کد خبر: ۱۸۶۵
تاریخ انتشار: 26 دی - 1394 13:21
امروزه در کشور ما جریانی بودایی از نوع لامائیسم به عنوان یک عرفان جدید تبلیغ می‏ شود و سعی شده با بزرگ‌نمایی از این جریان در غرب، به گسترش و نفوذ آن در جامعه ایران کمک کنند.
آیا معنویت دالایی لاما کارآمد است؟

 

فرقه نیوز، واژۀ « عرفان‌های نوظهور » امروزه برای ایرانیان نامی آشناست، این جریان شامل آیین‌های غربی و همین‌طور طیفی از معنویت‌های شرقی‌ است؛ در بین معنویت‌های غربی، بیش‌تر معنویت‌های آمریکایی در کشور ما در حال تبلیغ و فعالیت‌اند و در میان معنویت‌های شرقی معنویت‌هایی مانند « دالایی‌لاما » بیشتر در فضای فرهنگی کشور ما در حال جولان‌اند
نویسنده: حجت الاسلام حمزه شریفی دوست    



امروزه در کشور ما جریانی بودایی از نوع لامائیسم به عنوان یک عرفان جدید تبلیغ می‏ شود و سعی شده با بزرگ‌نمایی از این جریان در غرب، به گسترش و نفوذ آن در جامعه ایران کمک کنند.
این جریان که بیش‌تر با نام رهبر آن یعنی « دالایی لاما » شناخته می‏ شود خود را دارای آموزه ‏های به ظاهر بشر دوستانه معرفی می‏ کند و خود را برای حل بحران ‏های اخلاقی و معنوی جهان حاضر، کارآمد معرفی می ‏کند.
حال سؤال این است که معنویت دالایی‌لاما اولاً به دنبال چیست و بعلاوه در عمل چه میزان کارآمدی دارد؟ مکتب وی چه اندازه در عمل برای خود او پاسخ‌گو و قانع کننده است؟
دالایی‌لاما سعی کرده شعار فریبندۀ شادی را تکرار کند و در سخنرانی ‏ها و نوشته ‏های خود بر آن پای فشارد. توجه دالایی لاما به شادی به صورتی است که یک کتاب مستقل در مورد دیدگاه‌های او در باب شادی به نگارش درآمده ‏است. اما باید دید که چرا وی این‏ گونه شیفته شادی است و اساساً این شعار چه میزان برای حل مشکلات روانی و رفتاری بشر جدید کارآمدی دارد.

 

 

نکته کلیدی در معنویت دالایی‏ لاما
نکته بسیار کلیدی در باب معنویت دالایی‏ لاما این است:
«دالایی لاما چون بشر را غرق در رنج می‌‏داند و رنج را نامطلوب می‌بیند، او را به چیزی دعوت‏ می ‏کند که ضد رنج است»
به عبارت دیگر وی: چون بشر را در رنج می‌داند، به شادی دعوت می‏ کند، او می‌گوید:
از دیدگاه یک بودایی حتی کوچک ‏ترین حشره، این حس (حس خواهش غلبه بر رنج) را در خود دارد که مطابق با ظرفیت وجودی اوست و بر این مبنا سعی دارد به شادمانی دست یابد. [1]
نگرش دالایی ‏لاما دربارۀ رنج که یک نگرش‏ بدبینانه به هستی است، همان نگاه مشترک بودا و دیگر مکاتب هندی به خلقت است. دالایی‌لاما بسیاری از حس‌ها را با همین معیار توجیه می‌کند؛ مثلاً در مورد هم دردی و دلیل مطلوبیت هم‏دردی می‌گوید:
همدردی واقعی بر مبنای حس احترام برای دیگران و درک این واقعیت قرار‏گرفته‏ است که دیگران نیز حق‏ دارند درست مانند ما شاد ‏باشند و بر رنج فائق‏ آیند. [2]
توجه به شادی در متن مقدسی که منسوب به بوداست چنین آمده است:
در حقیقت خوشبخت ماییم، هرچند چیزی را از آنِ خود نمی‌دانیم، اما به این واسطه همانند خدایان تابناک خواهیم ‏بود که از شادمانی تغذیه می‌کنیم [3]،
آن‏چه در این میان قابل تأمل است اولاً تعریف شادی از نظر دالایی ‏لاماست، و هدف دوم شادی از نگاه وی است.


تعریف دالایی لاما از شادی
او در تعریف شادی می ‏گوید:
از نظر من بالاترین شادی هنگامی‏ است که انسان به مرحله آزادی و آزادگی برسد، در آن زمان هیچ رنج و عذابی وجود ‏ندارد و آن شادی ابدی است. [4]
این کلام که کامل‏ ترین گفته دالایی ‏لاما در باب ماهیت و تعریف شادی است، از جهات متعدد قابل کاوش است. درتعریف بالا به همین نکته بسنده‏ شده‏ است که شادی حقیقی آن است که انسان را به مرز آزادی برساند؛ یعنی وی شادی را با آزادی پیوند ‏زده و برای تعریف شادی، به ذکر یکی از پیامدهای آن (آزادی) بسنده‏ کرده ‏است.
هرچند وی در بیانات دیگری آزادی را حالتی معرفی می‌کند که در آن ذهن از احساسات آلوده و خشن پاک‌سازی شده ‏باشد [5]؛ این که احساسات آلوده کدام است و راه پاک‌سازی آن چیست و این که آزادی چیست و تعریف آن کدام است و مرز آن کجاست، هیچ کدام در بیان وی تبیین نگردیده‏ است؛ به همین‏ جهت ماهیت شادی هم در نگاه وی روشن نخواهد ‏شد.
از سوی دیگر باید اذعان‏ نمود که همگان به صورت‏ های مختلف، شادی را درک کرده‏ اند و تجربه‌ای از شادی دارند و در مورد مفهوم آن تا حدودی اتفاق‏ نظر وجود ‏دارد و اساساً از همین‏ روست که کسی خود را نیازمند به تعریف شادی‏ نمی‏ بیند؛ اما در مورد آزادی، قصه به گونۀ دیگری است؛ اصولاً برداشت‏ ها در مورد مفهوم آزادی چنان مختلف است که هنوز تعریف واحدی از آن ارائه نگردیده ‏است و در مورد تعریف، منشأ، مصادیق، حدود و مرزهای آن اختلاف دیدگاه وجود ‏دارد و هر کسی از عینک خاص خود به این مفهوم نگریسته‏ است.
حتی آزادی اجتماعی هم تبیین روشنی نیافته‏، چه برسد به آزادی روحی و معنوی که در کلام دالایی‏ لاما آمده است، پس این که دالایی ‏لاما شادی را با پیش ‏کشیدن مفهوم مبهمی مثل آزادی توضیح داده است، قابل قبول نیست. در نهایت باید گفت: غباری از ابهام این گفته را فرا‏گرفته‏ و هر کسی می ‏تواند از این جمله وجهی را اراده نماید و مراد و منظور خود را با این تعریف بیان‏ نماید، از همین‏ روست افرادی که با افکار دالایی‏ لاما از حیث جهان‏ بینی، هیچ وحدت مبنایی ندارند در شعارهای‌شان این گفته آمده‏ است و از این جمله، منظور دیگری دارند.
از سوی دیگر هدف شادی در تعلیمات دالایی‏ لاما، پایان دادن به رنج بیان شده است، دالایی ‏لاما در مورد بهترین راه برای تحمل رنج می‌گوید:
برای خود من، شخصاً بهترین و مؤثرترین تمرین برای تحمل رنج این است که به یاد آورم که رنج از ویژگی‌های بنیادین سامسار است؛ وجودی که در آن نشانی از روشن اندیشی نیست. [هنگام مواجهه با کار رنج آور] اگر همان لحظه از زاویۀ دیگری به موضوع نگاه‏ کنید و به یاد‏آورید که این جسم، خود شالودۀ رنج شماست، حس ناراحتی و نارضایتی شما تقلیل می‌یابد ... بنابراین اگر بپذیرید که رنج بخشی از طبیعت شماست، تردیدی نیست که در برابر دشواری‌های زندگی تحمل بیشتری خواهید ‏داشت. [6]


راه‌حل دالایی لاما برای درمان رنج
بنابراین راه حل وی برای درمان رنج این است:
«نگرش خود را تغییر دهید و توجه کنید که از رنج نمی‌شود فرار کرد. از رنج نباید گریخت چون بخشی از ذات شماست». به عبارت گویا‏تر، حرف دالایی‏لاما این است: «رنج را بپذیرید؛ چون هست
نکته قابل ذکر این که، کسانی که رنج را بر‏ نمی‌تابند و مشکلات زندگی، آن‌ها را می‌رنجاند آیا مشکلشان در «عدم پذیرش رنج به عنوان یک واقعیت» است، که دالایی‏ لاما تلاش می‌کند «وجود رنج» را اثبات نماید؟ از قضا کسانی که اثر‏پذیریِ بیشتری از رنج دارند افرادی‏ هستند که وجود رنج را چنان جدی گرفته‌اند که رهایی از آن را امکان ‏پذیر نمی‌بینند. به عبارت دیگر در نگاه دالایی‏ لاما رنج به جای خود باقی است و مداوا نمی‌شود؛ بلکه با ایجاد نگرشی نو، تحمل آن راحت تر می‌شود؛ آن هم تحملی که گریزی از آن نیست. دالایی‏ لاما اصرار دارد که ما بپذیریم رنج از هستی قابل جدا‏ شدن نیست تا بتوانیم آن را تحمل کنیم، در نتیجه رنج رفع نمی‌شود؛ بلکه آن را به عنوان یک حقیقت در هستی می‏ پذیریم.
بنابراین چون رنج هست، باید آگاهانه و با اختیار آن را در آغوش گرفت و از آن استقبال کرد که تحمل یک امر تحمیلی، به «مواجهۀ ارادی» با آن است. خلاصۀ کلام دالایی‏ لاما این است:
«برای درمان رنج، دنبال راه دومی نباشید؛ پی گیر درمان هم نباید بود و به فرار هم فکر نکنید. فقط پذیرا باشید
پرسشی دیگر قابل طرح است که این روش در درمان رنج در عمل چه میزان کارایی دارد؟ آیا این ‏گونه تغییر در نگرش و تعویضِ عینک، می‌تواند در عمل مکانیزم موفقی باشد؟
تجربه غیر از این را نشان می‌دهد؛ برای این که خود دالایی‏ لاما بعد از مرگ برادرش، تحمل رنج فقدان برادر را به گذشت زمان نسبت‏ می‌دهد، نه به کارایی فرمول بالا‌‌‌‌!
کاتلر از دالایی ‏لاما می‌پرسد: می‌خواستم بدانم چگونه با مرگ برادرتان روبرو‏ شدید؟
دالایی‏ لاما: وقتی از مرگ او اطلاع‏ یافتم، بسیار بسیار غمگین‏ شدم.
کاتلر: با این ناراحتی چگونه کنار‏ آمدید؟ منظورم این است که آیا روش خاصی به شما کمک‏ کرد تا مرگ او را بپذیرید؟
دالایی لاما: نمی‌دانم، چند هفته‌ای بسیار ناراحت‏ بودم، اما این ناراحتی به تدریج از میان رفت، با این حال احساس تاسف می‌کردم.
کاتلر: تاسف؟
دالایی ‏لاما: بله، در زمان مرگ او اینجا نبودم و فکر می‌کنم اگر بودم شاید می‌توانستم برای او کاری بکنم به همین دلیل احساس تاسف می‌کنم. [7]
براستی اگر روش دالایی ‏لاما در مداوای رنج که همان «پذیرش رنج» است در رفع رنج‌ها راه گشا بود، چرا باید چند هفته بگذرد و بعد از عادی شدن مسئله، آرام آرام مرگ برادر، برای وی آسان شود؟ و آن‏گاه به اعتقاد بودایی‌ها، تمامی نقصان‌ها و کاستی‌ها و محرومیت‌ها در زندگی رنج به حساب‏ می‌آید. طبقِ این عقیده، «عدم حضور وی هنگام مرگ برادر»، جزء همین کاستی‌هاست که اقتضاء عالم طبیعت است. حال سوال این است اگر رنج، جزء جدایی ‏ناپذیر زندگی است و باید آن را پذیرفت تا تحمل آن آسان شود، چرا وی همچنان تاسف می‌خورد که چرا در کنار برادرش حضور نداشته است؟ خوب بود بنا به مرام بودایی‏ اش به خود، یادآور می ‏شد؛ «این هم جزء رنج‌هاست و واقعیت زندگی است، پس جای تاسف ندارد
تفاوت دالایی‏ لامای مدعی درمان رنج، با افراد عادی
ظاهراً تفاوتی بین درمان رنج که دالایی لاما مدعی روش جدیدی در آن است با درمان افراد عادی نیست؛ جز این که دالایی‏ لاما قوام هستی را به رنج می‌داند و زندگی را سراسر رنج می‌بیند؛ اما افراد عادی رنج‌ها را بخشی از حقایق هستی می‌دانند نه همه آن.
تفاوت دیگر این که بعضی از افراد عادی به عالمی دیگر معتقدند که در آن رنج و نقصان راه ندارد و به امید رسیدن به آن عالم و بهره ‏مندی از خوشی‏ های آن، رنج‏ های این عالم را می پذیرند و حتی این رنج ‏ها را گوارا می‏ بینند؛ ولی دالایی ‏لاما بدون این‏که برای تحمل رنج، عوضی و بدلی در این عالم پیشنهاد‏ دهد و بدون این که به بهشت برین و حقایق عالم دیگر گردن نهد؛ درحالی که به دیگران وعده سرگردانی در زنجیره‏ های حیات می‏ دهد، به مریدانش پیشنهاد «تحمل» می‏ دهد.
وی جای دیگر به روش دیگری به خود آرامش داده می‌گوید:
من عزیزترین معلم خود، مادرم، و نیز یکی از برادرانم را از دست دادم، البته وقتی آن‌ها در‏گذشتند من بسیار بسیار ناراحت ‏شدم. بعد از آن همیشه فکر می ‏کردم که این ناراحتی بیش از حد فایده‌ای ندارد و من اگر واقعاً این افراد را دوست‏ دارم باید به خواست آن‌ها هم توجه داشته‏ باشم؛ بنابراین تمام تلاش خود را برای رسیدن به این مقصود کردم. در نتیجه فکر می‏ کنم که اگر شما کسی را از ‏دست ‏داده‌اید که برایتان بسیار عزیز بوده است، راه درست برای مقابله با این احساس همین است ببینید، بهترین راه برای حفظ خاطره آن شخص این است که ببینیم به آرزوهای او چگونه می‌توان جامه عمل پوشاند. [8]
البته دالایی ‏لاما برای فرار از رنج راه های دیگری را هم توصیه می‌کند که فقط در مرام بودا قابل عرضه است، یکی از مخاطبان دالایی‏ لاما که معلوم بود از موضوعی رنج می‌کشد از او پرسید: «آیا شما برای روبه‌رو شدن با فقدان یک عزیز، مثلاً مرگ فرزند، پیشنهادی دارید؟»
دالایی‏ لاما با لحنی که حکایت از هم‏دلی داشت پاسخ داد:
«این تا حدودی بستگی به باورهای خود شخص دارد، اگر آدم به تناسخ معتقد باشد، فکر می‌کنم راهی برای کاهش درد و رنج هست، آدم می‌تواند با این واقعیت که عزیز او روزی دوباره زاده خواهد شد، با درد و رنج خود مقابله کند.» [9]


پذیرش تناسخ در مکتب دالایی لاما
آن‏چه از دالایی‏ لاما ذکر شد، راهی جدید یعنی پذیرش تناسخ است. براستی کدام راه برای تحمل فقدان یک عزیز کارسازتر است، قبول تناسخ و این که میّت برگردد و دوباره در زنجیره ی رنج گرفتار شود، یا پذیرش حیات ابدی و ورود به بهشت برین؟ آیا زاده شدن دوباره از نگاه دالایی‏ لاما غیر از گرفتاری مجدد در دنیایی است که شیرازۀ آن را رنج و بدی تشکیل داده است؟ چنین تولدی چه مزیتی دارد که انسان آن را برای عزیزش انتظار بکشد و به آن دل‏خوش کند؟
خلاصه این که آن چه دالایی‌لاما به ظاهر سنگ آن را بر سینه می‌زند موضوع شادی است، اما در حقیقت دعوت به پذیرش رنج است، آن هم به گونه‌ای افراطی که با وقایع عالم خلقت و شناختی که انسان‌ها از میزان رنج در هستی دارند سازگاری ندارد. از سوی دیگر، شعاری که وی سر می‌دهد در عمل برای خود او هم راه گشا و پیش برنده نیست به گونه ای که با تن دادن به موضوعی غیر علمی به نام تناسخ، عملاً نمی‌تواند به شادی دست یابد و پیروانش هم باید مانند افراد بی‌دین به دنبال چاره دیگری باشند و به زندگی پر از رنج در ادوار بعدی حیات بیندیشند و دوباره به فکر دست و پا زدن در رنج های بعدی باشند.


پی نوشت ها:
[1] کتاب عشق و همدردی، دالایی لاما، ترجمه میترا کیوان مهر، ص5
[2] کتاب عشق و همدردی، پیشین، ص16
[3] حکمت بودا، ترجمه محمد جواد ادبی، ص63
[4] دالایی لاما، هنر شاد زیستن، ص41
[5] زندگی در راهی بهتر، ص82
[6] هنر شادمانگی، ص139
[7] هنر شادمانگی، دالایی لاما، ترجمه محمد رفیعی، ص142
[8] هنر شادمانگی، حمید رفیعی، ص143
[9] همان، ص143

 

موعود

ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار