کد خبر: ۱۳۷۱
تاریخ انتشار: 26 دی - 1394 13:21
بهاییت یکی از دلایل اثبات نبوت را برای پیامبر نمای خود استقامت و تحمل سختی ها ذکر میکند اما آنگونه که در منابع متعدد بابی و بهائی و مسلمان آمده است نه باب و نه بهاءالله در هیچ یک از دعاوی خود ثابت قدم نبوده اند و گاهي مدعی بابیت و گاه رسالت و نبوت و گاهي بالاتر حتی ادعاي خدائي میکردند.
گروه بهائیت-فرقه نیوز، بهاییت یکی از دلایل اثبات نبوت را برای پیامبر نمای خود استقامت و تحمل سختی ها ذکر میکند اما آنگونه که در منابع متعدد بابی و بهائی و مسلمان آمده است نه باب و نه بهاءالله در هیچ یک از دعاوی خود ثابت قدم نبوده اند و گاهي مدعی بابیت و گاه رسالت و نبوت و گاهي بالاتر حتی ادعاي خدائي میکردند
  .

بهاء در کتاب « ايقان » به این دلیل متمسک میشود تا داعیه  سید علی محمد شیرازی را اثبات نماید وی مينويسد : « و دليل برهان ديگر که چون شمس بين دلائل مشرق است استقامت آن جمال ازلي است بر امر الهي که با اينکه در سن شباب بودند و امري که مخالف کل اهل ارض از وضيع و شريف و غني و فقير و عزيز و ذليل و سلطان و رعيت بود با وجود اين قيام به آن امر فرمود چنانچه کل استماع نمودند و در هيچ کس و هيچ نفسي خوف ننمودند. و اعتنا نفرمودند. آيا ميشود اين به غير امر الهي و مشيت مثبته رباني [۱]

اولا : آنگونه که در منابع متعدد بابی و بهائی و مسلمان آمده است نه باب و نه بهاءالله در هیچ  یک از دعاوی خود ثابت قدم نبوده اند
گاهي ،مدعی بابیت و گاه رسالت و نبوت و گاهي بالاتر حتی ادعاي خدائي میکردند باب در لوح یحیی ازل خود را الله مهيمن القيوم میخواند و بهاءالله در لوح ميرزا علي سياح مراغه اي مینویسد : «بسم الله الابهي ان ياعلي فاشهد باني ظهور الله في جبروت البقاء ... و کل خلقوا بامري و يطوفن في حولي... [۲]

پس گواهي بده به اين که من ظهور خدا هستم در جبروت بقاء ... و همه با امر من خلق شدند و طواف کنندگان من هستند وقت ديگر به بابيان بغداد مينوشت: «اين نامه از اين نمله فانيه به سوي احباي خدا ارسال ميشود [۳] گاهي خود را فرستاده ي خدا ميخواند. [۴]

و زمان ديگر، خطاب به ناصرالدين شاه چنين مينگاشت:  
يا ملک ارض إسمع نداء هذا «المملوک» إنّي «عبد» آمنت بالله و آياته [۵]؛ اي پادشاه زمين فرياد اين مملوک را بشنو من بنده اي هستم که به خدا و آياتش ايمان آوردم.

 ولي از آن سوي مدعي بود که همه خدايان و آن خدائي که به محمد صلي الله عليه وآله  عيسي و موسي عليهما السلام وحي فرستاده است از فرمان من به وجود آمدند:
کلّ الاُلوه من رشح امري تألّهت *** وکلّ الربوب من طفح حکمي تربت [۶]
همه خدايان در تراوش امر من خدا شدند. و تمام پروردگاران در پي حکم پرورده شدند.
 با اين همه، به هيچ وجه حسينعلي ميرزا در دوران اقامت در بغداد و اسلامبول و ادرنه، و عکا، جرأت ميان مردم رفتن را نداشته و هميشه سنت و آداب و عقايد مردم مسلمان را احترام مينهاده و خود علي رغم نوشته هايش و نامه هائي که به ايران ميفرستاد، همرنگ آنها و در لباس مسلماني مرتبط با آنها بوده است

شوقي افندي» تصريح ميکند :
 حسينعلي ميرزا در بغداد پيشنماز مساجد مسلمين و در محراب امام جماعت، اقامه صلوة ميکرده است و به نحوي تا پايان عمرش، اداء نماز را ترک نکرده و بعدها هم جانشين و فرزندش از ترس مؤاخذه پادشاهان عثماني در نماز جماعت اسلامي حاضر ميشده اند.
عباس افندي، پس از پدر، اين شيوه را در نظر داشت، و در هنگام توقف در عکا، و حيفا... رعايت مصلحت را کاملا در نظر داشت. به نحوي که در چنين ايامي، مردم عرب زبان و مسلمان اين شهرها، به هيچ وجه پي نبردند که در ذهن بهائيان چه ميگذرد، و چه دعاوي جديدي را برخلاف اصول مسلم اسلام در سر، و بر قلم جاري ميسازند.

براي روشن شدن هرچه بيشتر اين موضوع ذکر اقوالي موثق به نظر منطقي ميرسد:

۱.    صبحي مهتدي در ضمن بيان خاطرات خود مينويسد :
 «… از روز نخست که بهاء و کسانش به عکا تبعيد شدند عموم رعايت مقتضيات حکمت را فرموده متظاهر به آداب اسلامي از قبيل نماز و روزه بودند بنابراين هر روز جمعه عبد البهاء به مسجد ميرفت و در صف جماعت اقتدا به امام سنت کرده به آداب طريقه حنفي که مذهب اهل آن بلاد است نماز ميگذارد… [۷]

۲.    مرحوم حسن نيکو مينويسد:
براي شاهد قضيه که ميرزا در حدود فلسطين و سوريه ابداً دعوتي نکرده بلکه من باب احتياط تبليغ را هم در آن حدود حرام نموده که مبادا سر و صدائي بلند شود و مشت او نزد مسلمين آن اقليم باز گردد، عين لوحي را که ميرزا عباس براي شيخ فرج الله زکي الکردي در مصر (قاهره) فرستاده است درج ميکنم
هو الله
اي شيخ محترم در السن و افواه ناس مفترياتي چند انتشار يافته که ضرر به امر دارد لهذا بايد من ملاقات با بعض نفوس مهمه نمايم و اين افکار را زائل نمايم و تا بحال هر کس ملاقات نمود منقلب گرديد اگر نفسي از احباء زبان به تبليغ گشايد و به نفسي حرفي ولو به مدافعه بزند مردم بکلي فرار نمايند و نزديک نيايند لهذا جمال مبارک تبليغ را در اين ديار حرام فرمودهاند مقصود اين است که احباء بايد که ايامي چند بکلي سکوت نمايند و اگر کسي سؤال نمايد بکلي اظهار بيخبري کنند که همهمه و دمدمه (دقدقه!) قدري ساکت شود و من بتوانم که به مصر آيم وبا بعضي از نفوس مهمه ملاقات کنم زيرا حال حکمت اقتضا چنين مينمايد لهذا جميع احباء را بکلي از تکلم از اين امر البته حال منع فرمائيد و عليکم التحية و الفضل و الاحسان من الرب المنان ع ع [۸]

اينجا ملاحظه کنيد آقايان...براي چند روزه که ميخواهند به مصر تشريف ببرند تبعهي خود را از تبليغ کردن مرام و مبادي خود مخفي ميکنند و با آنها تأکيد ميکند که ابداً اسم اين امر را هم نبريد تا من مدتي که در مصر هستم خاموش محض شويد و مسلمان صرف گرديد وقتي که من از مصر مراجعت، به حيفا برگردم پدر خودتان را در آوريد و خودتان را به آتش بزنيد... در اينجا به شيخ فرج الله آنطور دستور ميدهد و در ايران که هرگز عبورش نميافتد به من اينطور دستور ميدهد:
«هو الله ايها الرجل الرشيد ...... فاستبشر ببشارت الله و شمر الذيل و لاتخف الويل واجتهد في اعلاء کلمة الله في تلک القدوة القصوي ... عليک بهاءالابهي ۲۰ رمضان ۱۳۲۷ عبد البهاء عباس [۹]

اي مرد رشيد پس بشارت بده به بشارتهاي الهي  و نترس و هراسي نداشته باش و در اعلاء كلمه الهي بكوش (تبليغ بهائيت ) نما......
۳.    مسلم است اگر عباس افندي، عقايد خود را نشر داده بود و يا زعماي بهائيت در اظهار عقايد خود استقامت و پايداري ميداشتند، مسلمانان هرگز تماس و ارتباطي به او  گرفتند و درتشييع جنازه ي او باقرآن وصلوات، زعماي ملت اسلام ، شرکت، نميکردند .شوقي افندي در ذکر حالات عباس افندي، در آخرين هفته حياتش تصريح ميکند که: «در آخرين جمعه توقف مبارکش در جهان ناسوت با وجود خستگي و ضعف فراوان جهت اداي صلاة ظهر در جامع مدينه حضور بهم رسانيد. [۱۰]

چنين شيوه اي از جانب حسينعلي ميرزا و جانشينان و اطرافيانش از يک سوي، و از سوي ديگر بنا به اظهار دعاوي مختلف و متناسب با شرايط و مقتضياتي، و رعايت مصلحت موجب گرديد که حسينعلي ميرزا آشکار بگويد: «تالله قد ضلّت راس الخيط في امري و صرت متحيراً . [۱۱]    سوگند به پروردگار که سر نخ در کارهايم گم گشته، و گيج و سرگردان شده ام [۱۲]

نكته پاياني اينكه:  آياتي كه گلپايگاني در اين برهان پوشالي به آن استناد كرده اتفاقاً در مقام  رد مدعيان نبوت است و از جمله باب و بهاءالله است خداوند در اين آيه مدعيان را بي نصيب از تأييدات خداوندي اعلام ميکند و قدرت بر اعجاز که مهم ترين نشانه صدق مدعاي يك پيامبر است را  هرگز به آنان عطا نمي کند  کما اينکه باب وبها هيچ يک  معجزه اي نداشته اند تا جائيكه به ناچار براي دفع سخنان معرضين كه از آنان معجزه طلب ميكردند مدعي عدم اعجاز از سوي ساير انبيا عليهم سلام الله اجمعين ميشدند [۱۳]

ديگر آنکه چه بسيار کسان در اين عالم مدعي نبوت شده وديانتي را تأسيس کرده ودر ادعاي خود ثابت قدم بوده و سخن شان در افرادي تأثير نموده و شريعت شان  تا امروز باقي مانده  است  نمونه آن جناب غلام احمد قادياني معاصر جناب ميرزا حسينعلي نوري است که اتفاقاً نسبت به تعداد طرفداران  وي رشک بسيار مي ورزيد او مي نويسد : «نفسي از اهل سنت و جماعت در جهتي از جهات ادعاي قائميت نموده و الي حين قريب صد هزار نفس اطاعتش نمودند و به خدمتش قيام کردند و قائم حقيقي به نور الهي در ايران قيام بر امر فرمود شهيدش نمودند [۱۴]

 

پی نوشت:

۱.ايقان، ص١٥٣
۲.گنج شايگان، عبدالحميد اشراق خاوري، مؤسسه ملي مطبوعات امري، ۱۲۴ بديع (طهران).
۳.آثار قلم اعلي، ج۴، ص۲۶۴
۴.اقتدارات، ص۵۴
۵.لوح سلطان، تنظيم عزيزالله سليماني اردکاني، مؤسسه ملي مطبوعات امري، چاپ مجدد، هند، ۱۳۲ بديع.
۶.گنچ شايگان، ص ۱۰.
۷.خاطرات صبحي، ص۹۸
۸.مکاتيب ج۳، ص۳۲۷
۹.فلسفه ي نيکو، ج۱، ص۱۰۹
۱۰.قرن بديع، ج۳، ص۳۱۸
۱۱.  آثار قلم اعلي، ص۳۲۹
۱۲.سيد محمد باقر نجفي بهائيان صص۴۵۰تا۴۶۹ با اندكي تصرف و تلخيص
۱۳.به سوی حقیقت علیرضا روزبهانی بروجردی ص ۱۳۵
۱۴.اشراقات»، ص۷

ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار