کد خبر: ۱۵۱۶۹
تاریخ انتشار: 12 بهمن - 1395 16:37
اختصاصی
از منظر حلقه تنها اختلافی که بین پیامبران و امامان (واسطه‏ های الهی) با مردم عادی وجود دارد، این است که واسطه‏ ها آگاهی ‏هایشان را تفسیر می‏کنند!!!

به گزارش فرقه نیوز؛ از منظر حلقه تنها اختلافی که بین پیامبران و امامان (واسطه‏ های الهی) با مردم عادی وجود دارد، این است که واسطه‏ ها آگاهی ‏هایشان را تفسیر می‏کنند!!!

طاهری در این‏باره می‏گوید:

انسان برای رسیدن به کمال و تعالی، نیازمند نشانه‌ها و راهنمایانی است. در عرفان کیهانی، هر چیزی اعم از انسان، حیوان، نبات و جماد که به نحوی در راستای شناسایی و درک قوانین حاکم بر جهان هستی، انسان را یاری کند، «واسطه‌ی هدایت» است. اما «واسطه‌های دینی» به افرادی اطلاق می‌گردد که به دلیل خصوصیات منحصر به فرد خود در رابطه با کمال، در رمز گشایی وحی الهی و آگاهی‌های مثبت، توضیح آن‏ها به زبان ساده‌ی کاربردی و انتقال آن به همنوعان خود همت گماشته‌اند و معلمان و الگوهای شاخص برای بشریت و انگشت‌های اشاره به سمت وحدت می‌باشند.(عرفان کیهانی ص 153)

طاهری خود و مسترهایش را نیز واسطه‏ می‏داند چون آگاهی‏ها را تفسیر می‏کنند.

طاهری دریافت های خود را با دریافت های انبیاء مقایسه کرده و معجزاتی که پیامبران برای اتمام حجت خود ارائه کردند را زیر سوال می برد:

"عصر حاضر عصر رویارویی اندیشه هاست،عصری است که هر انسانی دریافت خودش و فکر خودش را دارد...اگر قرار بر این باشد هرکسی یک سند محکمی برای حجت قلبی اش باید بیاور،نمی شود! هیچ کس نمی تواند نشان بدهد یا بگوید بیا ببین این مهر تایید الهی که من دارم،کی می تواند؟ انبیاء هم فکر نمی کنم در اختیار داشته اند،انبیاء مطرح کردند خوب مورد قبول یک عده ای و مورد رد عده ای قرار گرفتند...(جلسه اول کمیته عرفان)

همگانی بودن وحی:

طاهری مدعی است:

- تنها راه دستیابی به حقایق،دریافت وحی و الهام است حتی برای کسی که هنوز قدم در مسیر عرفان نگذاشته است امکان دریافت الهام وجود دارد،برای چنین فردی الهام می تواند محرک مهمی برای آغاز طریقت عرفانی باشد... هدایت عاشق سالک فقط از طریق دریافت آگاهی (وحی) انجام می شود نه به کمک مرشد و راهنمای دیگری که این وظیفه را به عهده داشته باشد.(انسان و معرفت ص 59)

- طبق نظر طاهری بر همه انسان ها وحی می شود زیرا در غیر این صورت عدالت خدا زیر سوال می رود.:

اصل: هنگامي كه انسان از خداوند ‌درخواستي داشته باشد، به‌طور مستقيم از خدا درخواست مي‌كند.

اياك نستعين فقط (مطلق) از تو كمك مي‌جوييم (فاتحه: 5)

قُل انَّما اَنا بَشرٌ مثلكم يُوحي اِلَيّ اَنَّما اِلهكم اِله واحد فاستقيموا اِليه و استغفروهُ و ويل للمشركين. (فصلت: 6)

«بگو: من بشري هستم مثل شما كه به من وحي مي‌شود، خداي شما خدايي است يگانه، پس مستقيم به سوي او برويد و از او استغفار بطلبيد و واي بر مشركين(كساني كه «فاستقيموا اليه» را نقض مي‌كنند)

اما درخواست انسان ازطريق هوشمندي الهي و يا به‌طور قراردادي از طريق شبكه‌ي شعور كيهاني پاسخ داده خواهد شد:

و ما كان لبَشرٍ اَن يكلِّمَهُ اللهُ اِلا وَحياً اَو مِن ورآيء حِجابِ أو يرسِلَ رَسُولاً فَيوحي بِاِذنِه مايشاء (شوري: 51)

«و هيچ بشري را نرسد كه خدا با او سخن بگويد جز به وحي مستقيم يا از پشت مانعي يا رسولي بفرستد كه به اجازه‌ي او آن‌چه را بخواهد وحي كند...»

و هيچ انساني از اين قاعده مستثنا نيست، پس نام انسان به هر كس اطلاق شود، بايد در جايگاه خود قرار بگيرد. همچنين اگر نام انسان از روي كسي برداشته شود، ديگر در اين زمره تلقي نشده و كمال او از صورت انساني خارج مي‌شود و ديگر در چار چوب كمال و تعالي كه در مورد انسان‌ها صدق مي‌كند، قابل بحث و بررسي نخواهد بود و بايد به‌عنوان موجودي غيراز انسان تلقي شود؛ در غيراين‌صورت گذشته از نقض آيه‌هاي شريفه فوق، عدالت الهي را نيز مبني بر برابري همه‌ي انسان‌ها در مقابل خداوند، زيرسؤال مي‌برد

طاهری با حذف واسطه های فیض(معصومین)شعور کیهانی را جایگزین کرده و آن را تنها واسطه بین انسان و خدا می داند و با تفسیر غلط آیات قرآن مقام پیامبران را تا حد بشر عادی پایین اورده و مدعی می شود همه میتوانند وحی الهی دریافت کرده و مستقیم و بی واسطه به خدا متصل شوند و اگر کسی را واسطه قرار دهند استقیموا الیه را نقض کرده و مشرک خواهند بود.

در حالی که استقیموا الیه به معنای پایداری در کار است نه مستقیم و بی واسطه به خدا متصل شدن

رد عصمت انبیاء

طاهری با بیان ایراداتی از پیامبران بزرگ الهی عصمت آنان را زیر سوال می برد:

او حضرت سلیمان (ع) را به داشتن ویژگی هایی متهم می کند که خارج از ساحت پیامبران الهی است،طاهری حضرت سلیمان را فردی با ویژگی های رفتاری زیر معرفی می کند:‼

بدعت گذار، انحصارطلب، بی توجه به شعور الهی، بی توجه به اهداف الهی، استفاده کننده از نیروهای شیطانی، قدر نشناس نسبت به نعمت های الهی (کمیته عرفان، فیلم در فضای مجازی موجود است)

در مورد حضرت يوسف می گوید:

" در مورد حضرت یوسف می‏توانسته خيلي بالاتر باشد، عرضه‏ ی ناقصي بوده، يعني يك‏ چيزي كم دارد!

در مورد حضرت يوسف، نمود كمال در آن گم است، ما انبيا را علائم ‏الطريق مي‌دانيم در مسير كمال. ائمه و اولياء الله نشان دهنده‏ ی مسير كمال هستند، بنابراين بايد آن‏ها يك درسي از كمال داده باشند، حالا وقتي در مورد ايشان بررسي مي‌كنيم يك حلقه‌اي گم است.

سؤال: بحث مقاومت در مقابل شهوت علامت يوسف نبود؟

استاد: ببينيد، آن چيزي كه عرضه شده باز ناقص است ، چون بحث زليخا بحث عشق بود، بحث هوس نبود! اگر بحث هوس بود يك پاسخ داشت و اگر نبود پاسخ ديگري داشته!

زليخا از يوسف خوشش آمده، عاشق او شده؛ ولي يوسف هيچ احساسي به او نداشته است! اينها بايد معلوم بشود و ‏پيام مشخص بشود.

حالا اگر پيام اين است كه شما مي‌گوييد، بقيه چيزها ديگر ربطي با كمال ندارد! مديريت يوسف به واسطه پيش‌گويي به دست آمده است، او از قابليت پيش‌گويي استفاده كرده است. تعبير خواب هم يكي از ابزارهاي پيش‌گويي است!

تخلف در برابر برادرهايش، همان پنهان‌كردن ظرف سلطان در كالاي برادران، يك كلك است! يك حيله است! و بعد اتهام به دزدي! يك چيز ديگر است، يك مجوز است براي كل بشريت كه مي‌شود اين حيله را كرد براي رسيدن به هدف!

و مکروا و مكرالله معناي ديگري دارد، اين مكر در دل قانون است، ما انتظار اجراي اين قانون را داريم. مكر خدا مثلا اين است كه هيچ قدرتي در طول تاريخ نتوانسته پا برجا بماند و دست به دست مي‌‌چرخد، اين قانون است. دست همه ملت‌ها قدرت رفته! كسي ديگر جرزني نمي‌تواند بكند." (جلسه بیستم کمیته عرفان)

طاهری در جای دیگر درباره سه پیامبر بزرگ الهی حضرت خضر،یوسف و یعقوب ع می گوید:

«در ماجرای حضرت خضر به واقعیت هایی که از شبکه ها دریافت شده اشاره می شود نه به حقیقت که خودش می توانسته پیدا کند و آیا مجاز بوده یا نه؟بحث استفاده یا سوءاستفاده از توانایی ها وقابلیت ها و اتصال هاست...این موضوعی است که درباره انبیاء می توانیم داشته باشیم.اینها افرادی بودند که به اتصال رسیدن ولی آیا استفاده کردند یا سوء استفاده؟آیا همه آنها که متصل بودنددرست عمل کردند؟مثل خضر و یوسف و سلیمان؟

مثلا یوسف برای کمال چه کار کرد؟از اتصالش چه بهره ای برد؟اینجا ارزیابی دارد....در عملکرد آنها مواردی هست مثل قرار دادن چیزی در بار برادران یوسف و دستگیری به جرم دزدی،آیا یوسف مجاز به چنین کاری بوده یا نه؟در پیشگویی مجاز بوده یا نه؟اتصال را داشته،همه می توانند اتصال داشته باشند شما هم می توانید مانورهایی بدید،اما استفاده کرده یا سوء استفاده؟یوسف مجاز نبوده چیزی در بار برادران بگذاردبعد به جرم دزدی دستگیر کند...حضرت یعقوب مجاز نبوده اینقدر گریه کند...رسول به حد نصاب می رسدبه اتصال منجر می شود...124 هزار نبی داریم...اما چه استفاده ای از اتصال کردند...معصوم کسی است که به انالحق برسد به مسائلی دست پیدا می کند که دیگر ظلم نمی کند...اما خضرو یوسف اجازه نداشتن کاری بکنند بگویند من چیزی دیدم شما نمی دانید... در دادگاه زمان محاکمه می شودند (فایل تصویری ترم 4،جلسه دو،تیرماه 1386،دقیقه 1/56/15)

این در حالی است که سخن طاهری با آیات قران در تضاد است:

فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِنْ وِعَاءِ أَخِيهِ كَذَلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ

پيش از بار برادر به بار آنها پرداخت، آنگاه از بار برادرش بيرونش آورد. حيله‌اى اين سان به يوسف آموختيم. در آيين آن پادشاه، گرفتن برادر حق او نبود، چيزى بود كه خدا مى‌خواست. هر كس را كه بخواهيم به درجاتى بالا مى‌بريم و فراز هر دانايى داناترى است. (سوره یوسف،76)

خداوند در این آیه اذعان میکند که ترفندی بود که ما به یوسف اموختیم و هدفی داشتیم و حضرت یوسف ع به امر الهی چنین کاری کرد و مطیع امر الهی بود.

علامه طباطبایی مفسر بزرگ قرآن در ذیل این آیه می فرماید:

بطورى كه از سياق آیه برمی ‏آيد برادر مادرى يوسف از اول از اين نقشه با خبر بوده، و بهمين جهت از اول تا به آخر هيچ حرفى نزد، و اين دزدى را انكار نكرد، و حتى اضطراب و ناراحتى هم بخود راه نداد، چون ديگر جاى انكار و يا اضطراب نبود، زيرا برادرش يوسف خود را به او معرفى نموده و او را تسليت داده و دلخوش ساخته بود، و قطعا در ضمن معرفى و تسليت به او گفته كه من براى نگهدارى تو چنين كيد و نقشه‏اى را بكار می‏برم، و غرضم از آن اين است كه تو را نزد خود نگهدارم، پس اگر او را دزد خواند در نظر برادران به او تهمت زده نه در نظر خود او، و خلاصه اين نامگذارى نامگذارى جدى و تهمت حقيقى نبوده، بلكه توصيفى صورى بوده كه مصلحت لازم و جازمى آن را اقتضا می‏كرده.

با در نظر داشتن اين جهات، گفتار يوسف جزء افتراهاى مذموم عقلى و حرام شرعى نبوده (تا با عصمت انبياء منافات داشته باشد) بعلاوه، اينكه گوينده اين كلام خود او نبوده، بلكه اعلام كننده‏اى بوده كه آن را اعلام كرده است (تفسیر المیزان،جلد ۱۱,ص ۳۰۴)

فاطمه میرزائیان

ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار