانید و برای مردم سخنرانی کنید. ما خودمان فردا شما را به ان مناطق میرسانیم.» او ما را به خانهاش برد. خانهای زیبا و بسیار بزرگ بود.
شب مردم در مسجدی به نام مسجد فولاد، در میدانگاه شهر جمع شدند. آقای فولاد، صاحب مسجد نیز در قید حیات بود. او مرد بزرگوار و خیری بود که حوزۀ علمیۀ بزرگی را نیز تأسیس کرده بود. در آن شهر علمای بزرگی بودند، از جمله آیت الله سید محمد باقر امامی که در زمان سید ابوالحسن اصفهانی در نجف درس خوانده و به درجۀ اجتهاد رسیده بود، شیخ عبدالله امامی، مدیر حوزۀ علمیه که حدود ۲۰۰ طلبه داشت، هم چنین حاج شیخ اسماعیل که بسیار اهل معنویت بود.
آن شب علمای زیادی پای منبر من آمده بودند و برای اولین بار بود که در حضور علما منبر میرفتم. این برای من که طلبهای جوانی بودم مقداری دشوار بود.
فردا صبح راهی مناطق زلزله زده شدیم. چون یک ماشین جیپ در اختیارمان قرار گرفته بود، صلاح را در آن دیدیم که ابتدا به پشت کوهها و روستاهای دور افتاده، که هنوز کمکی به آنجا نرسیده، برویم.
وقتی به آن مکانها میرسیدیم، مردم آواره از کوچک و بزرگ دور ما جمع میشدند. جالب توجه آنکه وقتی میخواستیم مقداری پول به آنها بدهیم، با آن همه نیازمندی، میپرسیدند آیا شما از طرف دولت شاه آمدهاید یا این کمکهای مردمی است. اگر از طرف شاه است ما نمیگیریم چون حرام است.... این امر جای شگفتی داشت و از تقوا و ایمان سرشار مردمان روستاهای دور افتادۀ تربت حکایت میکرد.
دو شبانه روز در آن مناطق چرخ زدیم و همۀ پولها را بین مردم تقسیم کردیم. روز دوم هنگام غروب، به «بیدخت» گناباد رسیدیم. آنجا مرکز سلسلۀ گنابادی هاست و مقبره سلطانعلی گنابادی، صاحب تفسیر معروف «بیان السعاده»، در آنجاست. برای دیدار از آن مقبره رفتیم. قطب آن زمان، آقای سلطان حسین تابنده، همراه عدهای برای نماز جماعت آمده بودند. ما را که با لباس روحانیت دیدند اکرام و احترام بسیار کردند. هر چه گفتیم فقط برای دیدار از اینجا آمدهایم و میخواهیم به تربت برگردیم، اجازه ندادند و گفتند شب است و جاده تاریک و خاکی است.
با اصرار آنها آنجا ماندیم و به یکی از اتاقهای صحن رفتیم و دور هم نشستیم. در ضمن صحبت رفیق ما از جناب قطب پرسید: «شما هنگام زلزله کجا بودید؟» گفت: «من در اتاق بودم و دست بر روی زمین گذاشته بودم و دعا میخواندم که زلزله آرام بگیرد.» او داشت این حرف را میزد که زمین لرزید. منظرۀ بسیار دیدنی پیش آمد؛ اولین کسی که سراسیمه به وسط حیاط خیز برداشت، همان جناب قطب بود! آن شب تا صبح از خنده خوابمان نمیبرد.
فردا به تربت برگشتیم. وقتی عازم تهران شدیم از من دعوت کردند که در فرصتی مناسب، یک دهه برای منبر به آنجا بروم و من برای تابستان که حوزه تعطیل بود، قول دادم.
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، خاطرات حاج شیخ حسین انصاریان، ص۶۱_۶۳