کد خبر: ۱۵۴۳۱
تاریخ انتشار: 15 فروردين - 1396 20:42
اختصاصی
برای به وجود آمدن چرخه جهان دوقطبی وجود یک عامل تضاد(ملک جاری کننده قانون تضاد) ضرورت داشت و برای این منظور بر اساس حکمت الهی ابلیس به فرمان سجده بر آدم اعتنا نکرد و این وظیفه را انجام داد. و در واقع او از دستور خداوند فرمانبرداری کرد!!!
به گزارش فرقه نیوز:

آقای طاهری رهبر فرقه حلقه در کتاب موجودات غیرارگانیک به بررسی موجودات گروه «A» می پردازد و شیطان را جزء این گروه قرار می دهد. او معتقد است که جنیان که شیطان هم جزء آنهاست، گروهی از کارگزاران الهی هستند که هریک می توانند بر اساس اختیار خود، مأموریت ویژه ای را در نظام هستی بر عهده گیرند و به انجام رسانند. بنابراین می توان گفت که آنها همچون ملائک در نظام هستی نقش و مأموریتی معین دارند و یکی از عوامل پختگی و آزمایش انسان هستند که در این مأموریت ایفای نقش می کنند.

به اعتقاد آقای طاهری شیطان جزء کارگزاران الهی است که به او مأموریت آزمایش انسان داده شده است. این موضوع از جانب آقای طاهری به گونه ای مطرح می شود که مخاطب عام، متوجه انحراف بحث نمی شود و می پذیرد که وجود شیطان برای آزمایش انسان لازم است و نمی توان شیطان را موجود رجیم شده از درگاه خداوند دانست. این عوام فریبی زمانی بر ملا می شود که بدانیم شیطان بر اساس نص صریح قرآن موجودی پلید و رجیم شده از درگاه خداوند است «فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ» (نحل/98) چنین موجودی چگونه می تواند کارگزار الهی باشد؟

نکته دیگر این است که جن مانند انسان مورد خطاب خداوند قرار گرفته و هدف از خلقتش عبادت است. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» (ذاریات/56) و در مرتبه ای پایین تر از انسان[1] قرار دارد، با این وجود چگونه می تواند عامل آزمایش انسان باشد؟ جن چگونه انسان را پخته و آزمایش می کند؟ او خود نیاز به آزمایش دارد. جن در هیچ جای منابع دینی و قرآنی به عنوان کارگزار خداوند معرفی نشده است. بنابراین ادعای آقای طاهری، ادعای بی اساس و دروغی بیش نیست.

آقای طاهری شیطان را از مرحله جن بودن، بالاتر برده و او را در ضمره ملائکه قرار داده است. او می نویسد: «ابلیس به عنوان کارگزاری که بر اساس طرحی از پیش تعیین شده، مأموریت خود را انجام داده، در گروه ملائک جای می گیرد.»[2]

در این فراز آقای طاهری بار دیگر بر خلاف نص صریح قرآن سخن به میان آورده است. شیطان در نگاه قرآن، جن است «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ»[3] اما طاهری او را ملک خوانده است. چگونه خداوند به شیطان مأموریتی از پیش تعیین شده می دهد اما او را فاسق می خواند که از امر پروردگارش سرتابانده است؟

آقای طاهری برای این که گفته خود را توجیه کند چنین استدلال می کند:

«آفرینش بر اساس طرحی دقیق و حساب شده ای است که به وسیله ملائک تحقق می یابد. هر یک از این کارگزاران الهی در چرخه جهان دو قطبی! مأموریت مشخصی دارند که در حرکت رو به بالا در این چرخه یکی پس از دیگری پایان می پذیرد. در میان این کارگزاران تنها ابلیس است که مأموریت او تا پایان این چرخه ادامه دارد و به عبارت دیگر تا رسیدن به سرانجام این چرخه، سر به سجده بر آدم فرود نمی آورد. با توجه به این نکته مهم نمی توان این سجده نکردن را خارج از طرحی الهی دانست.»[4]

در این فراز چند نکته قابل تأمل است؛

اول آن که طاهری ادعا می کند آفرینش به وسیله ملائک اتفاق می افتد، که تصوری باطل و انحرافی است، آفرینش فقط مخصوص خداوند است و تنها از عهده او بر می آید. ملائک در آفرینش هیچ دخالتی و چنین قدرتی نیز ندارند.

نکته دیگر این که طاهری جهان را دو قطبی کرده و نقش ملائک در ایجاد این جهان دو قطبی را پررنگ جلوه داده است در صورتی که جهان دو قطبی مفهومی بی معناست و اساساً چنین چیزی واقعیت بیرونی ندارد. بلکه جهان دارای یک قطب مطلق بوده و آن خداوند است و دیگر موجودات به عنوان مخلوقات او، و بر اساس اختیار، یا در مسیر خیر حرکت می کنند یا در مسیر شر. شیطان نیز به عنوان یک مخلوق و بر اساس اختیاری که دارد عمل می کند. این ربطی با جهان دو قطبی ندارد. تصور آقای طاهری این است که شیطان قطب دیگر عالم را ایجاد کرده و قدرتی در کنار قدرت خداوند دارد که ایفای نقش می کند. و بر اساس مأموریتی که دارد عمل می کند. طاهری تلاش می کند سجده نکردن شیطان را توجیه کرده او را از خطایش تبرئه کند. و این البته تلاشی در مقابل قرآن است. او سعی دارد عمل شیطان که خداوند در قرآن آن را تقبیح کرده را نه تنها غیر منکر جلوه دهد بلکه او را تنها موحد عالم نیز معرفی کند.

طاهری در راستای هدف تطهیر شیطان چنین می نویسد:

«برای به وجود آمدن چرخه جهان دوقطبی وجود یک عامل تضاد(ملک جاری کننده قانون تضاد) ضرورت داشت و برای این منظور بر اساس حکمت الهی ابلیس به فرمان سجده بر آدم اعتنا نکرد و این وظیفه را انجام داد. و در واقع او از دستور خداوند فرمانبرداری کرد.»[5]

این تیر خلاص اوست و صراحتا اعتقاد خود درباره شیطان را بیان می کند. او با استدلال نیاز به آزمایش و پخته شدن برای انسان چنین وانمود می کند که اگر شیطان نباشد به واقع انسان نخواهد توانست در مسیر خداوند قرار گیرد و شکوفایی و سازندگی در او نخواهد بود. مخاطب با چنین استدلال هایی به این باور می رسد که وجود شیطان برای انسان برکت است.

سوالی که باید از آقای طاهری پرسید این است: شما از کجا می دانید خداوند قبلا و در خلوت به شیطان چنین مأموریتی داده است که از فرمان من به ظاهر سرپیچی کن تا جهان دو قطبی به وجود آید؟

برای حل این مسأله چند نکته لازم به ذکر است:

نکته اول این که:

اگر استدلال شما درست باشد این سؤال به ذهن می خورد که خداوند بدون وجود شیطان قدرت ایجاد جهان دوقطبی را نداشته است و از شیطان خواسته برای ایجاد چنین جهانی به او کمک کند و در واقع شیطان به خداوند لطف کرده است که این پیشنهاد را پذیرفته و به خداوند کمک کرده است.

نکته دوم این که:

اگر شیطان هم نبود نیرویی به نام هوای نفس هست که انسان را به سوی بدیها دعوت کند. شیطان فقط اندکی آن نیرو را تقویت می کند. «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحيمٌ» (یوسف/53) پس برای پخته شدن و آزمایش انسان و ایجاد جهان دوقطبی! نیاز به وجود شیطان نیست.

نکته سوم این که:

شیطان نیروی ضعیفی است که چندان نمی تواند انسان را از مسیر حق منحرف کند.«إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعيفاً» (نساء/76) شیطان نمی توان جهان دو قطبی ایجاد کند. اگر هوای نفس نبود شیطان در گمراه کردن انسان چندان موفق نبود. و البته خداوند برای ایجاد نیروی شر نیاز به شیطان ندارد چرا که نوع خلقت انسان به گونه ای است که در او هوای نفس وجود دارد، عاملی که انسان را به سوی بدی ها دعوت می کند.

نکته چهارم این که:

آقای طاهری ابلیس را ملک جاری کننده قانون تضاد معرفی می کند در حالی که ابلیس بنابر نص قرآن، جن است و جن از آتش است، اما مَلَک فرشته است و فرشته از جنس نور است. ابلیس چگونه می تواند ملک باشد در حالی که قرآن او را جن نامیده است؟

نکته پنجم این که:

آقای طاهری هم از شیطان نام برده است و هم از ابلیس. سؤال این است، تفاوت شیطان و ابلیس چیست؟ آیا این دو یکی هستند؟ اگر چنین است چرا یک جا واژه ابلیس را به کار برده و در جای دیگر واژه شیطان؟ اگر یکی نیستند، چرا تکلیف مخاطب را روشن نکرده و تفاوت آنها را بیان نکرده است؟ آیا ابلیس از فرمان خداوند سرپیچی کرد یا شیطان؟ اگر شیطان این کار را کرد، چرا خداوند از او سخن نمی گوید؟ و هر جا سخن از سجده نکردن است از ابلیس نام برده می شود. به آیات زیر توجه کنید:

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ أَبى‏ وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ (بقره/34)

وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدينَ (اعراف/11)

إِلاَّ إِبْليسَ أَبى‏ أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدينَ (حجر/31)

قالَ يا إِبْليسُ ما لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدينَ (حجر/32)

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طيناً (اسراء/61)

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُوني‏ وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمينَ بَدَلاً (کهف/50)

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ أَبى‏ (طه/116)

إِلاَّ إِبْليسَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ (ص/74)

قالَ يا إِبْليسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالينَ (ص/75)

این تمام آیاتی است که در قرآن درباره سجده نکردن ابلیس آمده است. اما شیطان 60 بار در قرآن تکرار شده و در هیچ کدام درباره سجده نکردن نیست. به آیات زیر توجه کنید:

فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا كانا فيهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حينٍ (بقره/36)

يا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلالاً طَيِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ (بقره/168)

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ (بقره/208)

الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ (بقره/268)

نکته ششم این که:

شیطان با ابلیس فرق دارد، شیطان از ماده «شطن» به معنی مخالفت است‌ و به هر موجود طغیانگر و گمراه کننده اطلاق می شود، خواه از انسان ها باشد یا از جن و یا از حیوانات

کلمه ی شیطان در قرآن به سه صورت به کار رفته است:

1. مفرد «شیطان» بدون الف ولام؛ در این صورت مراد، شیطان غیر معین است و می تواند شامل هر فردی از شیاطین جن و انس، بشود مثل این آیه ی شریفه: وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ (زخرف/36) یعنی هر کس از یاد خدا روى‏گردان شود شیطانی را به سراغ او می فرستیم که همواره قرین اوست!.

2. مفرد «الشیطان» همراه با الف و لام؛ در این صورت غالباً به معنی خاص یعنی ابلیس آمده است، مثل آیه شریفه: یا بَنی‏ آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ(اعراف/27) یعنی اى فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد، آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد. و در برخی موارد نیز به معنای عام آمده است، مثل این آیه ی شریفه: الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاء...(بقره268) یعنی شیطان شما را از فقر و تهیدستی بیم می دهد و به فحشا و زشتی ها فرا می خواند. در این جا (الف و لام) در معنای جنس (عام) بکار رفته است؛ چون ترساندن از فقر و دعوت به عمل خلاف شرع گاهی از طرف شیطان انسانی نیز صورت می پذیرد.

3. شیاطین به صورت جمع؛ و این نشانگر آن است که شیطان مصادیق متعدد و مختلفی دارد در حالی که اگر کلمه ی شیطان اسم برای فرد خاص (ابلیس) بود، ‌به صورت مفرد می آمد. علاوه این که در برخی از آیات بعد از کلمه ی شیاطین به ‌اختلاف جنس شیطان ها نیز اشاره می کند، مانند آیه ی شریفه: «وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِن.»(انعام/112) و بدین گونه برای هر پیامبری دشمنانی از شیطان های انسان و جن قرار دادیم.

اما ابلیس از کلمه ی (ابلاس) و به معنای غم و اندوهی است که از شدت یأس و ناامیدی باشد. خداوند می فرماید: «یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُون» (روم/12)یعنی روزی که قیامت بر پا شود،‌ تبهکاران نومید و غمگین می شوند. ابلیس را بدین جهت به این نام می خوانند چون از رحمت خدا ناامید شد و علت آن تمرد از دستور خداوند متعال بود.

ذکر این نکته لازم است که همه ی شیاطین تابع دستورت ابلیس بوده و تحت فرماندهی او می باشند. قرآن کریم از این گروه بعنوان حزب شیطان (ابلیس) نام می برد.

شیطان (ابلیس) بر آنها چیره شده پس یاد خدا را از خاطرشان برده است، ‌آنان حزب شیطانند. آگاه باش که حزب شیطان همان زیان کارانند.(مجادله/19)

آقای طاهری بدون توجه به این تفاوت ها، گاهی از شیطان نام می برد و گاهی از ابلیس. اگرچه تلاش کرده است اقسامی از ابلیس و شیطان را بیان کند، اما به خطا رفته و ادعا می کند ابلیس یک امر درونی است.

«در جهان دو قطبی، جلوه های متعدد و متکثر ابلیس در وجود انسان قرار دارد و شیطان درون او محسوب می شود.»[6]

نکته هفتم این که:

طاهری معتقد است که ابلیس به فرمان خداوند عمل کرد و در واقع دستور او را اجرا کرد که همان سجده نکردن بود. اما این برداشت بر خلاف معنای لغوی ابلیس است. امام رضا علیه السلام می فرمایند: نام ابلیس، «حرث یا حارث» بوده است. و ابلیس نامیده شد زیرا از رحمت خدا مأیوس گردید.[7] سوال این است که اگر ابلیس مأمور خداوند بود، چرا از رحمت خداوند ناامید شد؟ و ابلیس لقب گرفت.

نکته هشتم این که:

آنچه طاهری آن را شیطان درون می خواند، هوای نفس است که در قرآن از آن با عنوان نفس اماره یاد شده است.

طاهری با مخلوط کردن این دو مفهوم(شیطان، نفس اماره) از راه فریب عمومی وارد شده و مخاطبش را به باورپذیری اندیشه اش وا می دارد. او تلاش کرده است مخاطبش را قانع کند که نفس اماره همان شیطان است و شیطان همان ابلیس است و ابلیس مأمور خداوند است. در صورتی که نه شیطان ابلیس است و نه ابلیس نفس اماره. هر کدام از این نام ها معانی مخصوص به خود را دارند و در موارد خاصی به کار می روند که در نکاتی قبلی به آن اشاره شده.

نکته نهم این که:

نفس اماره مفرد است و یکی است اما طاهری از شیاطین درون سخن می گوید و معتقد است:

«در جهان دوقطبی جلوه های متکثر ابلیس در وجود انسان قرار دارد... وقتی به جلوه های متعدد ابلیس و آدم توجه کنیم شاهد شیاطین درون در برابر انسان خواهیم بود.»[8]

سوال این است: این شیاطین کیا هستند؟ مگر غیر از نفس اماره یا همان هوای نفس چیز دیگری در درون انسان است که او را به سوی بدی بکشاند؟

طاهری مخاطبش را در همین سرگردانی رها کرده ادامه می دهد:

«شیاطین درون، نجوای درونی شیطان با انسان است که باعث افکار، رفتار و احساسات منفی می شود.»[9]

و با این سخن سؤال دیگری در ذهن مخاطب ایجاد می کند و آن این که نجوای درونی شیطان با انسان آیا غیر از نفس اماره است؟

طاهری آنقدر مخاطب را از این شاخه به آن شاخه می پراند تا گیج شود و متوجه فریب او نشود. طاهری از درهم تنیدن جمله های صحیح و غلط لباسی می بافد و به تن مخاطب خود می کند. به بخشی از بافته های او توجه کنید: در این بافته جمله های غلط هاشور خورده است.

«در جهان دوقطبی، جلوه های متعدد و متکثر ابلیس در وجود انسان قرار دارد و شیطان درون او محسوب می شود. در حقیقت، وقتی دورنمایی از چرخه جهان دو قطبی را در نظر بگیریم ابلیس را در مقابل آدم خواهیم یافت، و وقتی به جلوه های متعدد ابلیس و آدم توجه کنیم، شاهد شیاطین درون در برابر انسان ها خواهیم بود. شیاطین درون هر انسان، بخشی از وجود او هستند که هیچ وقت از بین نمی روند.» [10]

نکته دهم این که:

در بافته ای که به آن اشاره شد، طاهری ادعا می کند که در جهان دوقطبی جلوه های متعدد و متکثر ابلیس در وجود انسان قرار دارد و شیطان درون او محسوب می شود.

با توجه به نکاتی که قبلا به آن اشاره شد، ابلیس اسم خاص است و نام جنی است که از فرمان الهی سرپیچی کرد، بنابراین نمی تواند جلوه های متعدد داشته باشد و شیطان درون انسان به شمار آید چرا که شیطان با ابلیس متفاوت است. در نگاه طاهری بر خلاف قرآن، ابلیس و شیطان به یک معنا است زیرا اگر جلوه های متعدد ابلیس را مورد توجه قرار دهیم شاهد شیاطین درون خواهیم بود.

نکته یازدهم این که:

با اندکی اقماض می توان نفس اماره را شیطان درون دانست، اما نمی توان ابلیس را شیطان درون دانست چرا که او موجودی مستقل و جدای از انسان است. با این وجود طاهری ابلیس را شیطان درون می داند که این نیز خطای شناختی دیگری از طاهری است.

نویسنده: مهدی سالاری



[1] . موجودات غیر ارگانیک، محمد علی طاهری، ص13.

[2] . همان ص13.

[3] . کهف/50

[4] . موجودات غیر ارگانیک، ص14.

[5] . موجودات غیر ارگانیک، ص14.

[6] . موجودات غیر ارگانیک، ص15.

[7] . سفینة البحار، ج 1، ص 99.

[8] . موجودات غیر ارگانیک، ص15.

[9] . همان ص16.

[10] . همان ص 15.

ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار