کد خبر: ۱۴۸۸۴
تاریخ انتشار: 24 آذر - 1395 12:43
تکثیر آثار تاریخ‌­نگاری عوامانه در تلاش است تا ارتباط میان رایش سوم و امور غیبی از قبیل «صبح جادوگران»، «رایش مرموز»، «شیطان و صلیب شکسته» و «نیزه سرنوشت» را به اثبات برساند

به گزارش فرفقه نیوز؛ چیزی شبیه عواطف ترکیب نازیسم با جادوی سیاهی که توجه یک نویسنده را تضمین و جلب نماید، وجود ندارد. از آن‌جا که ناسیونال‌ سوسیالیسم هیتلر به‌عنوان «شیطانی‌­ترین» موضوع شناخته می‌شود، مرتبط ساختن هیتلرگرایی با جادوی سیاه و شیطان‌پرستی، گامی منطقی به‌نظر می­‌رسد.می‌­توان بیان نمود که خردگریزی رمان امیرارسلانی، تاریخ‌­نگاری عوامانه و هالیوودی در ترسیم هیتلر به‌عنوان کسی که روح خود را مانند «فاوست»[1] به «مفیستوفل»[2] (شیطان) فروخته است، یک مورد عجیب تاریخی است؛ که احتمالاً کارشناسان باید در نهایت مسئول آن شناخته شوند.

بخش عظیمی از این موضوع را می‌توان به بخشی از تبلیغات زمان جنگِ هیتلر - کتابی تحت‌عنوان «هیتلر بیان می‌کند»[3] - نسبت داد. این کتاب، اثر فردی به‌نام «هرمان راشنینگ»[4] است؛ که ادعا می‌شود یکی از افراد «حلقه­ نزدیک» هیتلر بوده است. در این کتاب، ارجاعات بسیاری به فعالیتهای هیتلر در زمینه­ جادوی سیاه، نیروهای سیاه و همین‌طور حضور زودهنگام یک عضو حزب نازی یعنی «مارته کانتزل»[5] وجود دارد. کانتزل هم‌چنین یک عارف و از جمله پیروان سرشناسِ «آلیستر کراولی»[6] بریتانیایی در وزه امور غیبی و شیطانی بوده است[7] . تا همین اواخر، راشنینگ از سوی مورخین جدی گرفته می‌شد. «مارک وبر»[8] عنوان می‌کند که در سال 1983، یک مورخ سوییسی این دروغ را افشا نمود؛

 

«هانل[9] توانست با قطعیت نشان دهد که ادعای راشنینگ مبنی بر این‌که با هیتلر بیش از صد بار ملاقات داشته، دروغ بوده است. این دو در واقع تنها چهار بار با یک‌دیگر ملاقات داشته­اند و هیچ‌گاه نیز تنها نبوده­اند. وی نشان می‌دهد که کلمات نسبت داده شده به هیتلر، یا به دروغ بیان شده و یا از منابع مختلف گردآوردی شده بودند؛ که شامل نوشته‌های «یونگر»[10] و «فردریک نیچه»[11] بوده است. حکایتی مبنی بر این‌که هیتلر صداهایی می­‌شنیده، شب‌هنگام با فریاد بیدار می‌شده و با ترس و وحشت به گوش‌ه­ای اشاره می‌نمود و فریاد می‌زد «آن‌جا، آن‌جا، در آن گوشه! [است]»، برگرفته از یک داستان کوتاه نوشته یک نویسنده فرانسوی به‌نام «گی دو موپاسانت»[12] بوده است.»[13]

در نتیجه، تکثیر آثار تاریخ­نگاری عوامانه[14] در تلاش است تا ارتباط میان رایش سوم و امور غیبی و مرموز از قبیل «صبح جادوگران»[15]، «رایش مرموز»[16]، «شیطان و صلیب شکسته»[17] و «نیزه سرنوشت»[18] را به اثبات برساند. به‌طور کلی هر کسی می‌تواند هرگونه اتهامی را در خصوص «نازیسم»، «فاشیسم» یا احزاب دست «راستی» مطرح نماید؛ بدون این‌که حتی به چالش کشیده شود. تفریح و سرگرمی نیز تا حد زیادی بر این تاریخ عوامانه تخیلی در سریال­‌های تلویزیونی چون «خون واقعی»[19] نقش بسته است. در این سریال، نیروهای آلمانی زیرزمینی پس از جنگ، موسوم به «گرگ­‌نماها» به‌عنوان افرادی که واقعاً خوی گرگ‌صفتانه دارند، به تصویر کشیده شده‌اند. هم‌چنین نوعی پیش‌گویی در خصوص تلاش‌های پس از جنگ برای نشان دادن ناسیونال‌سوسیالیسم و رایش سوم به‌عنوان نمودهای نوعی نیروی عرفانی و مرموز وجود داشته است.[20]

در این میان، تلاش اندک جدی‌تر دیپلمات شیلیایی، «میگل سرانو»[21] وجود دارد که «هیتلرگرایی مخفی» وی شامل پرستش شیطان به‌عنوان خدای نور و پرستش «شیوا»[22] به‌عنوان نماد برابری «ووتان»[23] (کفرکیشی آلمانی و انگلیسی)[24] و پرستش «هیتلرگرایی مخفیِ» یونانی متمایل به هندو[25]، «ساویتری دیوی»[26] است.[27] شماری از اقدامات اوپرایی کمدی در یک مجموعه نازی­ گوتیک شیطانی[28] عمدتاً بر گرگ‌نماهای رادیویی، نظم گرگ‌صفتانه و عناصر کلیسای شیطان تمرکز دارد. با این فرض که ناسیونال‌ سوسیالیسم و شیطان­پرستی دارای دکترین مشترک نخبه‌سالاری و نفرت از انسان هستند.[29]

یکی از اندک تلاش‌های علمی صورت‌گرفته برای ردیابی ارتباطات میان عرفان و حزب ناسیونال‌ سوسیالیسم، کتاب «ریشه‌های نازیسم»[30] نوشته مرحوم دکتر «نیکولاس گودریک‌کلارک»[31] است.[32] گودریک‌کلارک درحالی‌که یک ارتباط عمیقاً غیرمستقیم را میان آریایی‌گرایی قبل از جنگ‌جهانی اول و حزب ناسیونال‌سوسیالیست تبیین می‌کند، مبالغه‌هایی را که آریایی‌گرایی، مکتب «تول»[33]، مکتب «وریل»[34] و... را با ظهور هیتلر مرتبط دانسته‌اند، رد می‌کند. برای مثال، وی بیان می‌دارد که «دیتریش اکارت»[35]، استاد قدیمی هیتلر و «آلفرد روزنبرگ»[36]، هیچ‌گاه چیزی بیش از مهمانان انجمن تول طی دوران اوج آن نبودند و درحالی‌که تئوریسین ژئوپولیتیک، «کارل هاشوفر»[37] هیچ ارتباطی با این مکتب نداشت، با این وجود توهمات فراوانی در خصوص این افراد و ارتباطات مخفی منتسب به ایشان با این مکاتب ساخته و پرداخته می‌شود. [38]

تأثیر «لانز وون لیبنفلس»[39] و سازمان ملی مذهبی وی، «اوردو ناوی تمپلی»[40] در اتریش-مجارستان، پیش از جنگ‌جهانی اول بر هیتلر جوان و در ادامه بر رایش سوم نیز  در این اثر به‌خوبی بررسی می‌شود. گودریک‌کلارک اشاره می‌کند که این محفل توسط نازی‌ها از بین رفت و لانز در ابتدای ظهور رایش سوم از نوشتن و انتشار مطالب منع شد.   [41] باید به‌خاطر داشت که دیدگاه‌های هیتلر در دوران جوانی وی تا حد زیادی در اروپای مرکزی شایع بود و ایده‌های وی در کتاب «نبرد من»[42] ایده‌های نوینی نبوده و در حقیقت نشأت‌گرفته از یک قلمروی فکری گسترده بودند؛ که حرکت لانز یکی از نمودهای آن بود.

یکی دیگر از این موارد، تصوف و عرفان الحادی و رازآلود «گیدو فون‌لیست»[43] بود؛ که این مورد نیز تأثیری بر هیتلر نداشت. زمانی‌که رادولف فون سبوتندورف، بنیان‌گذار مکتب تول، تحت تأثیر لانز و فون‌لیست قرار گرفت، اثرگذاری تول بر شکل‌گیری حزب نازی دوچندان شد. سبوتندورف تا سال 1919 از صحنه خارج شده بود. گودریک‌کلارک بیان می‌کند که هیچ‌گونه شواهدی مبنی بر این‌که هیتلر به انجمن تول ملحق شده باشد، وجود ندارد و چنین تئوریسین‌هایی تا حد زیادی قبل از به قدرت رسیدن این حزب به حاشیه رانده شده بودند. به‌علاوه، محافل مخفی و مرموز در رایش سوم ممنوع بودند؛ حتی آن‌ها که یک بنیان نژادی داشتند.[44]

 کارل ماریا ویلیگوت؛ شاه مخفی[45]

تا آن‌جا که به زبان انگلیسی مربوط است، به‌غیر از کتاب «ریشه‌های عرفانی نازیسم» نوشتۀ گودریک‌کلارک، تنها کتاب معتبر دیگر در خصوص این موضوع، به‌نظر کتاب «شاه مخفی؛ کارل ماریا ویلیگوت؛ پادشاه رموز هیملر»[46] است.[47] مزیت این کتاب این است که مجموعه‌ای است از مواردی که «اسناد واقعی رمزآلود نازی‌ها» نامیده می‌شود و اجازه می‌دهد که این اسناد تا حد زیادی خود مسئله را روشن نمایند.«مایکل موینهان»[48] ویراستار، در مقدمه چنین عنوان می‌کند:

«یک صنعت واقعی کوچک برای کتاب‌های تخیلی در زمینه «رازگرایی نازی‌ها» وجود دارد؛ ولی تعداد اندکی از افراد این فرصت را پیدا کرده‌اند تا به اسناد واقعی این موضوع دست‌رسی پیدا کنند. روشن است که بسیاری از نویسندگان تاریخچه‌های عامیانه تلاش زیادی برای این کار نکرده‌اند. به‌همراه داستان‌های تخیلی نازی‌ها و محافل مخفی، ادعاهایی در خصوص برنامه‌های کفرآمیز رایش سوم - خصوصاً در ارتباط با سازمان اس‌اس تحت فرماندهی هیملر - مطرح می‌شود. اگر نوشته‌های طرف‌داران برجسته ناسیونال‌سوسیالیست از قبیل آلفرد روزنبرگ را مطالعه کنیم، یک تصویر بسیار مبهم از تعصب مذهبی تحت حمایت دولت در آن زمان به‌دست خواهیم آورد.»[49]

موینهان به جشن‌های کفرآمیز اس‌اس - که در کتاب «فریتس ویتسل»[50] - گردآوری‌شده، اشاره می‌کند. این کتاب با عنوان «ساختارهای جشن‌ها طی زندگی و زمانه خانواده اس‌اس»[51] در سال 1939 منتشر شد.[52] موینهان عنوان می‌کند که این کتاب با تیراژی اندک به چاپ رسید و از این جهت می‌توان تصور نمود که نشان‌دهنده دیدگاه‌های یک اقلیت درون اس‌اس بوده است.

هیملر یکی از افرادی بود که یک دیدگاه مشرکانه جدید را تبلیغ می‌نمود. تحت حمایت وی، پایدارترین اثرگذاری محافل مخفی بر یک بُعد از رایش سوم، همان کارل ماریا ویلیگوت بود. او عارفی مرموز بود که در خصوص طراحی دوباره قلعه وولسبورگ به‌عنوان مرکز جهان برای اس‌اس به هیملر مشورت داد.[53] اگر ویلیگوت دارای یک اثرگذاری ویژه درون اس‌اس بود؛ در عین حال با یک جبهه مخالف و اثرگذار مواجه بود. به این معنی که اس‌اس همانند تمامی بخش‌ها و شاخه‌های دیگر حزب نازی و دولت رایش سوم به آن اندازه‌ای که در عرف مرسوم است، یک‌پارچه نبوده است.ویلیگوت و سایر طلسم‌گراهای مخفی خصوصاً با مخالفت «آنینربه»[54] - که یک بخش از تحقیقات کارشناسانه در اس‌اس بود - مواجه می‌شد[55] و این بخش، اغلب مرکزی برای تخیل‌های تاریخ عوامانه در خصوص محافل مخفی و رمزگرایی تصور می‌شود.

دکتر «استیون فلائرز»[56] یک زندگی‌نامه مختصر را در خصوص ویلیگوت ارائه می‌کند؛ بدون این‌که تعابیری برگرفته از ایدئولوژی را بیان کند. ویلیگوت که در 1866 به دنیا آمده بود، اولین کتاب خود را با نام «طلسم‌های سیفرید»[57] در سال 1903 به نگارش درآورد. ویلیگوت در آن زمان سرهنگ ارتش اتریش بود. این کتاب، یک شعر حماسی در خصوص افسانه شاه «سیفرید ربنشتاین»[58] است. در سال 1908، ویلیگوت «نه فرمان خدا»[59] را برای اولین‌بار بعد از کتاب‌سوزی «لودویگ پارسا»[60] نوشت. وی هم‌چنین در آن زمان با چندین اقدام تازه سازمان ملی مذهبی اوردو ناوی تمپلی متعلق به لانز وون لیبنفلس مرتبط بود. با این حال، علاقه شدید ویلیگوت به محافل مخفی را می‌توان به سال 1889 و زمانی مرتبط دانست که وی به چیزی پیوست که فلاورز آن را لژ شبه ماسونی «شلارافیا»[61] می‌نامد؛ که با لژ ماسونی «فولکیشه»[62] مرتبط نبود. ویلیگوت در سال 1909 از این لژ استعفا داد؛ شاید به‌دلیل رقابتی که بین فراماسونری و محفل فولکیشه وجود داشت.[63]

این زمانی بود که علاقه زیادی به احیای محافل مخفی در اروپا و بریتانیا وجود داشت. انجمن «تئوسوفی»[64] علی‌رغم این‌که دکترین آن مبتنی بر ریشه‌های نژادی بود؛ همین امر به‌عنوان یک عامل الهام‌بخش برای ناسیونال‌سوسیالیسم و سایر حرکت‌های فولکیشه تلقی شده‌ است. اما طی دهه 1870 با شعار برادری جهانی بنیان‌گذاری شد.[65] محفل «طلوع طلایی»[66] «نئو روسیکروسی»[67] در بریتانیا یک سازمان تأثیرگذار در احیای محافل مخفی بود؛ که شامل «دبلیو بی ییتس»[68] و هماورد وی یعنی «آلیستر کراولی»[69] می‌شد. سازمان «اوردو تمپلی اورینتیس»[70] در آلمان توسط «تئودور ریوس»[71] بنیان‌گذاری شد؛ که به‌نظر یک عامل اطلاعاتی آلمانی بود و دامنه فعالیت‌های آن به انگلستان رسید؛ که در آن‌جا، آلیستر کراولی - که به‌نظر یک عامل اطلاعاتی بریتانیایی در آمریکا بود - رهبری را به عهده گرفته بود.[72]

هم‌چنین محفل «فراترنیس ساتورنی»[73] هم وجود داشت؛ که از مذهب «تلمای»[74] کراولی تبعیت می‌کرد؛ بدون این‌که از خود کراولی - که دکترین وی نیز توسط فلاورز ثبت شده است - تبعیت نماید.[75] عرفان طلسمی «گیدو فون‌لیست»[76] در اتریش عنصر مهمی در حرکت فولکیشه بود و متحد «فون لیبنفلز»[77] به شمار می‌رفت. هیچ‌گونه مدرکی دال بر ارتباط هیتلر با این محافل وجود ندارد. غیر از این‌که وی مجله «اوستارا»[78] - متعلق به فون لیبنفلز - را می‌خوانده است. تمرکز این نشریه بر نبرد دوگانه میان یهودیان شیطانی و آریایی‌های خدایی بوده است.[79]

ویلیگوت - که در جنگ‌جهانی اول در جبهه روسیه خدمت می‌کرد - به مقام سرهنگی رسید. وی با بازنشته شدن از ارتش، از سوی تشکیلاتی تحت‌عنوان «نیو تمپلرز»[80] به‌منظور حمایت، ارتقا پیدا کرد. عامل فون لیبنفلز، «تئودور چپل»[81] گزارش داد که ویلیگوت خود را «پادشاه مخفی آلمان» قلمداد می‌کرد؛ که ناشی از یک سنت خانوادگی به‌عنوان وارث «اوسیکونینگ»[82] یا «خاندان مقدس»[83] بود. وی اعتقاد داشت که کتاب مقدس دارای ریشه آلمانی بوده و عمداً تحریف شده است. ویلیگوت شعری را با عنوان «ایمان آلمانی به خدا» به چپل ارائه کرد؛ که گفته می‌شد شامل کل جوهره و دکترین مسیحیت «ایرمینیک»[84] بوده است.[85]

در دهه 1920، ویلیگوت نشریه‌ای را تحت‌عنوان «جاروی آهنی» ویراستاری می‌نمود که این نشریه به یهودیان، فراماسون‌ها و کاتولیک‌ها حمله می‌کرد.[86] ویلیگوت در سال 1924، در اثر ناراحتی و کشمکشی که میان وی و همسرش - به‌واسطه مرگ پسربچه آن‌ها - رخ داد، درحالی‌که در یک کافه با دوستانش که همگی سرسپرده همسرش بودند، نشسته بود بالاجبار با یک آمبولانس به یک آسایشگاه روانی منتقل شد. جالب این‌جاست که بعد از یک سال نگه‌داری مداوم ویلیگوت در این آسایشگاه، وی از سوی مسئولان مرکز به‌دلیل ایده‌های مذهبی­ و اصل و نسبش که به «وودان»[87] برمی‌گشت، مورد توجه قرار گرفت. (با این حال، به‌نظر می‌رسد که وی صرفاً ادعا کرده که اصل و نسبش از یک سردار جنگی با نام وودان بوده است) پس از این، وی توانست تماس خود را با دوستانش در انجمن‌های نیوتمپلرز و «جامعه اِدا»[88] حفظ کند.[89] باورهای دینی ویلیگوت بسیار متفاوت از بخش‌های بزرگی از جامعه اتریش و آلمان در آن زمان نبود و همان‌طور که گودریک‌کلارک عنوان می‌کند، شامل اعتقادات بسیاری از افراد برجسته نیز بوده است.

در سال 1932، «فریدا دورنبرگ»[90] یکی از اعضای حزب کارگر[91] آلمان پیش از ظهور هیتلر و یکی از اعضای جامعه اِدا، با ویلیگوت ملاقات نمود. وی و سایر اعضای اِدا، ویلیگوت را مخفیانه به مونیخ رساندند. ویلیگوت در آن‌جا به یک گروه محرمانه - یعنی پسران آزاد دریاهای شمال و بالتیک -[92] به‌نام «یارل ویدار»[93] تدریس می‌کرد و برای ژورنال «هاگال»[94] مطلب می‌نوشت. دوست ویلیگوت، «ریچارد آندرس»[95] - یکی از اعظای اس‌اس - وی را در یک کنفرانس جامعه «نوردیک»[96] در سال 1933 بعد از رسیدن هیتلر به حکومت، به هیملر معرفی نمود.[97] فلاورز هیچ ارتباط دیگری میان ویلیگوت و حزب ناسیونال‌سوسیالیست قبل از این و نیز با مجمع دورنبرگ مورد اشاره قرار نمی‌دهد.

ویلیگوت در سپتامبر 1933 تحت نام «کارل ماریا ویلیگوت ویستور»[98] به اس‌اس پیوست. در ماه نوامبر همان سال، وی در دفتر نژاد و سکونت رایش[99] به‌عنوان مسئول بخش ماقبل و مابعد تاریخ منصوب شد. در سال 1934، وی به مقام سرهنگی در آلگماینه اس‌اس[100] ارتقا یافت. فلاورز عنوان می‌کند که ویلیگوت به‌عنوان مشاور شخصی هیملر فعالیت می‌کرد و بخشی از آنینربه (مرتبط با مطالعه تاریخ باستان و اجدادی) محسوب نمی‌شد.[101] در این‌جا می‌توان حدس زد که این امر به‌دلیل این مسئله بود که مطالعات ویلیگوت عمدتاً حسی(تخیلی) بودند؛ درحالی‌که مطالعات آنینربه تجربی بودند و آن‌طور که فلاورز بیان می‌کند، استانداردهای دانشگاهی عینی‌تری داشتند. کمک‌های ویلیگوت به هیملر، شامل مفهوم‌سازی قلعه وولسبورگ - که در آن قرار بود یک محفل شوالیه‌ای نخبگان اس‌اس به‌عنوان مرکز جهان شکل بگیرد - طرح‌هایی برای نماد جمجمه و استخوان اس‌اس، برپایی جشن‌های اس‌اس، طراحی اشیای تشریفاتی از قبیل ظرف عروسی و گزارشاتی در خصوص تاریخ و کیهان‌شناسی برای هیملر می‌شد.[102]

کارل ماریا ویلیگوت (تحت نام کارل ماریا ویستور) وارد شد؛ تا هدایت بخش ماقبل و مابعد تاریخ را در دفتر اصلی نژاد و سکونت اس‌اس برعهده بگیرد. عکس تحت مالکیت عمومی است.فلاورز عنوان می‌کند که یکی از مهم‌ترین ابعاد کارهای ویلیگوت عبارت بود از نگارش یک مجموعه ضرب‌المثل (هالگاریتا) که برای باز نمودن حافظه آبا، اجدادی و نجومی طراحی شده بود.[103] کارآیی چنین مواردی از دیدگاه رمزی و محرمانه، عبارت است از استفاده خودآگاه برای برانگیختن حافظه ناخودآگاه و فراتر از آن، یعنی حافظه نجومی یا جمعی. تصاویر و ایده‌هایی را که با استفاده از چنین روش‌هایی وارد حافظه خودآگاه می‌شوند، می‌توان برای بازسازی ایمان «ایرمینیستی»[104] استفاده نمود. هر چقدر کسی در رابطه با این مسائل فکر کند، بیش‌تر در می‌یابد که آن‌ها نه‌تنها دیدگاه‌های مخالفی را در محافل مخفی، بلکه در روان‌شناسی تحلیلی «یونگ»[105] داشتند. یونگ‌شناسان یک دیدگاه متقابل را با مفهوم «تخیل فعال» مطرح کردند؛ که در آن فرد بر روی تصویر یک رؤیای مفرد تمرکز می‌کند و به تصاویر مرتبط اجازه می‌دهد تا به‌صورت لحظه‌ای به‌وجود آیند. یونگ‌شناسان هم‌چنین در این عقیده با محرمانه‌گراها توافق دارند؛ که ذهن فردی می‌تواند از ناخودآگاه جمعی بهره ببرد و در این‌جا نیز یونگ‌شناسان به حافظه نژادی[106] اشاره می‌کنند. از این جهت تعجب‌آور نیست که روان‌شناسی آریاییِ[107] یونگ در تضاد با گونه‌های یهودی از قبیل روان‌شناسی فروید، عارفین نژادگرای آلمانی را جذب کرد.

به‌طور خاص، رابطه‌ای بین یونگ‌گرایی و حرکت ایمانی آلمانی[108] وجود داشت.[109] یونگ اعتقاد داشت که هیتلر تجسم ووتان به‌عنوان یک نمونه اولیه است و معتقد بود حزب ناسیونال‌سوسیالیست، نیاکان‌گراییِ سرکوب‌شده مردم آلمان را که به‌وسیله مسیحیت در سطح تمدن امروزی سرکوب شده بود، برانگیخت.روان‌شناسی یونگی باور دارد که مشخصه‌های سرکوب‌شده، به گونه‌ای دوباره ظهور خواهند کرد و هرچه بیش‌تر سرکوب شوند، ظهور آن‌ها خشونت‌بارتر و مانند جریان یک سد شکسته خواهد شد. یونگ امیدوار بود که هیتلرگرایی بتواند بازگشت به خوی نیاکانی را به شکلی منظم و نه مخرب، آزاد نماید. این موضوع مقاله معروف او در خصوص ووتان در سال 1936 است؛ که وی را تا حد زیادی دچار مشکل کرد. یونگ حرکت ایمانی آلمانی را که یک باور الحادی جدید بود، به‌عنوان یک مذهب برتر نسبت به مسیحیت آلمانی لحاظ کرد.[110]

در میان همکاران ویلیگوت، «اوتو ران»[111] بود که به‌دلیل سفرهای محرمانه وی - از جنوب فرانسه گرفته تا ایسلند - اسطوره‌سازی فراوانی در خصوص وی صورت گرفته است. به‌ویژه که این امر به این دلیل است که ران یک «شیطان‌پرست» بود؛ تا جایی‌که اعتقاد داشت لوسیفر(شیطان)، حامل نور و در مقابل یَهوَه، خدای یهودیان، یک روح خوب بود. «همراهان لوسیفر؛ سفری به ارواح نیک اروپا»[112] عنوان کتاب معروف وی بود.[113] تعجب‌آور نیست که چنین موضوعی، گستره فراوانی را برای نویسندگان تاریخ عوامانه در تلاش برای ترسیم رایش سوم به‌عنوان یک توطئه شیطانی یا به‌عنوان محرک نیروهای شیطانی به‌وجود می‌آورد. با این حال، این یک الحاد عرفانی است تا شیطان‌گرایی، الحادهایی از این دست یهوه را به‌عنوان شیطان و لوسیفر را نه به‌عنوان شیطان، بلکه به‌عنوان یک مبارز روشن‌فکر در نظر می‌گیرند. می‌توان نوعی از این دکترین را در انسان‌شناسی «رادولف اشتاینر»[114] مشاهده نمود؛ که علی‌رغم خصومت مشابه اشتاینر و ناسیونال‌سوسیالیست‌ها با انجمن‌های مخفی ماسونی، حرکت نسبتاً مثبت وی متأسفانه در رایش سوم نیز ممنوع شد.[115] این الحادها بعد از جنگ، یک مبنای خیالی را برای طرف‌داران هیتلر از قبیل دیپلمات شیلیایی یعنی «میگل سرانو»[116] به‌وجود آوردند؛ تا یک دیدگاه جهانی از ناسیونال‌سوسیالیسم را توسعه دهند. دیدگاهی که هم طرف‌دار لوسیفر است و هم عرفان‌گرایانه.[117]

درحالی‌که آن دسته افرادی که تمایل دارند تا یک اثرگذاری مخفی - چه برای امور خیر و چه شر - را درون رایش سوم و به‌طور خاص در اس‌اس مشاهده نمایند، به‌طور غیرمعمول اطلاعات قابل‌قبولی برای ارائه در اختیار دارند؛ که برگرفته از متن کتاب «شاه مخفی»[118] است. فلاورز هم‌چنین اشاره می‌کند که ویلیگوت دشمنان شاخصی درون اس‌اس و به‌ویژه درون محفل علمی آنینربه داشته است. «کارل وولف»[119] رئیس ستاد هیملر، بخش تحت مدیریت ویلیگوت را منحل نمود و وی در سال 1939 به کلی از خاطره‌ها محو شده و در سال 1946 فوت کرد.[120]

فلاورز توضیح می‌دهد که دین‌شناسی مورد نظر ویلیگوت، «ووتانیسم» نبوده است؛ بلکه آن‌چه که وی آن را مذهب اصلی ژرمن‌ها می‌دانسته، یعنی «مسیحیت ایرمین»[121] بوده است. این مقوله مشابه با دین‌شناسی مشهورترین روان‌شناس اتریشی-آلمانی آن زمان، گیدو فون‌لیست است؛ که وی نیز اعتقاد داشت که «آرمانیسم»[122]، بسیار قبل از «ووتانیسم» عجیب و غریب بوده است. با این حال، لیست، آرمانیسم و ووتانیسم را در همکاری با هم می‌دید؛ درحالی‌که ویلیگوت ایرمینیسم و ووتانیسم را در یک دشمنی ازلی تصور می‌کرد. فلاورز بیان می‌کند که این تلاش برای آریایی نمودن مسیحیت تا حد زیادی در میان ناسیونال‌سوسیالیست‌ها محبوبیت داشته است.[123] با این حال، این بدان معنا نیست که ویلیگوت اصلی‌ترین و یا تأثیرگذارترین طرف‌دار مسیحیتِ آلمانی بوده است. در واقع، همان‌طور که «استیگمان‌گال»[124] در کتاب «رایش مقدس»[125] بیان می‌کند، اصلی‌ترین اثرگذاری مذهبی را در میان ناسیونال‌سوسیالیست‌ها از شروع به کار حزب نازی، مسیحیت آلمانی داشته است،[126] نه کفرکیشی، لوسیفرگرایی، تلما، عرفان و تصوف و یا شیطان‌گرایی. در واقع، چنین محافلی در رایش سوم ممنوع بودند؛ چرا که با ناسیونال‌سوسیالیسمی که یک بعد آن مبارزه با فراماسونری بود، خصومت داشتند.

تزئین کف خورشید سیاه در سالن اوبرگروپن فورر در وولسبرگ در بورن. اصطلاح خورشید سیاه که چرخ خورشید نیز نامیده می‌شود، نشانه اهمیت سری و محرمانه آن است.فلاورز به این نتیجه می‌رسد که ویلیگوت، مهم‌ترین فرد در تلاش برای ایجاد ارتباط میان محافل مخفی و ناسیونال‌سوسیالیسم است. با این حال، فلاورز هم‌چنین عنوان می‌کند که شباهت‌های میان طرف‌داران محافل مخفی و ناسیونال‌‌سوسیالیست‌ها، بیش‌تر می‌تواند به این مسئله نسبت داده شود؛ که هر دو بخشی از یک ماتریس فرهنگی مشترک و بخشی از طرز فکر یکسانی بوده‌اند.[127]

اساساً ویلیگوت به‌عنوان طراح حلقه مرگ اس‌اس، مراسمات اس‌اس و ابعاد قلعه وولسبورگ به‌عنوان مرکز تجسم‌شده هیملر برای یک امپراطوری جهانی آلمانی اثر پایداری داشته است. این مقوله به این مسئله بستگی دارد که آیا اثرگذاری ویلیگوت را در این موارد حائز اهمیت بدانیم، یا نه. ارزش بخش اعظمی از کتاب «شاه مخفی» به ترجمه متون ویلیگوت است. اولین مورد، «نه فرمان خداوند» است؛ که جهان‌شناسی بنیادی ویلیگوت را تشریح می‌نماید؛ طبق این جهان‌شناسی خدا یک دوگانه از روح و جسم است و به‌عنوان یک سه‌گانه از روح، انرژی و جسم در جریان گردشی خود عمل می‌کند. خدا جاودانه است، علت و معلول است؛ که از او نور، قدرت، وظیفه و شادی سرچشمه می‌گیرد؛ که همواره از درون ماده، انرژی و نور تولید می‌شوند، فراتر از مفاهیم نیک و شر است و هفت دوره تاریخ بشری را حمل می‌کند.[128] بخش اعظمی از مابقی اسناد ویلیگوت توضیحات محرمانه مربوط به سخنان مرموز، نحوه تکامل نژادها و چرخه‌های کیهانی است.

رایش سوم و محافل مخفی

در یک سطح بسیار بنیادی، بخش اعظمی از احیای محافل مخفی در نیمه دوم قرن نوزدهم انعکاس‌های فراماسونری بودند. این‌ها عمومی بوده و از این جهت متضاد با جریان راست هستند. با این حال، چیزی که این وضعیت را مبهم‌تر می‌کند، این است که همه محافل نشأت‌گرفته از فراماسونری، جهانی نیستند و در واقع بعضی از آن‌ها از قبیل تلمای کراولی محافظه‌کار هستند.[129] برای مثال، کراولی منتقد انجمن «تئوسوفی»[130] بود و تلاش‌های آن را برای جا زدن یک مسیح و منجی هندی، همچون کریشنامورتی بر جهان بسیار نقد می‌نمود و از سفیدپوستان می‌خواست تا علیه این انحراف متحد شده و برای این کار، از عبارت‌های امپریالیستی معمول آن زمان استفاده می‌کرد.[131] با این حال، تلما تحت حاکمیت ناسیونال‌سوسیالیسم در مقایسه با جوامع مخفی، وضعیت بهتری را سپری نکرد.  

مطالب زیادی از سوی برخی از نویسندگان در خصوص یکی از اعضای اولیه حزب نازی، یعنی «مارته کونتزل»[132] بیان شده است؛ کونتزل یکی از اعضای برجسته تلما در آلمان بوده است. کونتزل در واقع تلاش کرد تا بر اساس این گفته کراولی که هر دولتی که تلما را بپذیرد به ارباب جهان بدل خواهد شد، هیتلر را به این کیش درآورد. حتی «فرانسیس کینگ»[133] ضمن پرداختن به رمز و رازگرایی نازی، این ایده را رد می‌کند که کونتزل یا کراولی تأثیری بر هیتلر داشته‌اند.[134]به‌طور مستدل و قانع‌کننده‌ای عنوان می‌شده است که کراولی در آمریکا و طی جنگ‌جهانی اول به نفع بریتانیا فعالیت می‌کرده و با سرویس اطلاعاتی بریتانیا طی جنگ‌جهانی دوم همکاری داشته است.[135] با ظهور قریب‌الوقوع هیتلر، کراولی به‌سرعت برلین را ترک کرد.[137]

«کارل گرمر»[138] رئیس جامعه شهسواران شرقی[139] در آلمان، در سال 1935 به‌دلیل انتشار تعالیم «کراولی، فراماسون با درجه بالا»[140] توسط گشتاپو بازداشت شد و در نهایت پایان کارش به آمریکا رسید. در سال 1937، فعالیت تمامی انجمن‌های ماسونی و شبه‌ماسونی از قبیل طرف‌داران فولکیش فون‌لیست و «لیبنفلز»[141] نیز می‌شد، ممنوع شد.[142]در ماه می 1939، کراولی در نامه‌ای به کونتزل عنوان کرد که آلمانی‌ها بسیار پایین‌تر از یهودیان هستند و هرچند تمایل نداشت تا به میمون‌ها توهین کند، عنوان نمود که آلمانی‌ها در سطحی برابر با سطح میمون‌ها در برابر انسان‌ها قرار دارند. وی به نامه این‌گونه پایان داد: «هان[143] از بین خواهد رفت»[144] کراولی طی جنگ‌جهانی اول با مبلغین آلمانی و به‌ویژه با «جورج ویرک»[145] شخصیت ادبی آمریکایی برای خدمت‌رسانی به سرویس اطلاعاتی بریتانیا همکاری کرده بود.[146] وی هم‌چنین تمایل داشت تا خدمات خود را علیه هیتلر ارائه نماید؛ به‌ویژه به این خاطر که هیتلر علی‌رغم تلاش‌های کونتزل، هیچ علاقه‌ای به تلما نشان نداده بود. کراولی هم‌چنین برای شاخه ویژه بریتانیا[147] در برلین فعالیت می‌کرد و در خصوص کمونیست‌ها گزارش تهیه می‌کرد. وی طی جنگ‌جهانی دوم روی تبلیغات بریتانیا فعالیت می‌کرد و می‌گویند که علامت V به نشانه پیروزی را وی به‌وجود آورده است؛ که یک نشانه مخفی و سری است که به‌سادگی توسط چرچیل و دیگران نشان داده می‌شود.[148]

بدعت‌های مسیحیت

پروفسور «جیمز بی ویسکر»[149] یک الهام کاملاً متفاوت را برای عناصر در بدعت‌های مسیحی عرفانی رایش سوم یافته است. ویسکر در فلسفه «آلفرد روزنبرگ»[150] در بخشی تحت عنوان ریشه‌های اسطوره سوسیالیست ملی[151] بر علاقه روزنبرگ به بدعت «کاتار»[152] به‌عنوان شیوه‌ای برای حذف یهودیت از مسیحیت و عناصر و نشانه‌های یهودی ایجاد شده توسط پُل مقدس، تمرکز می‌کند. با این حال، چیزی که برای روزنبرگ مورد نیاز بود، حذف عناصر و نشانه‌های رومی بود. ویسکر عنوان می‌کند که ذهن‌های رومی و یهودی باعث شده بودند که مذهب به فرمالیته‌های قانونی تبدیل شود. درحالی‌که برای ذهن آلمانی، هیچ‌یک از این موارد مورد نیاز نبود. مارتین لوتر، هرچند که نزد عوام یک قهرمان محسوب می‌شود، اما تحت‌تأثیر پُل از یک دیدگاه یهودی حمایت کرده بود.[153]

یک حرکت رو به رشد طی قرون 18 و 19 در میان دین‌شناسان پروتستان آلمانی برای حذف عهد عتیق از مذهب مسیحیت به‌وجود آمده بود و روزنبرگ، این دیدگاه را باور داشت. [154] یکی از پیشروهای ناسیونالیسم، داماد انگلیسی «ریچارد واگنر»[155]، «هوستون استوارت چمبرلین»[156]، تئوریسین نژادی و آلمان‌دوست که در آن زمان نیز در «ویلهلماین»[157] آلمان معروف بود، در زمره افرادی بود که ایده مسیح آریایی را به‌عنوان یک گالیله و نه یک یهودی تفسیر می‌نمود.[158]چمبرلین یک فرد بسیار مؤثر بر روی تفکر روزنبرگ بود. هرچند که اثرگذاری روزنبرگ بر روی هیتلر و رایش سوم به‌عنوان فیلسوف ناسیونال‌سوسیالیسم قابل‌بحث است؛ اما همان‌طور که توسط «استیگمان‌گال»[159] در کتاب رایش مقدس[160] عنوان شده، هدف وی به‌منظور ایجاد یک مذهب ملی آلمانی بر اساس پروتستانتیسم، هم‌گام با هدف هیتلر برای ایجاد یک کلیسای ملی متحد آلمانی بود.

ویسکر بیان می‌کند که در عرفان‌گرایی، روزنبرگ یک مخالفت مذهبی را با خدای یهودی(یهوه) مشاهده می‌نمود؛ که توسط این عرفا به‌عنوان اهریمنی در نظر گرفته می‌شد که یک جهان فاسد را خلق نموده است؛ تا روح انسانی را در ماده به دام اندازد. درحالی‌که خدای واقعی دور از دسترس بوده است.[161] چنین فرقه‌هایی شامل مارکیونایت‌ها[162] (تقریباً قرن دوم پیش از میلاد) بودند و برای روزنبرگ - خصوصاً فرقه‌ کاتارها - و هم‌چنین «آلبیجنسین»[163] یا «مانیکایان»[164] نیز مطرح بود. (تقریباً هزارسال قبل از میلاد)[ 165] ویسکر دوباره بیان می‌کند که مطالب زیادی در خصوص کاتارها در رابطه با رایش سوم و به‌ویژه اس‌اس - خصوصاً از طریق علایق اوتو ران[166] - بیان شده است؛ مبنی بر این ادعا که این فرقه، نوعی شیطان‌پرستی عرفانی بود.[167] با این حال، عرفا یهوه را به‌عنوان شیطان در نظر می‌گرفتند.[168]

دیتریش اکارت، استاد شیطانی

«دیتریش اکارت»[169]، شاعر و نمایشنامه‌نویس برجسته عصر «ویلهلماین»[170] به بعد، استاد آلفرد روزنبرگ و هیتلر از آغاز فعالیت‌های سیاسی آن‌ها بود. وی مورد توجه خاص کسانی واقع شده که تلاش دارند تا تصویری از حزب نازی را به‌عنوان مجموعه‌ای تحت‌تأثیر نیروهای تاریک ترسیم نمایند. طبق گفته‌های ترور «ریونسکرافت»[171] اکارت در بستر مرگ عنوان کرده که وی هیتلر را به درون دکترین مخفی کشانده است و قدرت‌های ارتباط روحی وی را آزاد کرده است و روشی برای ارتباط با قدرت‌ها در اختیار وی قرار داده است. ریونسکرافت، مرجعی را برای این نقل‌قول ذکر نکرده است.[172]

ریونسکرافت عنوان می‌کند که بعضی مشکوک بودند که این بوهیمیایی شاد، یک شیطان‌گرای خاص، استاد عالی هنرها و مراسم جادوی سیاه و شخصیت اصلیِ یک حلقه قدرت‌مند و گسترده از اعضای محافل مخفی - یعنی گروه تول[173]- بوده است.[174] گویا اکارت به‌همراه روزنبرگ و چندین مهاجر سفیدپوست روسی استاد مراسمات در جلساتی بوده که طی آن ارواح تاریک را فرا می‌خوانده است.[175]

در فصلی در خصوص اسطوره‌شناسی مدرن محافل نازی، گودریک‌کلارک نشان می‌دهد که افسانه‌ها در خصوص اکارت، محفل مخفی و ارتباط با نیروهای تاریک - که توسط ریونسکافت احیا شده‌اند - قبلاً توسط «گاولز»[176] و «برگیر»[177] بیان شده‌اند.[178] علی‌رغم ادعاهای همیشگی، گودریک‌کلارک به تولیست‌های احتمالی هم‌چون اکارت، هس و روزنبرگ به‌عنوان مهمانان این مجمع اشاره می‌کند؛ که شامل بسیاری از دیگر فعالان سیاسی از طیف وسیع راست‌گراها از قبیل حزب لیبرال ملی بوده است.[ 179]هیتلر دومین فصل «نبرد من» را به دیتریش اکارت اهدا نموده و هم‌چنین محلی در نزدیکی استادیوم المپیک در برلین را که اکنون والدبونه (صحنه چوبی) نامیده می‌شود، زمانی‌که برای بازی‌های المپیک تابستانی 1936 باز شد، «دیتریش اکارت بونه» نامید. عکس از کارل باور (تحت مالکیت عمومی)

جالب این‌جاست که اکارت، استاد شیطانی درجه بالا، جهان‌بینی خود را بر اساس تعابیر حماسی مسیح و مأموریت جهانی مسیحیت آلمانی بنیان نهاده بود. در مقاله‌ای با عنوان «بلشویسم از موسی تا لنین»[180] - که بعد از مرگ وی در سال 1923 منتشر شده است - لوتر از آن‌جا که در تفسیر خود از عهد عتیق و اهمیت آن در دین‌شناسی لوتری تحت‌تأثیر یهودیان قرار گرفته، مورد انتقاد قرار می‌گیرد.[181] عیسی‌مسیح همواره با یهودیان صادق بود؛ یعنی پذیرش موضع هوستون استوارت چمبرلین و دیگران مبنی بر این‌که عیسی، گالیله‌ای از سرزمین غیرکلیمی‌ها بود.[182] عیسی یهودیان را تحمل نمی‌کرد و با شلاق خود آن‌ها را می‌زد و فریسی‌ها (روحانیان زمان خود) را به‌شدت تقبیح نموده، آن‌ها را چیزی کم‌تر از فرزندان شیطان نمی‌دانست. حزب نازی از بنیان‌های مسیحی ملت ما بدون هیچ ترسی دفاع می‌کرد؛ ولی ما آلمان‌گرایی می‌خواهیم؛ ما مسیحیت واقعی می‌خواهیم؛ ما نظم و تناسب می‌خواهیم.[183]

این پُل بود که مسیحیت را تحریف کرده و آن را به‌عنوان یک اثر تضعیف‌کننده و ویران‌کننده به سرزمین غیرکلیمی‌ها آورده بود.[184] این‌ها موضوعاتی هستند که طی قرن نوزدهم به‌شکلی روزافزون در میان دین‌شناسان و دانشمندان آلمانی گسترش می‌یافتند.«بلشویسم از موسی تا لنین» که به‌عنوان مکالمه‌ای بین اکارت و هیتلر نگاشته شده، به هیتلر و خود او به‌عنوان افرادی کاتولیک  اشاره می‌کند و این امر به این علت است که آن‌ها باید علیه روح یهودی که کلیسای آن‌ها را مریض کرده، سخن بگویند. یک ایمان کاتولیکی غیرقابل فساد وجود داشت؛ بدون توجه به تأثیرات فاسدی که در آن زمان ممکن بود در کلیساها قدرت داشته باشند. «جیوردانو بورونو»[185] - که به آتش کشیده شد - یکی از کسانی بود که علیه تأثیر یهودی‌ها سخن گفته و آن‌ها را یک نژاد طاعونی، جذامی و خطرناک نامیده بود.

چرا برونو - که در آن زمان یکی از متعدد منتقدان کلیسا در ایتالیا به شمار می‌رفت - برای مرگ انتخاب شد؟! هیتلر به اکارت به این صورت پاسخ می‌دهد که «رم خود را جمع و جور خواهد کرد؛ ولی تنها در صورتی که ما در ابتدا خود را جمع و جور کنیم و یک روز می‌توان گفت که کلیسا دوباره کامل شده است.» اکارت بیان می‌کند که این اتفاق زمانی رخ خواهد داد که تأثیرات یهودیت که مسیحیان را به جان هم انداخته است، از جامعه مسیحیت بیرون رانده شوند. در خصوص پروتستانیسم، این شاخه نیز بسیار بیش‌تر از مسیحیت کاتولیک مورد نفوذ واقع شده است. اکارت تقسیم‌بندی کلیسای کاتولیک توسط لوتر را یک بدبختی برای مسیحیت و ایجادکننده یک درگیری خونین میان مردم آلمان می‌دانست. درحالی‌که نبرد علیه تأثیر مجدد یهودی‌ها از بین رفته بود. لوتر باید روی یهودیانی تمرکز می‌کرد که مسیحیت کاتولیک را هدف گرفته بودند؛ نه این‌که به کل کلیسا حمله کند.[186]

اشتیگمان‌گال متنی را از اکارت نقل می‌کند که من نتوانسته‌ام در ترجمه «پی‌یرس»[187] آن را پیدا کنم؛ که مسیح را به‌عنوان رهبری معرفی می‌کند که باید از وی تقلید و تبعیت نمود. در مسیحیت، یا تجسم تمام انسانیت، ما هرچه لازم داریم را می‌یابیم و اگر گاهی از «بالدور»[188] صحبت می‌کنیم، کلمات ما همواره شامل نوعی شادی، خوش‌حالی و نوعی رضایت است؛ که نیاکان کافر ما در همان زمان به حدی مسیحی بودند که نشانه‌های مسیح را در این شخصیت ایده‌آل دیده بودند.[189] این اثر نهایی اکارت بود و تا زمان مرگش هنوز کامل نشده بود. اشتیگمان‌گال عنوان می‌کند که مسیحیت اکارت پایه و اساس جهان‌بینی وی بود. وی جنگ‌جهانی را که خود در آن به نبرد پرداخته بود، به‌عنوان نبردی میان مسیح و دجال تصور می‌نمود. تعارض بعد از جنگ، تعارضی بود میان آلمان‌گرایی و یهودگرایی؛ تعارضی بین نور و تاریکی.[190]

نتیجه‌گیری

هر آن‌چه که ممکن است با توجه به شخصیت قاتل رایش سوم ادعا شده و یا انکار شود، در خصوص رویکرد هیتلر، نگاهی آخرالزمانیِ شیطانی و نهیلیستی نخواهد بود. درحالی‌که وزیر تسلیحات هیتلر، «آلبرت اشپیر»[191] بعد از جنگ تلاش می‌کرد خود را از رهبر سابق خود دور سازد، عنوان کرد که هیتلر هیچ‌گاه یک برنامه اتمی را تشویق ننموده است. هیتلر هیچ قصدی برای ایجاد وضعیتی نداشت که ممکن بود جهان را نابود کند. دانشمندان وی قادر به پاسخ به این پرسش نبودند که آیا گداخت اتمی را می‌توان کنترل نمود و یا ممکن است یک واکنش زنجیره‌ای را به‌همراه داشته باشد. مشخص بود که هیتلر از این امکان خوش‌حال نبود که کره خاکی تحت حکومت وی، ممکن است به یک ستاره درخشان بدل شود. با این حال، گاهی وی به‌عنوان طنز بیان می‌کرد که دانشمندان در تلاش عجیب خود برای یافتن تمامی رمز و رازهای زیر آسمان ممکن است یک روز جهان را به آتش بکشند.[192] این دیدگاه به نظر بسیار «غیر فاوستی»[193] است. محدودیت‌هایی وجود داشت و بر اساس گفته‌های اشپییر به‌نظر می‌رسد هیتلر تا این حد مغرور نبود، که یک فاوست یا «پرامتیوس»[194] دیگر شود. بر اساس مطالبی که اشپییر در خصوص عواطف و احساسات هیتلر ثبت نموده‌، این مطالب را می‌توان در تضاد با موارد ادعا شده توسط افرادی هم‌چون راشنینگ دید. نه هیچ انگیزه‌ای برای تخریب وجود داشت و نه هیچ تمایلی فاوستی یا پرامتیوسی برای رد دستورات خدایان یا خدا.

هیتلر، خرافات را مسخره می‌کرد؛ ولی نقشی که بر روی روح و روان داشت را نیز به‌خوبی درک می‌کرد. وی هم‌چنین کارآیی پیش‌گویی‌ها و ستاره‌شناسی و طالع‌بینی را رد می‌نمود.[195] حزب ناسیونال‌سوسیالیسم، آن‌طور که غالباً گفته می‌شود فاصله زیادی با شرک نوین داشت. درحالی‌که بسیاری از سنت‌ها و جشن‌های باستانی آلمانی را احیا نمود، از همان ابتدا یک پایه گسترده در مسیحیت به‌ویژه در مسیحیت لوتری داشت و بسیاری از کشیشان لوتری افسران SA بودند. آن‌ها نشست‌های اولیه حزب را به‌عنوان کشیش برگزار می‌کردند. هیتلر در عین حال که از شکست شعبات مسیحیت برای متحد شدن به‌عنوان یک کلیسای ملی آلمانی سرخورده شده بود، ولی تلاش برای احیای شرک و پاگانیسم را نیز رد می‌کرد. مورد اخیر همواره به‌صورت یک اثر جانبی در هسته مرکزی اس‌اس باقی ماند.

هیملر تمایل داشت تا اس‌اس به‌صورت یک نظم نئو شرک‌آمیز درآید؛ طوری‌که مراسمات ازدواج، تولد و مرگ مختص به خود و خارج از قواعد کلیساهای مسیحی داشته باشد و افسران اس‌اس به‌عنوان کشیش در آن خدمت نمایند. جشن نیمه تابستان[196] جایگزین کریسمس شد. با این حال، تمهیداتی که هیملر تلاش داشت تا به زور آن‌ها را عملیاتی کند، به حدی نامحبوب بود و توسط کارکنان اس‌اس نادیده گرفته شد؛ که تا نوامبر 1940 وی مجبور شد تنبیهات قبلی برای عدم تبعیت از قوانین در خصوص مذهب را لغو نماید. هیملر هم‌چنین توفیقی در دور کردن اس‌اس از مسیحیت نداشت. دو سوم آلگماینه اس‌اس در کلیسا باقی ماندند؛ 2/54 درصد پروتستان‌های انجیلی و 7/23 درصد کاتولیک‌ها.[197]

 پی نوشت:

[1] Faustus-style

[2] Mephistopheles

[3] Hitler Speaks

[4] Hermann Rauschning

[5] Marthe Kuntzel

[6] Aleister Crowley

[7] Herman Rauschning, Hitler Speaks (London: Thornton Butterworth, 1939).

[8] Mark Weber

[9] Haenel

[10] Juenger

[11] Friedrich Nietzsche

[12] Guy de Maupassant

[13]Mark Weber, "Rauschning’s Phony ‘Conversations With Hitler’: An Update,” The Journal of Historical Review, Winter 1985-86, Vol. 6, No. 4, pp. 499500.http://www.ihr.org/jhr/v06/v06p499_Weber.html

[14] pop-history works

[15] The Morning of the Magicians

[16] The Occult Reich‌

[17] Satan and Swastika

[18] The Spear of Destiny‌

[19] True Blood

[20] Nicholas Goodrick-Clarke, Black Sun: Aryan Cults, Esoteric Nazism and the Politics of Identity (New York University Press, 2002).

[21] Miguel Serrano

[22] Shiva

[23] Wotan

[24]Ibid, pp. 173-192.

[25] Hinduism

[26] Savitri Devi

[27] Nicholas Goodrick-Clarke, Hitler’s Priestess: Savitri Devi, the Hindu-Aryan Myth, and Neo-Nazism (New York: University Press, 1998).

[28] Nazi-Gothic-Satanist

[29]  K.R. Bolton, "Gothic Nazi: ‘Fascist’ manifestations in Neo-Gothic subculture,” T. Southgate, ed., Helios: Journal of Metaphysical and Occult Studies Vol. 1(London: Black Front Press, 2011), pp. 122-154.

 [30] Occult Roots of Nazism

[31] Nicholas Goodrick-Clarke

[32] Nicholas Goodrick-Clarke, The Occult Roots of Nazism (Northamptonshire: The Aquarian Press, 1985).

[33] . Thule Society؛ یک فرقه رازآلود و شیطانی که در مونیخ فعالیت می‌کرد. [مترجم]

[34] . Vril Society؛ نام گروهی است که به برتری نژادی معتقد بود و پیش از ظهور حزب نازی در آلمان فعالیت‌های خود را شروع کرد. [مترجم]

[35] Dietrich Eckart

[36] Alfred Rosenberg

[37] Karl Haushofer

[38] Ibid, pp. 220-221.

[39] Lanz von Liebenfels

[40] Ordo Novi Templi

[41] Ibid, pp. 198.

[42] Mein Kampf

[43] Guido Von List

[44] Ibid, pp. 202-203

[45] Karl Maria Wiligut

[46] The Secret King: Karl Maria Wiligut: Himmler’s Lord of the Runes

[47] Stephen E. Flowers (translator), Michael Moynihan (editor), The Secret King: Karl Maria Wiligut – Himmler’s Lord of the Runes (Vermont: Dominion Press, 2001)

[48] Michael Moynihan

[49]  The Structuring of Festivals during the Year and Life of the SS-Family

[50]Friz Weitzl

[51]Ibid, "Preface.”

[52]Ibid

[53] . Ahnenerbe؛ مجموعه‌ای بود که در آلمان نازی به تحقیقات فرهنگی و باستان‌شناسانه در زمینه نژاد آریایی می‌پرداخت. [مترجم]

[54]Ibid

[55] Stephen Flowers

[56] Seyfrieds Runen

[57] Rabenstein

[58] Commandments of Gôt

[59] Ludwig the Pious

[60] Schlarraffia

[61] völkische

[62]Ibid, pp. 22

[63] Theosophical Society

[64] Ibid, pp. 32

[65] Order of the Golden Dawn

[66] neo-Rosicrucian

[67] W.B. Yeats

[68] Aleister Crowley

[69] . Ordo Templi Orientis؛ یک سازمان بین‌المللی و مذهبی که تأسیس آن به اوایل قرن بیستم بر‌می‌گردد. [مترجم]

[70] Theodor Reuss

[71]  . Fraternis Saturni؛ یک محفل جادویی آلمانی که در سال 1926 تأسیس شد. [مترجم]

[72] Ibid, pp. 16-17

[73] Thelema

[74]Theosophical Society, ‘Objects’, http://www.ts-adyar.org/content/objects

[75] Guido von List

[76] Von Liebenfels

[77] Ostara

[78] Tobias Churton, Aleister Crowley: The Biography (London: Watkins Publishing, 2011), pp. 185-215

[79] New Templars

[80] Theodor Czepl

[81] Ueiskuning

[82] holy clan

[83] Irminic Christianity

[84] Flowers, Fire & Ice: Magical teachings of Germany’s Greatest Secret Occult Order (St. Paul, Minn.: Llewellyn Publications, 1990).

[85] Goodrick-Clarke, Occult Roots, op. cit., pp. 194-195

[86] Wodan

[87] Edda Society

[88] Flowers, Moynihan, op. cit., p. 19

[89] Frieda Dorenberg

[90] German Workers’ Party

[91] Free Sons of the North and Baltic Seas

[92] Jarl Widar

[93] Hagal

[94] Richard Anders

[95] Nordic Society

[96]Ibid

[97] Karl Maria Wiligut-Weisthor

[98] Reich Office for Race and Settlement

[99] . Allgemeine SS؛ ارتش عمومی اس‌اس، پرجمعیت‌ترین شاخه نیروهای شبه‌نظامی ارتش آلمان نازی به شمار می‌رفت. [مترجم]

[100]Ibid, p. 20

[101] Ibid, p. 20-21

[102]Ibid, p. 21

[103] Irminist

[104] Jungian analytical psychology

[105] racial memory

[106] Aryan psychology

[107] German Faith Movement

[108]Ibid, p. 23

[109]Ibid, p. 29

[110] Otto Rahn

[111] Lucifer’s Retinue: A Journey to the Good Spirits of Europe

[112] Carl Jung, "Wotan,” Essays on Contemporary Events (London: Kegan Paul, 1947), ch. 1; cited in Bolton, "Woden as archetype: the Carl Jung Essay,” Woden: Thoughts & Perspectives, Vol. 4, ed. T. Southgate (London: Black Front Press, 2011), p. 38

[113] Rudolf Steiner

[114]Ibid

[115] Miguel Serrano

[116]Flowers, op. cit., p. 30

[117] The Secret King

[118] Karl Wolff

[119]R. Steiner, "The Work of the Secret Societies in the World,” Berlin, 23 December 1904, http://wn.rsarchive.org/Lectures/19041223p02.html; "The Ahrimanic Deception,” Zurich, 27 October 1919, http://wn.rsarchive.org/Lectures/AhrDec_index.html

[120] Irmin-Kristianity

[121] Armanism

[122]Miguel Serrano 1994 interview with Kerry Bolton, http://www.wermodandwermod.com/newsitems/news130120121632.html

[123] Steigmann-Gall

[124] The Holy Reich

[125]Ibid, pp. 32-33

[126]Ibid, pp. 33-34

[127]Point 24 of the NSDAP programme, 1920, reads: "The party as such subscribes to a positive Christianity without binding itself to a specific denomination. It opposes the Jewish materialistic spirit within and around us …”

[128]Flowers, op. cit., p. 40

[129] . Theosophical Society؛ انجمن تئوسوفی با هدف پیشبرد عرفان در سال 1875 تأسیس شد. [مترجم]

[130]Ibid, p. 51

[131] Marthe Kuntzel

[132] Francis King

[133]K.R. Bolton, "Aleister Crowley as a Political Theorist,” Crowley: Thoughts and Perspectives, Vol. 2, Troy Southgate, editor (London: Black Front Press, 2011), pp. 5-28

[134]K.R. Bolton, "Thelema, Imperialism, and the ‘Black Messiah’: Aleister Crowley and the Conflict Between Schools of Magick ‘Black’ and ‘White”’, Helios: Journal of Metaphysical and Occult Studies, Vol. 2, Troy Southgate, editor (London: Black Front Press, 2011), pp. 40-77

[135]Francis King, op. cit., p. 142

[136] Karl Germer

[137] . Order of Oriental Templars؛ سازمانی مذهبی و یک انجمن دوستی بین‌المللی که در اوایل قرن بیستم تأسیس شد. [مترجم]

[138] Richard Spence, "The Magus was a Spy: Aleister Crowley and the Curious Connections between Intelligence and the Occult,” Melbourne, New Dawn, No. 105, November-December 2007

[139] Liebenfels

[140] Tobias Churton, Aleister Crowley: The Biography (London: Watkins Publishing, 2011), p. 354

[141] Hun

[142] Ibid, p. 364

[143] George Viereck

[144]Flowers, Fire & Ice (St Paul, Minn.: Llewellyn Publications, 1990), p. 23

[145] Britain’s Special Branch

[146] Churton, p. 375

[147] James B. Whisker

[148] Philosophy of Alfred Rosenberg

[149] Origins of the National Socialist Myth

[150]Cathar heresy؛ کاتاریسم، یک جنبش احیای عرفانی و دوآلیستی مسیحی بود؛ که در برخی مناطق جنوبی اروپا از قبیل فرانسه رشد یافت. [مترجم]

[151]Ibid, pp. 186-215

[152]Ibid, pp. 376-386

[153] Richard Wagner

[154] Houston Stewart Chamberlain

[155] Wilhelmine

[156] James B. Whisker, The Philosophy of Alfred Rosenberg (Costa Mesa, California:  Noontide Press, 1990), pp. 20-21

[157] Steigmann-Gall

[158] The Holy Reich

[159] Ibid, p. 23

[160] Marcionites

[161] aka Albigensians

[162] Manichaeans 

[163] Ibid, p. 41. Chamberlain, Foundations of the Nineteenth Century Vol. 1 (London: John Lane Co., 1911), pp. 174-250

[164] Otto Rahn

[165]Whisker, Ibid, p. 45

[166]Ibid, p. 59

[167] Dietrich Eckart

[168] Wilhelmine

[169] Trevor Ravenscroft

[170]Ibid, pp. 80-81

[171] Thule Group

[172]On Gnostic-Christian doctrines and sects see: Elaine Pagels, The Gnostic Gospels (Penguin Books, 1979).

[173]Ravenscroft, op. cit., p. 91

[174] Pauwels

[175] Bergier

[176]Ibid

[177]Ibid, p. 104

[178] Bolshevism from Moses to Lenin

[179]Goodrick-Clarke, p. 220

[180]Ibid, p. 149.

[181]Eckart, "Bolshevism from Moses to Lenin,” translated by Dr. William Pierce, National Socialist World, Arlington, No. 2, Fall 1966, p. 27

[182]Ibid, p. IV

[183] Giordano Bruno

[184]Ibid

[185] Pierce

[186] Baldur

[187]Ibid, p. V

[188]Ibid, p. VI

[189] Albert Speer

[190]Richard Steigmann-Gall, The Holy Reich: Nazi Conceptions of Christianity 1919-1945 (New York: Cambridge University Press, 2003), p. 18, citing Eckart

[191] . Faustian؛ نام یک شخص اسطوره‌ای آلمانی

[192]. Prometheus

[193]Ibid, pp. 18-19

[194]Albert Speer, Inside the Third Reich (New York: The Macmillan Company, 1970), p. 227

[195]Hitler’s Secret Conversations (Signet Books), 19 July 1942, pp. 544-545

[196] Feast of Midsummer

[197] Steigmann-Gall, op. cit

منبع:فارس

ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار