کد خبر: ۱۴۳۵۸
تاریخ انتشار: 31 شهريور - 1395 11:24
دکتر علی الشعیبی به دروغگو بودن محمد بن عبدالوهاب و ابن تیمیه پی برد و با آشنایی با حدیث غدیر خود را بر سر دوراهی بهشت و جهنم یافت.

به گزارش فرقه نیوز و به نقل از سرویس بین الملل خبرگزاری «حوزه» دکتر علی الشعیبی از مسلمانان متولد رقه سوریه است که از کودکی علاقه و استعداد سرشاری در یادگیری و تبلیغ اسلام داشت و از زمان 12 سالگی تحت تاثیر شیوخ وهابی رقه به این فرقه مذهبی گرایش پیدا کرد و جوانی خود را در سوریه و عربستان با اعتقاد به وهابیت و تعالیم محمد بن عبدالوهاب گذراند و سال ها نیز به عنوان مشاور ملک فهد پادشاه عربستان فعالیت کرد تا اینکه به دروغگو بودن محمد بن عبدالوهاب و ابن تیمیه پی برد و با آشنایی با حدیث غدیر خود را بر سر دوراهی بهشت و جهنم یافت.

آنچه در ادامه می خوانید ترجمه گفتگوی شبکه الکوثر با این اندیشمند جهان اسلام و کارشناس وهابیت است. علی الشعیبی در این حلقه از گفتگو درباره خارج بودن وهابیت از دایره اهل سنت وجدا بودن راه اهل سنت از وهابیت می گوید و اینکه وهابی ها تمام مسلمانان به جز خود را کافر می دانند.

 

- چه تفاوتی میان اهل سنت و وهابیت وجود دارد؟ و آیا این واقعیت و تفاوت وجود دارد یا اینکه ما باید آن را ایجاد کنیم؟

ما باید به این مساله توجه کنیم و بر آن متمرکز شویم تا اهل سنت از طلبه گرفته تا چوپان همه بدانند که اسلامِ سنّی چیزی است و وهابیت چیز دیگری است. اسلام سنّی اسلامی با گستره باز و با گذشت است. هنگامی که آیه قرآن یا حدیث یا سیره نبوی را برای یک سنّی بخوانی، قلب او رقیق می شود، اشک می ریزد، دل او می لرزد و از سیره نبوی و خاندان پیامبر(ص) دفاع می کند و چه بسا در این راه شمشیر بکشد، اما وهابی ها اولا اهل سنت را خارج از اسلام می دانند و در این زمینه دلیل داریم و بارها گفته ام که هرکس دلیل و راهنما نداشته باشد راه را گم می کند و ما هم باید دلیل بیاوریم، زیرا هر سخنی که انسان می گوید در نامه او نوشته می شود و در روز قیامت باید به خاطر آن پاسخگو باشد.

اهل سنت بسیار مورد ظلم وهابی ها قرار گرفته اند و وهابی ها همچنان نیز گاهی از شمشیر خود علیه آنها استفاده می کنند و البته گاهی هم شمشیر را کنار می گذارند و با خنجر خود سر از تن آنها جدا می کنندو طوری هم وانمود می کنند که آنها یعنی وهابی ها متولیان دین هستند.

دکتر علی الشعیبی

در گذشته گفتیم که صالح الفوزانی در کتاب التوحید که در سال ششم ابتدای در عربستان تدریس می شود و 35 هزار مدرسه در عربستان و مدارس زیادی در خارج عربستان آن را تدریس می کنند، در این کتاب به دانش آموزان یاد می دهند که وهابیت با اهل سنت فرق دارد و آنها همان طور که گفتم خود را گروه ناجیه می دانند و بر این باورند که فقط وهابی ها به بهشت می روند. در صفحه 66 این کتاب سخن صالح الفوزانی آمده که می گوید: جهمیه و معتزله و اشاعره مشرک هستند. اگر امثال محمد بن عبدالوهاب و ابن تیمیه این سخن را بیان نمی کردند، امثال صالح الفوزان هم جرات نمی کرد چنین سخنی بر زبان جاری کند و این در حالی است که معتزله اکثریت اهل سنت هستند و همین مدرسه قبل از اینکه مسائل مذهبی جنبه سیاسی پیدا کند، اهل بیت(ع) را هم قبول داشتند و اکنون هم با وجود اینکه شمشیر را روی گردن خود احساس می کنند، اهل بیت را قبول دارند.

مثال دیگر این است که محمد بن عبدالوهاب در کتاب "الدرر السنیة" می گوید: پیروان مذاهب چهارگانه "عین شرک" هستند و در متون درسی خود که به دانش آموزان تدریس می کنند شرک اکبر و اصغر را توضیح می دهند و اهل سنت را مشرک به شرک اکبر می دانند که باید همه آنها کشته شوند و از بین بروند و زنان و اموال آنها مصادره شوند.

یکی از پیروان محمد بن عبدالوهاب به نام "محمد القنوجی" کتابی دارد به نام الدین الخالص. وی در بخش اول، صفحه 140 می گوید: اشاعره اهل شرک اکبر هستند. برخی مردم گمان می کنند وهابیت فقط شیعیان را تکفیر می کنند، اما ابن عبدالوهاب در کتاب "کشف الشبهات" علاوه بر اینکه فرقه های اسلامی را تکفیر کرده سرزمین های آنها را نیز "دار حرب" می داند و می گوید هرکس به سوی الدرعیه مهاجرت نکند، کافر است و در جای دیگر می گوید هرکس دعوت ما را نپذیرد کافر است.

 

- ابن تیمیه دقیقا در کجا اهل سنت را تکفیر می کند؟ و آیا محمد بن عبدالوهاب هم در این زمینه با او موافق است؟

ابن تیمیه در مواضع زیادی اهل سنت را تکفیر کرده، اما عبارت او گاهی به این گونه است که می گوید آنها در فلان مساله و فلان مساله اشتباه کرده اند. ابن تیمیه به طور غیر مستقیم حتی ابوبکر و عمر و عثمان و علی(ع) را تکفیر می کند. به عنوان مثال می گوید ابوبکر در سن پیری مسلمان شد و پیرمرد نمی داند اسلام چیست و پس از آن هم عمر مسلمان شد و شروع می کند اتهام هایی را به وی نسبت می دهد و پس از آن از عثمان بن عفان صحبت می کند که چگونه بیت المال را در اختبار بنی مروان قرار داد و سپس از علی (ع) صحبت می کند و می گوید در سن کودکی ایمان آورد و کودک هم نمی داند اسلام چیست. ابن تیمیه هنگامی که در زمان حیات خود در مسجد کبیر دمشق درباره این شخصیت ها حرف زد، مردم با کفش خود او را زدند و از مسجد بیرون کردند و او را روی زمین کشیدند تا اینکه او را به صالحیه رساندند که مقام ائمه مذاهب در آنجا قرار دارد و  هرگاه هم قضات می خواستند بر او حد جاری کنند، فرار می کرد و یک بار می گفت من مذهب حنبلی را رها کرده و اکنون شافعی هستم و بار دیگر می گفت من شافعی نیستم و حنبلی هستم. شیخی از علمای اهل رقه در قرن هفتم به نام "ابراهیم الرقّی" به دنبال ابن تیمیه فرستاد و او را بسیار ملامت و سرزنش کرد و به او گفت من یک بار تو را از دست مردم نجات داده ام و نگذاشته ام تو را بکشند.

اکنون به مخاطبان عزیز می گویم من امروز میهمان این شهر(قم) هستم و این شهر لبریز از علما است. حال فرض کنیم این شهر همان دمشق آن زمان است که ابن تیمیه در آن زندگی می کرد و می خواست موجودیت خود را ثابت کند و خدا نکند انسان به این مرتبه برسد. حال فرض کنید من در یکی از مساجد بزرگ این شهر تدریس کنم و یکی از حاضران از من درباره تفسیر این آیه بپرسد که «الرحمن علی العرش استوی» و من هم بایستم و بلند شوم و بگویم نشستن خداوند بر کرسی همانند همین نشستن من روی صندلی است. این خبر به سرعت میان علما پخش شد و مردم هم که این را شنیدند او را به حال خود رها نکردند و او را زدند و من هم اگر این حرف را بزنم علما همین کار را با من می کنند.

ابن بطوطه هنگامی که از ابن تیمیه سخن می گوید وی را با ویژگی ذواللوثة توصیف می کند یعنی کسی که عقل او ناقص است، چون در اینجا درباره فقه یا علم او صحبت نمی کند بلکه از ناحیه روان شناسی به او نگاه کرده و می گوید او عقل و هوش دارد اما ارتباط میان نفس و عقل خود را از دست داده و از این رو نمی تواند کار کند و همه اینها به خاطر گرگ صفت بودن نفس او است و بسیاری از علما او را این گونه توصیف کرده اند که دوست دارد خودش را نشان دهد و مطرح کند.

در این دوره داعش و النصره در حال اجرای عملی نظریات ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب هستند و می خواهند به خیال خود اندیشه ابن تیمیه را عملی کنند، اما شکست خورده اند و شکست های بیشتری را متحمل می شوند و عامل شکست آنها این است که نسبت زیاد و قابل توجهی از مردم با فرهنگ به ویژه علما متوجه شده اند که راه وهابیت با اهل سنت جدا است و این دو با هم فرق دارند. اکنون مثالی مطرح می کنم تا شما قضاوت کنید من درست می گویم یا نه.

ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب حدیث افتراق امت را قبول دارند و آن را نقل می کنند که امت موسی پس از او به 71 فرقه تقسیم شد که 70 فرقه در آتش هستند و ییک نجات پیدا می کند و امت عیسی پس از او به 72 فرقه تقسیم شدند که هفتاد و یک فرقه در آتش هستند و یک فرقه نجات می یابد و امت پیامبر هم پس از او به 73 فرقه تقسیم می شود که یکی از آنها به بهشت می رود. اکنون هم وهابی ها بر این باورند که آنها  به تنهایی فرقه ناجیه هستند در حالی که تعداد مسلمانان یک میلیارد و ششصد و چهل میلیون نفر است اما آنها فقط خودشان را مسلمان می دانند و بقیه را کافر و در آتش می دانند حال آنکه جمعیت وهابی ها بیشتر از 6 میلیون نفر نیست.

دکتر علی الشعیبی

 

- البته وهابی ها ادعا می کنند جمعیت آنها بیشتر است.

بله ادعا دارند اما جمعیت آنها بیشتر از این نیست. آنها وارد هیچ کشوری نشدند مگر اینکه آن را خراب و ویران کردند و بزرگان آن را ذلیل کردند. شما سومالی را ببینید که وهابی ها چهل سال است وارد آن شده اند بینید چه وضعی دارد؟ هر کشور عربی و اسلامی که وهابی ها به آن وارد شوند همانند سومالی خواهد شد و هرجا که آنها وارد شوند مسلمانان مرتد می شوند و اکنون نیز موج ارتدادی که در مسلمانان ایجاد شده به همین خاطر است. اکنون در پاریس مرکزی ویژه مسلمانانی وجود دارد که مرتد شده اند و تعداد آنها از 6 میلیون نفر گذشته و بیشتر آنها تحت تاثیر وهابیت از اسلام خارج شده اند. در عربستان نیز هنگامی که ملک عبدالله درباره علت ارتداد مسلمانان عربستان پرسید به او گفتند بیشترین نسبت الحاد جهانی در عربستان اتفاق می افتد و علت آن وهابیت است.

اکنون مردم سوریه کاملا به دروغ بودن اندیشه وهابیت و ابن تیمیه پی برده اند. این تیمیه به بسیاری از طوایف اسلامی اهانت کرده و صفات ناپسندی را به آنها نسبت داده. وهابی ها عده زیادی از مردم شام را متهم کردند که اینها با فرنگی ها علیه مردم کشور خود متحد شده اند در حالی که واقعیت غیر از این بود و این طوایف در کنار مردم سوریه با فرنگی ها جنگیدند و 14 نفر از فرماندهان فرنگی ها را کشتند و این در حالی بود که برخی شاگردان و نزدیکان ابن تیمیه به دیرالزور رفتند و با مردم منطقه درگیر شدند و برای غلبه بر آنها از مغول ها و تاتارها کمک گرفتند و پای آنها را به سوریه باز کردند. این واقعیت ها اکنون بر ملا شده است.

الان اگر آنها می گویند از میان تمام مسلمان ها آنها تنها فرقه ناجیه هستند و تعداد آنها هم 6 میلیون یا بیشتر است این ادعای آنها به این معنا است که دعوت پیامبر(ص) شکست خورده و آیه کریمه «اذا جاء نصرالله والفتح و رأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجا..» این آیه نیز نادرست خواهد بود و علاوه بر این ده ها هزار کتاب اسلامی که در قرون نخست نگاشته شده نادرست است و صدها و هزاران عالم قرون گذشته شکست خورده اند.

ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار