کد خبر: ۱۷۴۹۴
تاریخ انتشار: 18 مهر - 1400 12:51
عبــاس افندی، آمیزه ای از خط فکر بهائی را به نحوی که با ســلیقه مدرن هماهنگ باشــد و به مذاق مخاطب امروزی خوش بیایــد، تنظیم و اصولی را تحت عنــوان «تعالیم دوازده گانه بهائی» به عنوان 12 بندی که بهائیت به آن پایبند بوده و در راستای دستیابی بــه آن ها گام برمی دارد، ارائه کرد؛ اصولی که علیرغم ادعای بهائیت، بدیــع نبــوده و عمدتــا با عملکرد فرقــه نیز در تضاد می باشــند!
به گزارش فرقه نیوز، در واقع تشکیلات بهائی، از زمان سفر «عباس افندی» (دومین سرکرده بهائیت) به اروپا و امریکا، سعی کرد با ایجاد تحولاتی در ظاهــر و تبلیغــات فرقــه، راه های جدیدی بــرای جذب و جلب نظر ایجــاد کند. 

عبــاس افندی، آمیزه ای از خط فکر بهائی را به نحوی که با ســلیقه مدرن هماهنگ باشــد و به مذاق مخاطب امروزی خوش بیایــد، تنظیم و اصولی را تحت عنــوان «تعالیم دوازده گانه بهائی» به عنوان 12 بندی که بهائیت به آن پایبند بوده و در راستای دستیابی بــه آن ها گام برمی دارد، ارائه کرد؛ اصولی که علیرغم ادعای بهائیت، بدیــع نبــوده و عمدتــا با عملکرد فرقــه نیز در تضاد می باشــند! 

با این وجــود بهائیــان، بــا اســتفاده از ایــن اصــول، تبلیغات گســترده ای در جهــت امــروزی شــمردن فرقــه بهائیــت، بــه راه انداخته انــد.  «صلــح عمومــی» از جملــه این 12 اصل اســت که نوشــتار حاضــر، به نقد این ادعا و چند و چون آن، ذیل نقشه های این تشکیلات می پردازد.

برای شــروع، باید دید منظور بهائیت از «صلح عمومی» چیست؟ ایــن مفهــوم را در متون ســرکردگان فرقه، بررســی کــرده و در ادامه به توضیح آن می پردازیم.

عبــاس افنــدی در این باره می گوید: «تا صلح عمومی بلند نگردد و محكمه كبرای عالم انسانی تشكیل نشود و جمیع امور ما بالاختلاف دول و ملل در آن محكمه قطع و فصل نگردد عالم آفرینش آســایش نیابــد ... نماینــدگان دولت هــا و ملت هــا كــه در ایــن محكمــه جمــع می شــوند بایــد قطــع نظر از ملیت، خــود را نماینده حقیقی نوع بشــر دانند.» و اینطور ادامه می دهد: «علاوه بر تشــكیل حكومت های محلی و ملی، حكومت جهانی به منظور تحقق وحدت عالم انسانی ضروری است».

 نکته قابل توجه آنکه در مقابل این حکومت جهانی، به بی وطنی و عدم تعهد نســبت به آب و خاک به عنوان کشــور، متذکر می شــود: «فخر برای كسی كه وطن خود را دوست دارد وجود ندارد، بلكه برای كســی است كه عالم را دوست داشته باشد».

چنانچه بی وطنی در مــردم نهادینــه و به خیال بهائیت، محکمه مد نظرشــان برگزار شــد: «با طلوع نظم بدیع جهانی و تأســیس جامعه متحد جهانی، وقایع بســیاری در عالم ر خ خواهد داد، دوره بلوغ تمام نوع انســانی اعلام و تمام ملل و نحل ارض، آن را جشن خواهد گرفت. آن وقت است كه صلح اعظم برافراشته خواهدشد».

یکی از نکات کلیدی در این ســخنان، اشــاره بــه مفهوم بی وطنی اســت کــه رنگ و لعــاب داده شــده آن را در کلیدواژه «جهانی شــدن» می توان مشاهده کرد. 

مفهومی که جنبه های مختلفی دارد و نسبت بــه مخاطبــان، معنــا و هــدف متفاوتــی می پذیــرد. سرمایه ســالاری جهانی، در مراحل رقابت آزاد یا استعمار، از این دست نسخه ها را برای در دست گرفتن منابع کشورهای ضعیف تر می پیچید. 

جهانی شدن، علیرغم ظاهر خیرخواهانه و چشم نوازش، پیامدهای خطرناکی برای کشورها به همراه داشته است. عرق وطن و پایبندی به چارچوب های ملی در سطح معقول، از عوامل مهم ایستادگی علیه بیگانگان و درجا نــزدن به حســاب می آیــد. 

همانطور کــه امروزه متخصصــان معتقدند: «جهانی شــدن، به جای آزادسازی دولت ها و کسب و کارها، آن ها را بیشتر در هم تنید. با گســترش شــبکه های دیجیتال و جریان های مالی و زنجیره های تأمین در سراسر جهان، کشورها –به ویژه امریکا- شروع کردند به استفاده از این پدیده ها به عنوان تورهایی برای به دام انداختن یکدیگر».

بنابرایــن نکتــه ای کــه وجــود دارد این اســت کــه باید دیــد حرف از بی وطنی و جهانی شــدن، خطــاب بــه چــه گروهــی بیــان می شــود؟ کشــور ســتمگر یا ســتم کش؟ چرا کــه این پدیــده، برای مســتعمره ها یــا کشــورهای در خطــر اســتعمار، می تواند به عنصری با ماهیت ضدســتم تبدیل شــده و باعــث تــلاش بــرای آزادی از امپریالیســم و کســب اســتقلال ملــی باشــد کــه قطعــا قابل دفــاع اســت اما بهائیت، به دلیــل زد و بندهای محرمانــه ای کــه با امپریالیســم جهانی داشــت، این ملیت گرایی را بر نمی تابید.

هرچنــد به طــور کلی، این مفهوم با شکســت مواجــه شــده و حتــی بــرای کشــورهایی بــا قــدرت بیشــتر نیــز جهانی شــدن ثابــت کــرده اســت که نیرویی برای آزادســازی نیســت، بلکه منبــع جدیدی برای آســیب پذیری، رقابــت و کنتــرل اســت؛ شــبکه ها نشــان داده انــد که در مقایسه با زنجیره های جدید، مسیرهای کمتری برای آزادی فراهم می کنند... 

در جهانی شدگی زنجیره ای، کشورها به واسطه وابستگی متقابل، به هم پیوند خواهند خورد و این وابستگی، آن ها را وسوسه خواهد کرد از طریق جاسوســی و فشار اقتصادی، رقبای خودشان را در تنگنا قرار دهند، در عین حال که ســعی می کنند حملات متقابلِ و مشــابه رقبــا را دفــع کننــد... خــود جهانی شــدن می توانــد به گونه جدیدی از کشــمکش و تعارض ختم شــود. 

با گســترش شــبکه های اقتصــادی و اطلاعاتــی، بســیاری از آن ها حول نقاط کنتــرل واحدی بهم پیوســتند و برخــی دولت ها یاد گرفتند کــه از این مراکز قدرت به عنوان سلاح در برابر رقبایشان استفاده کنند».

در نتیجه مشخص می شود وقتی بهائیت از صلح عمومی حرف می زند، به نوعی در خدمت اربابان غربی و امریکایی اش فعالیت می کند و هدفش تنها تسلیم کردن دیگران، در مقابل اقدامات زیاده خواهانه آنان می باشد. در ادامه و در توضیح تأسیس حكومت، سران فرقه مدعی اند كه با اجرای نظم بدیع، همه مردم دنیا به فرقه بهائیت می گروند و حكومت جهانی بهائی تشكیل می گردد. 

در این مورد، مرور آثار بهائی، نشان می دهد که بهائیت برای تشکیل حکومت، نقشه ای بلندمدت دارد تا طی آن، حکومت مادی و معنوی دنیا در دستان این تشکیلات قرار گیرد. «شوقی افندی» (سومین سرکرده تشکیلات) در مواضع مختلف اعلام نموده که هدف از تشکیل نظام اداری و فعالیت های مؤسسات بهائی، زمینه سازی جهت نیل به جامعه ذهبی و کسب مدیریت سیاسی جامعه است».

از طرفی، بهائیت معتقد به بدیع یا نوآورانه بودن اصول ادعایی خویش است، حال آنکه حتی در این مورد خاص، یعنی «صلح» چنین ادعایی کاملاً بی جاست، چرا که در ادیان الهی و کتب جامعه شناسی و اخلاقی گذشته نیز از این مفهوم به انحاء مختلف سخن گفته شده که در این مجال، قصد پرداختن به این جنبه مشخص را نداریم.

به هر حال مشخص شد بهائیت می خواهد خود را سردمدار صلح در دنیا معرفی كند، ولی آیا خود توانسته به این ادعای خویش، حتی در کوچک ترین ابعاد اجتماعی پایبند باشد؟

برای پاسخ به این سؤال، به بررسی متون فرقه و عملکرد آنان در این زمینه می پردازیم. در ابتدا لازم است بدانیم در جستجوی چه هستیم و از چه منظری به صلح می نگریم؟ در صورتی که «صلح» را نه به شکلی نمادین و عینی، بلکه به صورتی سلبی، نوعی فقدان خشونت یا چیزی مانند «سلامتی از منظر نبود بیماری» بنگریم، در این حالت، وجود بیماری مهلک و خانمان سوزی چون بهائیت، با صلح جهانی در تضاد خواهد بود؛ چرا که، این فرقه بیان می دارد که دین (به منظور خاص آن ها بهائیت) باید سبب الفت باشد، حال آنکه با درگیری های درون فرقه ای بهائیان و توهین هایی که سردمدارانشان برای کسب قدرت به نزدیک ترین افراد خانواده خود داشتند، حتی شنیدن این جمله از بهائیان، مضحک است!

در تاریخ، موارد بسیاری از بی اخلاقی و نزاعِ میان فرقه ای از این گروه، ثبت شده و اقدامات امروز بهائیان نیز مؤید عدم صلاحیت تشکیلات بهائی برای ادعای صلح و حتی صحبت از آن است. در ادامه نمونه هایی هرچند اندک از این دست اقدامات تشکیلات بهائیت، ذکر می شود.
اول از همه اینکه بهائیت، شاخه ای از بابیت بود که سردمدارانشان تا سال ها خود را بابی می دانستند و حتی امروز هم از بابیت و به خوبی یاد می کنند؛ شخصی که آموزه هایش، سرشار از درنده خویی و خونریزی است. وی، پیروانش را به «گردن زدن مخالفان، سوزاندن کتاب های غیربابی، نهی از معاشرت با سایر ملل»، «نابودی اماکن متبرکه غیربابی و قتل عام همه کسانی که به بابیت ایمان نیاورند» فرا می خواند.
او که خیال حکومت را در سر می پروراند، دستور می دهد وقتی بابی ها بر مملکتی سیطره یافتند، حاکم بابی نباید هیچ غیربابی را بر روی زمین باقی بگذارد! دستورهایی که پیروان بابی را به وحشی گری و کشتارهای گسترده ای سوق داد.

هرچند تشکیلات بهائی، با وجود آگاهی از این تاریخ سیاه و پر از ترور، سعی در کتمان یا رد برخی دستورهای باب داشت تا خود را مترقی و متفاوت نشان دهد، اما به هر حال برای رسمیت بخشی و داشتن پشتوانه تاریخی، نمی توانند به چیزی جز فرقه علی محمد شیرازی متمسک شوند. مخصوصاً که پیامبرخوانده بهائیان، خود در ابتدا بابی و شریک جرم تمام وحشیگری های این قوم بوده و تا سال ها بعد از بهائی شدن نیز همچنان به دستورهای مسلک قبلی خود، پایبند باقی ماند.

البته مسئله فقط پشتوانه ای سرشار از توحش نیست؛ سال ها بعد، حسینعلی نوری به خانواده خود هم رحم نکرد. «عزیه نوری» خواهرش در کتاب «تنبیه النائمین» پرده از اقدامات تروریستی و خشونت بار بسیاری از بهائیان برداشته است. او درباره ترورهای برادرش در نامه ای مشهور به «رساله عمه» می نویسد: « با آن ادعای حسینی کردن، اشرار شمر کردار را به دور خود جمع نمودند. از هر نفسی که غیر از رضای خاطر از ایشان نفسی برآمد، قطع کردند. از هر سری كه جز تولای ایشان صدایی برآمد، كوبیدند و از هر حلقی كه غیر از خضوع به ایشان حرفی بیرون آمد، بریدند و در هر دلی كه در او سوای محبت ایشان بود، شكافتند. اصحاب طبقه اول كه اسامی شان مذكور شد، از خوف آن جلادان خون خوار، به عزم زیارت اعتاب شریفه به جانب كربلا و نجف و برخی به اطراف دیگر هزیمت نمودند. «سید اسماعیل اصفهانی» را سر بریدند و «حاجی میرزا احمد كاشی» را شكم دریدند. «میرزا رضا»، خالوی «حاجی سید محمد» را مغز سرش را به سنگ پراکندند و «میرزاعلی» را پهلویش را دریده به شاهراه عدمش راندند و غیر از این اشخاص، جمعی دیگر را در شب تار كشته، اجساد آن ها را به دجله انداختند و بعضی را روز روشن در میان بازار حراج با خنجر و قمه، پاره پاره كردند...».

شاید عده ای نوشته های این کتاب تاریخی را برنتابند، اما قطعاً نص کتاب «اقدس» را نمی توانند انکار کنند. اقدس، کتابی نوشته حسینعلی نوری است که به گفته سومین سرکرده تشکیلات: «ام الکتاب بهائی بوده، احكامش حداقل هزار سال ثابت و لایتغیر باقى خواهدبود و همه جهان را فرا خواهدگرفت».

مواردی از قبیل «سوزاندن خطاکار»، «داغ زدن بر پیشانی دزد» نسبت بد و شر دادن به آنانی که سرکرده بهائیت را دوست نمی دارند و لزوم طرد آن ها از جامعه و...، تنها نمونه ای از خوی خونریز و ضدصلح پیشوایان بهائی است که مؤسس بهائیت، به صراحت در این کتاب ثبت نموده است.

به راستی که نمی توان این مدعی پیامبری را حامل پیام صلح و وحدت دانست در حالی که بر خلاف این ادعا، وی با مشرک تمام مخالفینش، حکم به برخورد خشن با ایشان داده و گفته است: «أنتُم یا أحِباءا... کُونُوا سحاب الفَضل لِمَن آمَنَ بِا... و « : و آیاتِه و عَذابُ المَحتُوم لِمَن کَفَرَ بِا... و أمرِه: ای بهائیان! بر مؤمنین به خدا (بهائیت) و آیاتش، اَبر رحمت و بر منکرین و مخالفین، عذاب حتمی باشید». جالب آنکه خود معترف است با آمدنش، نفرتی بی سابقه در دنیا پدید آورد: «اگرچه در این ایام رائحه حسدی وزیده که قسم به مربی وجود از غیب و شهود که از اول بنای وجود عالم با اینکه آن را اولی نه تا حال چنین غل و حسد و بغضائی ظاهر نشده و نخواهد شد».

در دروغین بودن صلح طلبی بهائیت، همین بس که در طول تاریخ، سردمدارانش با وقاحت تمام، مجیزگو و یاری گر جنگ طلبان و استعمارگران بودند. به عنوان مثال، عباس افندی در سال 1912 م طی سخنرانی در امریکا بیان می دارد: «امریکا ملت نجیبی است و علمدار صلح در عالم. به جمیع آفاق نور افشان است. هیچ ملتی در آزادگی و فرزانگی و حسن نیت، مثل امریکا نیست. سایر ملل، تأسیس صلح عمومی نتوانند ولی امریکا الحمدا... با همه عالم در صلح و آشتی است و سزاوار است عَلَم اخوت و صلح بین المللی را برافرازد».

این در حالی است که فقط در همان سال، امریکا به حمله و اشغال در «کوبا»، «پاناما»، «هندوراس» و... مشغول بود و نیروهای نظامی اش را به کشورهایی چون «هاوانا» و «نیکاراگوئه» می فرستاد. نجابت(!) این کشور به حدی بود که تا 20 سال بعد هم، از جنگ های داخلی نیکاراگوئه پشتیبانی کرد تا آنجا را به مستعمره ای برای احتکار شرکت های امریکایی تبدیل کند. 

بعید نیست این خوش خدمتی های بهائیان، برای هموار کردن راه چنین سودجویی هایی بوده باشد. همین است که «لیندون بی.جانسون» (رئیس جمهور وقت امریکا) خطاب به محفل بهائیان امریکا تصریح می کند: «هدف شما با هدف امریکا یکی است».

از آنجا که با وجود تمام این خوش خدمتی ها، هیچ وقت این فرقه قدرت و شمار درخور توجهی به دست نیاورد، سعی داشت با رفتن زیر پر و بال قدرتمندان، خود را به هر نحوی سرپا نگه دارد. بهائیان، سعی دارند عدم توانایی خود را به صلح طلبی تعبیر کنند و به قول معروف «روغن ریخته را نذر امامزاده می کنند» ولی اگر دستشان باز باشد، از هیچ اقدامی برای بهائی کردن همگان و حذف اغیار، فروگذار نخواهند بود.

نمونــه دیگــر فعالیت های ضدصلــح بهائیــت، در بحبوحه جنگ جهانی اول، قابل مشاهده است؛ زمانی که قوای استعماری انگلیس درصــدد نابــودی دولــت مســلمان و به دنبال آن، تســخیر فلســطین بود تا مقدمات تأســیس دولت جعلی اســرائیل را فراهم آورد، عباس افندی، آذوقه هایش را برای نیرو گرفتن قوای استعمارگران در اختیار ارتش انگلســتان گذاشــته و بــه پاس ایــن خیانت، از طــرف امپراطور انگلستان، لقب «شوالیه» می گیرد.

از طرفــی در ســال 1934م. در آغــاز به قدرت رســیدن حزب نازی و شــروع جنایات «هیتلر»، «شــوقی افندی» (ســومین رهبــر بهائیان)، خطــاب بــه بهائیــان آلمــان، بیانیــه ای صــادر کــرده و در آن، بــر لــزوم اطاعت مطلق بهائیت از دولت نازی و پشتیبانی از سیاست های آن، تأکید می ورزد.

اطاعت مطلق از جنایتکاری چون هیتلر، به معنای تأیید مشارکت بهائیان در جنگ طلبی های اوســت. ممکن اســت مدعی شــوند که بهائیــت از همــه حکومت ها تبعیــت می کند، در حالی کــه در ماجرای حمله انگلستان به عثمانی که اتفاقا دولت حاکم بر خود بهائیان هم بود، آشکارا خیانت کردند. 

دیگر فعالیت های فرقه تا امروز هم نشان داده هر جا که منطبق بر سیاســت خود و اربابانشــان باشــد، نســبت بــه دولت های مختلف واکنش منفی نشــان داده یــا درصدد تخریب آن ها برآمده اند، پس این رسوایی برای فرقه بهائی به هیچ وجه قابل توجیه نیست.

صحبت از صلح عمومی، شعاری است که خود بهائیان هم به آن باور نداشته و سرانشان از ناتوانی در عملی کردن آن، اطمینان دارند، چرا که هم فرقه ای های خود را تروریست می دانند. تا جایی که شوقی افندی، از ترس کشته شدن توسط بهائیان، در منزل هیچیک از آنان چیزی نمی خورد.

از ایــن دســت مثال های تاریخی از جنایات بهائیــان یا همکاری با جنایتکاران، بسیار است. امروزه هم مشی تشکیلات همان است که بود. دســت دوستی در دســتان جنگ طلبان می گذارند و در راستای از میان برداشتن مخالفان خود، هر ترفندی به کار می بندند. از نقش داشــتن در حمله امریکا به عراق گرفته تا تحریم های آزاردهنده برای کشور ایران و مراوده با کارتل های اسلحه ضدایرانی، همواره پای یک بهائی در میان بوده است.

همیــن داعیــه داران صلح، بــا همراهی باندهای قاچــاق و احتکار، بارها موجب ایجاد وضعیت نابسامان اقتصادی و اجتماعی شده اند.
در همین ایام همه گیری کرونا، جنایت عناصر وابســته به بهائیت در احتــکار اقــلام بهداشــتی و دارویــی، آن هــم در اوج نیاز بــه این اقلام، باعــث ســوق دادن مــردم ســرزمین ایــران بــه بیمــاری و نهایتــا مرگ می شــود. شــاید این بدخواهی، غیر از زیاده خواهی و طمع، ریشه در کینه و دشمنی این فرقه، نسبت به غیرخودی ها داشته باشد!

به این ترتیب صلح طلبی این فرقه، محدود به شــعار بوده و گامی برای تحقق آن برنمی دارند، مگر در برخی کشورهای درگیر مشکلات داخلــی و دخالــت بیگانــگان، کــه مردمانــش را بــه منفعــل بــودن و رضایــت دادن بــرای به تاراج رفتن سرمایه هایشــان ســوق می دهند.
همچنــان کــه در یمن به جــای اعتراض بــه متجاور، مــردم یمن را به صلــح و بیخیالــی فرامی خواننــد! در واقــع هــدف ســران بهائــی، از ادعای مخالفت با جنگ، مقابله با دفاع ملت ها در مقابل بیگانگان و مهاجمــان زیاده خواه (که اتفاقا از حامیان و پدیدآورندگان بهائیت هستند) بوده اســت. چطــور می شــود بــا ظالــم، صلــح کــرد؟ مگر با تسلیم شدن در برابر ظلم و ستمگری اش!

حــرف از صلــح و دوســتی، لقمــه ای بزرگ تــر از دهــان بهائیــت اســت، چرا کــه، ا گــر قــرار اســت با همــه عالــم در صلــح باشــند، نباید هم فرقه ای هــای خــود را به محض ســرپیچی، طرد می کردنــد. موارد متعــددی بــرای انــواع طــرد در بهائیــت وجــود دارد. گاهی در ســطح «اداری» و گاه به طور کلی شخص را طرد می کنند که «طرد روحانی» نامیــده می شــود. 

بســیاری از متبریــان، رنــج و مشــقات ایــن نــوع طردشدگی را که حتی مادر را از فرزند جدا می کنند، شرح داده اند که به خوبی نشاندهنده روحیه خشونت آمیز تشکیلات بهائی، حتی در حال حاضر است. تمام آنچه در این نوشتار آمد، گوشه ای از جنایات و خشونت طلبی بهائیــان اســت و هــدف، آن بــود که نشــان دهیــم بهائیــت، در حد و انــدازه صحبت از مســائلی چون «صلح» نیســت و نمونه های بســیار دیگری از این دست وجود دارد که در این مجال نمی گنجد. هرچند تنها یک مثال نقض هم برای رد ادعای این تشــکیلات، کافی اســت. اگر بهائیت، دم از صلح می زند، با هدف تبلیغات و در جایی، با هدف پیشبرد اهداف سران سلطه جوی خود می باشد.







انتهای پیام/



ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار