کد خبر: ۲۲۱۶
تاریخ انتشار: 26 دی - 1394 13:21
یکی از بحث‌های کلیدی و مهم در عرفان حلقه که تناقض آشکار با اسلام دارد، نگاه این عرفان به شیطان است. این نگاه فقط در حد یک دیدگاه باقی نمی‌ماند و به طور عملی در جای‌جای عرفان حلقه لمس می‌شود و با فهم چگونگی این دیدگاه، بسیاری از رموز و فراز و فرودهای عرفان حلقه درک و شناخته می‌شود.
دستگیری اعضای فرقه عرفان حلقه در مشهد

فرقه نیوز-بخش عرفان های کاذب

چکیده:

یکی از بحث‌های کلیدی و مهم در عرفان حلقه که تناقض آشکار با اسلام دارد، نگاه این عرفان به شیطان است. این نگاه فقط در حد یک دیدگاه باقی نمی‌ماند و به طور عملی در جای‌جای عرفان حلقه لمس می‌شود و با فهم چگونگی این دیدگاه، بسیاری از رموز و فراز و فرودهای عرفان حلقه درک و شناخته می‌شود.

نگارنده در این مقاله می‌کوشد با تحقیق کتابخانه‌ای از نوع توصیفی-تحلیلی به توضیح این مسأله بپردازد.

نتایج به‌دست‌آمده از این تحقیق این است که در این مورد بین اسلام و عرفان حلقه تناقض‌های کاملی وجود دارد. عرفان حلقه شیطان را «مأمور» و اسلام آن را «مأذون»، رجیم، متکبر، عصیانگر و رانده‌شده می‌داند. پیامدهای نگاه عرفان حلقه، تغییر ارزش‌ها و نسبی‌کردن اخلاق در جامعه است و به پیروان خود می‌آموزد که هدف، وسیله را توجیه می‌کند و برای دستیابی به نتایج و اهداف مورد نظر، می‌توان دست به هر کاری زد و در نهایت با "توبه" مسأله را حل کرد.

1. تعریف شیطان

طاهری در کتاب «انسان و معرفت» خود می‌نویسد: شیطان نیز می‌تواند از دو منظر مورد ارزیابی قرار گیرد. در نگاه اول، او عامل گمراهی و به همین دلیل منفور است و در نگاه موشکافانه‌تر زمینه‌ساز امتحان و آزمایش انسان است که بدون وجود آن، کمال معنا ندارد و هنر انسان در غلبه بر آن آشکار می‌شود. در چنین دیدگاهی شیطان، نعمت دانسته می‌شود؛ بنابراین دوری جستن از شیطان و لعن او به معنای پلیددانستن او نیست،‌ بلکه به معنای مذمت راه او و روگردانی از تمایلاتی است که ایجاد می‌کند. [...]

می‌توان گفت دلیل خلق انواع شیاطین جن، ضرورت وجود عواملی برای پختگی انسان است (طاهری، (انسان و معرفت)، 2011: 221-220).

او در کتاب «موجودات غیرارگانیک» می‌گوید: برای به‌وجودآمدن چرخة جهان دو قطبی (ملک جاری‌کنندة قانون تضاد)، وجود عامل تضاد ضرورت داشت و برای این منظور، ابلیس به فرمان سجده بر آدم اعتنا نکرد و این وظیفه [به‌وجودآوردن چرخه جهان دوقطبی] را انجام داد (طاهری، (موجودات غیر ارگانیک)، 2011: 14).

و باز در «انسان و معرفت» می‌نویسد:

خداوند به ابلیس مأموریت داد که به فرمان سجده بر آمد اعتنا نکند و او نیز این مأموریت را پذیرفت. [...]

پس تعبیت‌نکردن از فرمان سجده در ظاهر نافرمانی است و اگر نافرمانی نبود، تضادی هم نبود؛ در عین حال، فرمانبرداری است؛ چون خداوند آن را از پیش تعیین کرده است (طاهری (انسان و معرفت)، 2011: 219-218).

شریفی‌دوست در فصل اول کتاب «نگاهی متفاوت به عرفان حلقه» ذیل تیتر «عرفان حلقه و شیطان‌گرایی» می‌نویسد: از جمله مباحثی که در عرفان حلقه به صورتی پررنگ تبلیغ می‌شود، نگرشی جدید به «شیطان» است. این نگرش از آنجا که به عنوان یک بینش اسلامی در کتاب‌های عرفان حلقه ارائه می‌شود، به بررس و نقد نیازمند است. در کنار آن، تبیین بینش قرآنی و روایی ضرورت دارد تا مخاطبان عرفان حلقه این نگرش را به حساب متون اسلامی نگذارند. [...]

1-1. نبود منبع برای ادعاهای حلقه در مورد شیطان

در فایل صوتی که از رهبر عرفان حلقه منتشر شده و در بسیاری از سایت‌ها وجود دارد، عنوان می‌شود: «شیطان اول موحد عالم است؛ چون به غیر خدا اصلاً سجده نکرد.» وی اضافه می‌کند: «خدا با خلقت آدم، خواست شیطان را آزمایش کند. اگر شیطان سجده می‌کرد، خدا به او می‌گفت که مگر به تو نگفتم به غیر من سجده نکن.» [...]

به‌راستی در کجا آمده است که خدا از قبل دستوری جدا و امری مجزا برای شیطان صادر کرده باشد که بر غیر من سجده نکن؟ در کدام حدیث یا آیه وارد شده است که امر سجده بر آدم که خطاب به همه ملائکه بود، فقط برای امتحان شیطان بوده است؟ در کدام منبع آمده است که شیطان مأموریتی قبلی از خداوند دریافت کرده بود که در نتیجه بعد از دستور عام «اسجدوا»، شیطان می‌بایست دستور قبلی را اصل و اساس قرار دهد و از دستور دوم سرپیچی کند که در نتیجه این سرپیچی، نه فقط برای شیطان معصیت به حساب نیاید، بلکه نشان از کمالِ توحید برای شیطان قلمداد شود؟!

به گزارش قرآن فقط یک امر وجود داشت و آن هم «اسجدوا» است و مخاطب نیز همگان بودند. از اینها گذشته، سجده به آدم عین توحید بود؛ چراکه درخواستِ مستقیم خداوند بوده و از آنجاکه این امر از جانب خود خداوند صادر شده بود، سجده به آدم در حقیقت سجده به خداوند بوده است؛ نه خلاف توحید.

2-1. تفاوت اذن تکوینی و خواست تشریعی خداوند

دو نکته مهم در این زمینه وجود دارد که مؤلف کتاب عرفان کیهانی نتوانسته این دو نکته را دقیقاً هضم نماید؛ به همین جهت در تحلیل خود از نگاه توحیدی قرآن فاصله گرفته است:

نکتة اول این است که وی نتوانسته بین اذن تکوینی خداوند و خواست تشریعی او آشتی ایجاد کند؛ به همین جهت به خطا رفته است. وی تصور کرده که اگر خدا واقعاً می‌خواست شیطان سجده کند، شیطان قدرت مخالفت نداشت.

نکتة دوم اینکه وی ساحت‌های وجودی انسان را به گونه دیگر تصور کرده؛ به همین جهت گزارشی که از «ابعاد وجود انسان» می‌دهد و نقشی که برای شیطان در این ساحت قائل می‌شود، گزارشی غیر واقعی و غیر منطبق با متون دین است (شریفی‌دوست (1391): 36-33).

سپس این نویسنده ذیل تیتر «شیطان مأمور یا مأذون»؟ بحث خود را پی می‌گیرد و می‌نویسد: اوامر الهی به امر تشریعی و امر تکوینی تقسیم می‌شود. اوامر تشریعی همان مطالبة خداوند از بندگان است که در قالب احکام پنج‌گانه: واجب، حرام و... خود را نشان می‌دهد. امر تکوینی عبارت است از همان «کلمة ایجاد» که خداوند هنگام آفرینش و ایجاد مخلوقات جاری می‌سازد. امر تکوینی همان ارادة الاهیه است که تحققش حتمی است و هرگز تخلف نمی‌پذیرد: «انما قولنا لشیء اذا اردناه ان نقول له کن فیکون»؛ «اراده ما هنگام خلقت اشیاء این‌گونه است که بگوییم ایجاد شو؛ پس آن شیء ایجاد می‌شود.»

«وانما امره اذا اراد شیئا ان یقول له‌کن فیکون» این قسم همان مشیت خداوند است که وقوعش حتمی است.

در جریان سجدة ابلیس باید دانست که امر به سجده،‌ امری تکوینی نبوده است؛ چراکه در آن صورت تمرد ابلیس امکان نداشت، بلکه امری که در این داستان است و همچنین امتثال ملائکه و تمرد ابلیس و رانده‌شدنش از بهشت، در عین اینکه امر و امتثال و تمرد و طرد،‌ تشریعی و معمولی بوده است، از جریان تکوینی و روابط حقیقی‌ای که بین انسان و ملائکه و انسان و ابلیس هست، حکایت می‌کند. وجود این رابطه حقیقی نشان می‌دهد که آفرینش آدم و تمرد شیطان و اخراج او به طور نفس‌الامری در عالم تحقق یافته است.

قابل ذکر است که گاهی در یک جریان، اراده الهی از حیث‌های مختلف تکویناً و تشریعاً متعدد می‌شود؛ مثلاً در امتحان حضرت ابراهیم (ع)، ارادة تشریعی خداوند نسبت به حضرت ابراهیم (ع)، بر ذبح اسماعیل (ع) تعلق گرفت؛ ولی ارادة تکوینی او در همین داستان نسبت به ابزار و اسباب عالم، بر عدم همراهی تکوین تعلق داشت؛ به همین جهت در تکوین الهی، اسباب و علل مادی این کار را همراهی نکردند؛ البته این ارادة تکوینی بعد از آن بود که ارادة تشریعی الهی محقق شد. به عبارت دیگر در ساحت عالم ماده، این دو اراده همزمان نبود یا مثلاً نسبت به عمل دزدی، خواست تشریعی خداوند این است که این کار انجام نشود؛ ولی در تکوین، خداوند تمامی اسباب و علل را در اختیار دزد قرار می‌دهد. روشن است اینکه خداوند اسباب عالم را در اختیار انسان قرار می‌دهد، به معنای امر تشریعیِ الهی نیست. به عبارت دیگر در این موارد اذن تکوینی موجود است،‌ بدون اینکه ارادة تشریعی خداوند تعلق گرفته باشد.

به طور کلی در مورد اعمال انسان‌ها ارادة تشریعی خداوند، یعنی خواست اولیه الهی این است که ما به تکالیف عمل کنیم، اما تکویناً اذن داده که در سایه اختیارمان به خواست خداوند عمل نکنیم و نافرمانی کنیم؛ پس اینکه خداوند مثلاً در مورد واجبات، برای مخالفت (اجازه ارتکاب گناه) اذن داده است با خواست حقیقی خداوند و اراده تشریعی او (انجام‌دادن واجب) منافاتی ندارد.

3-1. تمرد شیطان، نقشة خدا بود؟!

در عباراتی که از منابع عرفان حلقه نقل شد، ملاحظه می‌شود که وی حتی گناه تمرد شیطان را به گردن خدا می‌اندازد و عدم سجدة شیطان را نقشة خودِ خدا معرفی می‌کند و در عمل، کار شیطان را برتر از دیگر ملائکه نشان می‌دهد؛ چراکه بنا به اعتقاد مذکور، خداوند از قبل حرف‌های درگوشی با شیطان داشت؛ ولی دیگر ملائکه در این محفل خصوصی راهی نداشتند.

در حالی که قرآن کار دیگر ملائکه را با تعظیم و تکریم یاد می‌کند و از آنها تمجید می‌نماید و سرپیچی شیطان را ناشی از تکبر او می‌داند. خداوند بارها و بارها در کتاب آسمانی خود به مذمت و سرزنش شیطان پرداخته و رجیم‌بودن و رانده‌شدن شیطان را به خاطر همین نافرمانی عنوان می‌کند.

در پایان این بخش یادآور می‌شویم که مؤلف کتاب عرفان کیهانی، تمرد شیطان را خواست تشریعی خداوند تصور کرده؛ گویا دستور سجده بر آدم از ناحیه خداوند دستوری لغو و غیر حقیقی بوده است؛ در حالی که درست است که شیطان در سایه اختیار خود، امکان مخالفت داشت، لکن این مخالفت، تنها در سایه اذن تکوینی خداوند اتفاق افتاده، نه بنا به اراده تشریعی او.

4-1. شیطان سرکشی کرد یا دستور خدا را اطاعت کرد؟

این دیدگاه در قالب یک سؤال دیگر هم قابل طرح است که اساساً «انگیزة شیطان» آیا سرکشی و عصیان بود یا اجرای دستور قبلی خداوند؟ در عرفان حلقه اظهار می‌شود که «انگیزه شیطان»، انجام‌دادن مأموریت بود و شیطان از طرف خود خدا مأموریت داشت که سجده نکند؛ اما متون دینی تصریح می‌کنند که شیطان به سجده مأمور بود؛ نه اینکه مأمور به سجده‌نکردن باشد. سجده‌نکردن نتیجه اذن تکوینی الهی بود. عرفان حلقه به «مأمور بودن» شیطان اعتقاد دارد؛ اما متون دینی بر «مأذون‌بودن» شیطان تأکید دارد.

به همین دلیل است که امام صادق (ع)، تمرد شیطان را ناشی از حسد و تکبر وی می‌شمارد؛ نه خداباوری وی:

«ابلیس از روی حسد امتناع کرد و به جهت شقاوتی که بر ابلیس چیره شد، خداوند او را لعن کرد و از صف فرشتگان خارج ساخت و ملعون و شکست خورده به زمین پایین آورد؛ به همین سبب از آن زمان به بعد دشمن آدم و اولاد شد (احتجاج، ترجمة جعفری، ج 2، ص 203)».

5-1. طاهری، حرف شیطان را تأیید می‌کند؛ نه خدا را

لازمة گفتار طاهری، اغوای شیطان توسط خداوند است؛ چراکه از یک طرف وی را به عدم سجده بر آدم مأمور کرد و از طرف دیگر بعد از سجده‌نکردن شیطان، او را لعن کرد و از درگاه رحمت خویش اخراج کرد. طرفه این که در این صورت، گفتة طاهری با گفتة خود ابلیس یکی خواهد بود؛ چراکه ابلیس هم اغوای خودش را به خدا نسبت داد و گفتن «اغویتنی» (تو مرا گمراه کردی)، عامل گمراهی خود را خدا معرفی کرد که البته خداوند گمراهی شیطان را نشأت‌گرفته از تکبر و کفر او معرفی کرد.

ناگفته پیداست که مؤلف کتاب، بین قول خداوند که گمراهی شیطان را تکبر او می‌داند و قول شیطان که گمراهی‌اش را اغوای خداوندی می‌داند، قول شیطان را گواراتر یافته است.

6-1. تعریف قرآن از شیطان

آیات قرآن در این مورد روشن‌ و روشن‌گرند: «ابلیس ابی واستکبر و کان من الکافرین» (بقره / 34) «وکان الشیطان لربه کفورا» (اسراء / 27). در دو آیة بالا خداوند دلیل عدم سجده شیطان را استکبار او معرفی می‌کند؛ نه مأموربودن شیطان. به علاوه خداوند در دو این دو آیه صریحاً از کفر شیطان سخن به میان می‌آورد و روشن است که کفر هیچ‌گاه با موحدبودن -که طاهری این مقام را به شیطان نسبت می‌دهد- قابل جمع نیست. در آیة زیر خداوند کار شیطان را فسق می‌شمارد؛ نه انجام مأموریت: «فسجدوا الا ابلیس کان من الجن ففسق عن امر ربه» (کهف / 50)، در آیة دیگر کار شیطان، معصیت شمرده شده؛ نه اطاعت «ان الشیطان کان للرحمن عصیا» (مریم / 44).

لازمة گفتة رهبر عرفان حلقه در باب شیطان این است که خداوند باید به خاطر عدم سجده شیطان بر غیر خدا، شیطان را تکریم نماید و از او تمجید کند؛ در حالی که قرآن از خطاب وهن‌آمیز به شیطان خبر می‌دهد. قرآن خبر می‌دهد که شیطان نه تنها با این عمل، بزرگ نشد، بلکه به خواری و پستی رسید و با خطاب توبیخی خداوند مواجه شد: «فاخرج انک من الصاغرین»؛ «بیرون رو که از حقارت‌شدگان هستی» جای دیگر شیطان را رانده‌شده از درگاه خدا خطاب می‌کند: «قال فاخرج منها فانک رجیم» (حجر / 34). در آیة دیگر خداوند خود، شیطان را لعن می‌کند: «و ان علیک اللعنه الی یوم الدین» (حجر / 35). [...]

قرآن کریم در پاره‌ای از آیات،‌ انگیزه شیطان را از زبان خودش نقل می‌کند. در این آیه، شیطان انگیزه خود را اعتقادش به برتری بر آدم می‌شمارد و می‌گوید: «آیا بر کسی سجده کنم که تو او را از خاک آفریدی» (اسراء / 60).

بنابراین چیزی که طاهری به شیطان نسبت می‌دهد و به نفع او تبلیغ می‌کند، طبق نقل قرآن، خود شیطان هم قبول ندارد. در نتیجه با وجود آیات مذکور برای دفاع طاهری از شیطان و تبرئه ابلیس هیچ جایی باقی نمی‌ماند؛ چراکه قرآن در این مقام در افشاگری شیطان و یارانش سنگ تمام گذاشته است.

تعبیراتی همچون فسق، کفر، عصیان، رجیم، ملعون، صاغر، استکبار که قرآن در مورد شیطان به کار برده است، از انگیزه شیطان پرده برمی‌دارد و با تصور رهبر عرفان حلقه کوچک‌ترین قرابتی ندارد.

7-1. نگاه ادیان به شیطان بدبینانه است؟!

عرفان حلقه سخت در تلاش است تا تمرد و شرارت متکبرانه شیطان و کفرش را از اذهان بزداید. این دقیقاً کاری است که «آنتوان لاوی» در کتاب انجیل شیطانی بدان همت گمارده است.

آنتوان لاوی در کتاب «انجیل شیطانی» به همین جهت به ادیان الهی حمله‌ور شده و آنها را به خاطر تهاجم به شیطان مورد مذمت قرار داده است. وی که از ادیان الهی به «نیروهای دست‌راستی» تعبیر می‌کند، از این جهت که شیطان را موجودی بدنام و نمادِ شرارت معرفی کرده‌اند، به‌شدت رنجیده‌خاطر است.

لاوی در فصل دوم از کتاب انجیل شیطانی‌اش در فصل «کتاب لوسیفر» می‌گوید: لوسیفر خدای رومی، درخت بارور و روح آسمان و الهة روشنگری (هدایت‌گر انسان به سوی یافتن درخت معرفت) بود؛ اما با تغییر دین رسمی به مسیحیت، این خدا جای خود را به خدای مسیح داد و خود تبدیل به نماد تاریکی و بدی و شرارت شد. لاوی می‌گوید: تمام ادیان دست‌راستی و همة کتاب‌های مقدس بدبینانه به شیطان نگریسته‌اند.

8-1. سجده‌نکردن بر آدم نشانه توحید نیست

اضافه می‌کنیم که بر خلاف تصور رهبر حلقه، سجده بر آدم از آنجا که دستور خود خداوند بود، نه فقط با توحید تنافی ندارد، بلکه عین توحید است. سجده بر آدم نه سجده بر مشتی خاک، بلکه سجده بر روحی الهی بود که خداوند در او دمیده بود. در حقیقت سجده بر تطور و شأنی الهی بود که در کالبد آدم تجلی کرده بود.

از امام صادق (ع) سؤال شد: «مگر سجده بر غیر خداوند صحیح است؟» حضرت فرمود: «نه» پرسید: «پس چگونه خداوند فرشتگان را به سجده بر آدم امر کرد؟» حضرت فرمود: «به‌درستی هرکه به دستور خداوند سجده کند، در اصل خدا را سجده کرده است؛ پس سجده او اگر در پی دستور حضرت حق باشد، همان سجده بر خداست (احتجاج، ترجمه جعفری، ج 2، ص 203)».

9-1. شیطان سگ در خانه خداست، یعنی چه؟

قابل ذکر است که بزرگان معرفت جمله‌ای را در مورد شیطان گفته‌اند، شاید سردسته عرفان حلقه این جمله را نتوانسته درک کند؛ به همین جهت مسأله را به صورتی دیگر تحلیل کرده است. عرفا گفته‌اند که شیطان سگ دست‌آموز درگاه خداست و منظورشان این است که ورود به درگاه الهی فقط از مخلصان ساخته است؛ زیرا افرادی که ولایت شیطان را پذیرفته و اهل معصیت‌اند،‌ راهی به درگاه الهی ندارند. بزرگان گفته‌اند که نتیجه کار شیطان (نه انگیزه شیطان) مانند سگی است که اجازه نمی‌دهد کسی به منزل صاحبش نزدیک شود و کسی که با صاحب خانه نسبتی ندارد، این سگ با مزاحمت،‌ او را دور می‌کند.

عرفا هیچ‌گاه نگفته‌اند که شیطان تمرد نکرد و از قبل با خدا قراری داشته است که خدا دستوری ظاهری بدهد و شیطان هم عمل نکند تا شیطان مجوز داشته باشد،‌ انسان را گمراه کند (شریفی‌دوست (1391)، 44-36).

10-1. تطابق بیشتر با مسیحیت و یهود و تناقض با اسلام

شریفی‌دوست در ادامه نگرش عرفان حلقه را در مورد شیطان نزدیک به نگرش یهودی-مسیحی می‌داند و می‌گوید: در نگاه یهودی-مسیحی شیطان یک فرشته است که در داستان آدم (ع) و حوا، نقش یک منجی را برای نوع بشر داراست و با راهنمایی آن دو به سمت میوة درخت معرفت! آنها را از باطن امور آگاه می‌سازد و از یوغ بندگی استثمارگونه خداوند رها می‌نماید. [...]

«و مار از همة حیوانات صحرا که یهوه خدا ساخته بود، هوشیارتر بود (عهد عتیق، سفر پیدایش، فصل 3)» [...] در گزارش تورات دو مطلب نغز به دست می‌آید: اول اینکه ابلیس از همه هوشیارتر و داناتر بود و دسته‌ای از علوم را در اختیار داشت، دوم اینکه دلسوزی ابلیس برای آدم در نهایت مورد تأیید خداوند قرار می‌گیرد. بنا به نقل تورات، خداوند پس از معصیت آدم و همسرش، گفتة شیطان را تأیید نموده رو به ملائکه می‌گوید:

«همانا انسان مثل یکی از ما شده است که به نیک و بد عارف گردیده. اینک مبادا دست خود را دراز کند و از درخت حیات نیز گرفته و بخورد و تا به ابد زنده ماند (همان)».

رهبر عرفان حلقه هر دو مطلب را پذیرفته است. وی صریحاً از شیطان به عنوان کسی که به آدم درس‌هایی را آموخت، یاد کرده و او را معلم آدم می‌نامد. روشن است که این نگرش زاییده نگاه یهودی-مسیحی به شیطان بوده و با نگاه قرآنی و متون اسلامی بیگانه است.

11-1. پیامد نگاه حلقه به شیطان، شیطان‌پرستی است

در متون مقدس مسیحیت و یهودیت از شیطان، چهره‌ای به عنوان «معلم آدم» و «راهبر معرفت» و «راهنمای درخت دانش» تصویر می‌شود و به عنوان موجودی که می‌تواند علومی را به انسان بیاموزد و راهبر انسان به دسته‌ای از معلومات شود، مورد توجه قرار می‌گیرد؛ البته چنین تصویری از شیطان، مقدمة «تدوین ایدئولوژی شیطانی» در مغرب‌زمین شد و بدین‌گونه شیطان مظهر خرد و آگاهی معرفی گردید و فرقة شیطان‌پرستی با همین نگرش شکل گرفت.

طبق این نگرش، شیطان یک فرشته است؛ اما در نگرش قرآنی شیطان یک جن است که در سایة عبادت‌هایش به جمع ملائک راه یافت و ابلیس در حقیقت در صف ملائکه بود؛ نه از جنس آنها. در متون عرفان حلقه از شیطان به عنوان ملک و فرشته یاد می‌شود که در حال انجام‌دادن مأموریت الهی است (شریفی‌دوست، (1391): 49-47).

12-1. کار اصلی شیطان چیست؟

شریفی‌دوست همچنین به بیان «ارتباط شیطان با ساحت‌های وجودی انسان» می‌پردازد و می‌نویسد: رهبر عرفان حلقه معتقد است که اگر شیطان نبود، انسان قدرت انجام‌دادن گناه را نداشت. وی می‌گوید: «پس تبعیت‌نکردن از فرمان سجده در ظاهر نافرمانی است و اگر نافرمانی نبود، تضادی هم نبود (انسان و معرفت، ص 34)». در جای دیگر می‌گوید:

«خداوند خواسته است که ابلیس عامل برقراری تضاد در زمینه حرکت آدم باشد تا او در این چرخه، همواره در معرض خیر و شر بمان و به این وسیله بتواند با انتخاب هریک هدایت یا گمراهی خود را تعیین کند (انسان و معرفت، ص 218)». در عبارتی دیگر می‌گوید:

«شیطان در وجود هر انسانی سهم مشخصی دارد و کسی نیست که در درون خود، عامل تضاد نداشته باشد (انسان و معرفت، ص 219)».

از این جمله‌ها برمی‌آید که اگر شیطان سر به نافرمانی برنداشته بود، انسان زمینة گناه نداشت و وجودش متضاد نبود. وی از این نکته غفلت ورزیده که آدم از بدو خلقت و قبل از تمرد شیطان، از دو جنبة ملکوتی و مادی برخوردار بود؛ به عبارت دیگر اگر شیطان نبود، باز انسان شهوت و غرایز حیوانی داشت. [...]

13-1. دعوت و زینت‌دادن؛ نه اجبار و اکراه

از طرف دیگر، نقش شیطان و هواهای نفسانی برای انسان، بیشتر از حد یک «دعوت» نیست. قرآن از این نقش برای شیطان به «تزئین» (زینت‌دادن) یاد می‌کند؛ عبارت «و زین لهم الشیطان» به معنای رنگ و لعاب دادن به اموری است که مطلوب شیطان است. روشن است که رنگ و لعاب‌دادن فقط ممکن است تمایل انسان را به ارتکاب بیشتر نماید و این اقدام هیچ‌گاه انسان را به مرز اکراه و اجبار نمی‌رساند و آدمی را در معرض تسلط تکوینی شیطان قرار نمی‌دهد. [...]

کسی از امام صادق (ع) پرسید: «آیا این از حکمت خداست که ابلیس را آفرید و بر بندگان خود مسلط نمود تا ایشان را به خلاف امر خدا بخواند و به معصیت امر کند؟ چرا خدا دشمنش را بر بندگان خود مسلط ساخت و راه اغوایش را بر او باز گذاشت؟»

حضرت فرمود: «دشمنی که نام بردی، نه دشمنی‌اش زیان می‌رساند و نه دوستی‌اش فایده می‌بخشد. دشمنی او از ملک خداوند هیچ نکاهد و دوستی‌اش در آن نیفزاید و تنها باید مراقب دشمنی قدرتمند بود که در سود و زیان مؤثر باشد که اگر به کشوری حمله کند، آن را بگیرد و آن را نابود نماید. ابلیس جز وسوسه و خواندن به بی‌راهه هیچ بر فرزندان آدم سلطه‌ای ندارد (احتجاج، ترجمه جعفری، ج 2، ص 203)».

14-1. زمینة نفسانی

در نتیجه زمینة درونی در انسان که همان نفس اماره است، با شیطان تفاوت دارد. کار شیطان این است که این زمینه درونی را با تسویل و تزیین سرعت می‌دهد. این «زمینة نفسانی» همان چیزی است که از نگاه رهبر عرفان حلقه مخفی مانده است. وی این زمینه و بستر درونی انسان را انکار کرده و به همین جهت تمامی گرایش‌های منفی وجود انسان را شیطان می‌نامد و آن را جزئی جداناشدنی از وجود انسان معرفی می‌کند (شریفی‌دوست، (1391): 53-50).

2. هدف، وسیله را توجیه می‌کند

رهبر عرفان حلقه از این تعریف غلط از شیطان، هدفی را دنبال می‌کند یا حداقل می‌توان گفت این تعریف، نتیجه و پیامدی به دنبال دارد و فقط در حد حرف باقی نمی‌ماند؛ بدین معنی که این تعریف غلط به‌راحتی می‌تواند پیروانش را به هر کاری خلاف ارزش‌ها و اخلاق دعوت کند و نامش را مأموریت برای رسیدن به کمال بگذارد. تمام آنچه طاهری دربارة «مأموریت‌داشتن» شیطان می‌گوید، مصداق این جملة معروف است که «هدف، وسیله را توجیه می‌کند.» این نظریه که برآمده از نظریات «ماکیاولی»، فیلسوف معروف ایتالیایی است، به شما می‌گوید که برای رسیدن به هدفت -چه خوب و چه بد- به هر کاری می‌توانی دست بزنی.

1-2. نسبی‌کردن اخلاق

بدون شک اخلاقیات برای آنکه بتوانند مرجع بشریت قرار گیرند، باید مطلق باشند؛ اما اگر تمرد، عصیان و نافرمانی شیطان، مأموریت او و لازمه به‌کمال‌رسیدن انسان تعریف شود؛ یعنی یک عمل غیر اخلاقی و ضد ارزش و یک عمل گناه‌آلود مشروعیت پیدا می‌کند، توجیه می‌شود و مطلوب برشمرده می‌شود؛ چراکه بناست با ایجاد تضاد در جهان، زمینة آزمایش و ارتقای بشر را فراهم آورد؛ بنابراین چنان‌که گفته شد، هدف، وسیله را توجیه می‌کند و اخلاق نسبی می‌شود.

2-2. فداییان بی‌چون و چرا

مشروعیت‌بخشیدن به یک ضد ارزش و تبدیل آن به ارزش برای رهبر یک فرقه، پتانسیل خوبی برای سوءاستفاده‌های گوناگون از پیروانش به وجود خواهد آورد؛ چراکه از آنها فداییان بی‌چون‌وچرا و تحت‌الامری می‌سازد که همة سعادت خود را در گرو گوش‌دادن به فرامین او می‌دانند؛ منتهی از آنجا که طاهری با ذکاوت هرگز صراحتاً چنین مسائلی را به زبان نمی‌آورد و دوپهلو حرف می‌زند، پیروانش با تعصب از او دفاع می‌کنند و او را متواضع و بدون منفعت از آموختن این عرفان می‌دانند.

پیروان حلقه مرتب می‌گویند که چنین نیست که شخص طاهری، بت آنها باشد و فقط تعالیم او را می‌خواهند؛ ولی در عمل، واو به واو پیرو حرف‌ها و اعمال او هستند و کوچک‌ترین نقدی را علیه او برنمی‌تابند.

3-2. مفهوم قربانی در ترم پنج

مثلاً در ترم پنج، چنان‌که گفته شد، حلقه‌ای داریم به نام «تیک‌های شخصیتی» (شکرگزاری و قربانی). در آنجا شرح‌دهندة این حلقه که یک طرفدار حلقه است، در چهارمین شماره از روش‌های ارتباطِ آن می‌گوید: 4. قربانی‌کردن و نخواستن حقیقی هریک از تیک‌ها که من عزیزترین دلبستگی‌ام که مثلاً فرزند یا غرور یا شهرت‌طلبی یا آبروطلبی یا ظاهرگرایی یا... بود، در پیشگاه تو قربانی می‌کنم و از آن می‌گذرم.

به این ترتیب پیروان حلقه آماده‌اند که در راه آن، از شغل و خانواده و آبرو و... خود بگذرند و خود را قربانی کنند؛ حال آنکه عزت‌خواهی، حفظ آبرو و عزت‌طلبی، احساس مسئولیت در قبال خانواده و سعی و تلاش برای امرار معاش از ارزش‌های اخلاقی و دینی و عقلانی هر انسانی است.

4-2. داستان آدم (ع) و حوا از زبان طاهری

اما این اتفاق به‌سادگی هم نمی‌افتد. طاهری قبل از آنکه از پیروانش بخواهد تبدیل به قربانی شوند، آنها را برای این کار آماده می‌کند. او در کتاب «انسان و معرفت» می‌نویسد:

آدم که در چرخة جهان دو قطبی، «دو قطبی» و صاحب «اختیار» است، در ابتدای این چرخه، خوردن و آشامیدن در بهشت را آغاز کرد. او در این بهشت ناآگاه و ساکن بود؛‌ یعنی از عظمتی که وجودش اقتضای آن را داشت، آگاه نبود و رشدی نداشت.

او در برابر خود «تک‌درخت هستی» را می‌دید که منشعب‌شدن اجزای چرخة جهان دو قطبی از یک مبدأ را به صورت تنه و شاخه و برگ نشان می‌داد. اینکه به آدم گفته شد، به این درخت نزدیک نشود، اولین نشانة «اختیار» او بود. او می‌توانست تا ابد در بهشت ناآگاهی باقی بماند و یا با نزدیک‌شدن به این درخت، حرکت پرتلاطم در مسیر این چرخه را که به او آگاهی و پختگی می‌داد، تجربه کند.

خداوند به او فرمان داد که از میوة این درخت نخورد؛‌ زیرا این کار مستلزم دورشدن او از وحدت بود؛ اما شیطان وجود او، او را به این دورشدن ترغیب می‌کرد. به عبارت دیگر گرچه دورشدن آدم از عالم وحدت، برای او مفید بود؛ اما در عین حال،‌ دورشدن و عصیان بود و با اینکه ماندن او در بهشت ناآگاهی نزدیک‌ماندن به وحدت بود، اما هدف از خلقت او را که آشکارکردن عظمت الهی‌اش بود، محقق نمی‌کرد.

در این کشاکش «آدم» خوردن میوة درخت را انتخاب کرد؛ یعنی او حرکت در چرخة جهان دو قطبی را آغاز کرد تا بتواند با به‌جان‌خریدن رنج این حرکت، گوهر وجود خود را آشکار کند و با بالفعل‌کردن کمال خود به سوی «رب» خویش بازگردد و با قرارگرفتن در بهشت آگاهی، عظمت خلقت را به نمایش گذارد. در حقیقت خوردن میوه، تمثیلی از به‌دست‌آوردن ثمرة این حرکت است که چیزی جز تجربة حاصل از زندگی در بستر این چرخة تضاد نیست (طاهری (انسان و معرفت)، 2011: 226-225).

چنان‌که ملاحظه می‌کنید، به گناه یعنی «خوردن میوة ممنوعه» اعتبار و مشروعیت بخشیده می‌شود و آن را لازمة رسیدن به کمال معرفی می‌کند.

5-2. گناه، برای رسیدن به کمال لازم است و توبه حلال مشکلات است

در جای دیگر این تناقض عجیب و غیرعقلانی را به روش خود حل می‌کند. او می‌نویسد:

از طرف دیگر، به هر حال، آدم برای به‌دست‌آوردن این نتیجه، از اصل خود (عالم وحدت) فاصله گرفته است و با بازگشت خود و اشتیاق ملحق‌شدن به آن از این دورشدن اظهار پشیمانی می‌کند. این همان توبة آدم است که پذیرفته می‌شود [!] و او با پذیرفته‌شدن آن به وحدت می‌رسد (طاهری (انسان و معرفت)، 2011: 227).

بنابراین شما هرچقدر می‌خواهی گناه کن، بعد توبه می‌کنی و دیگر مشکلی نیست! اصلاً هرچه بیشتر گناه کنی، بهتر است؛ چون هرچه بیشتر تضاد ایجاد شود، مسیر کمال سخت‌تر می‌شود و از آن طرف رنج بیشتری برای رسیدن به کمال متحمل می‌شوی و وقتی بیشتر رنج بکشی، بیشتر از رحمت خدا نصیبت می‌شود!

قطعاً اگر طاهری می‌گفت، حرف‌هایش چنین مفهومی دربر دارد، کسی دور و برش نمی‌ماند؛ منتهی او چنان جمله‌بندی قشنگی به کار می‌برد و از عشق و شور و کمال و بهشت و خداوند حرف می‌زند که اصل مطلب لابه‌لای این حرف‌ها گم می‌شود.

طاهری نمی‌گوید یا اصلاً خودش هم نمی‌داند که بین عامدانه مرتکب گناه‌شدن و گناه سهوی تفاوتی وجود دارد. در سورة حمد از «مغضوب علیهم» و «والضالین» صحبت می‌شود. برای کسانی که گمراه شده‌اند، همیشه امیدی هست؛ اما کسانی که می‌دانند دارند گناه می‌کنند و به آن اصرار می‌ورزند (آن‌هم به امید توبه)، مورد خشم و غضب خدا قرار می‌گیرند و این اصلاً شوخی‌بردار نیست.

6-2. چطور از روایات معنوی، کژفهمی می‌شود

در یکی از جلسات کلاس عرفان حلقه (نگارنده دو ترم در این کلاس‌ها حضور داشته است)، یکی از پیروان حلقه، این آموزة حلقه را (منظور نسبی‌بودن اخلاق است) با استفاده از روایت «حضرت موسی (ع) و حضرت خضر (ع)» سعی کرد توجیه کند.

روایتی وجود دارد که حضرت موسی (ع) به دنبال حضرت خضر (ع) راه می‌افتد و می‌بیند او سه عمل که مخالف اخلاقیات بود، انجام داد و از ایشان هم می‌خواست که اعتراضی نکند؛ اما حضرت موسی (ع) نمی‌توانست اعتراض نکند و هر سه بار اعتراض کرد.

کسی که این مسأله را طرح کرد، می‌خواست بگوید،‌ در راه عرفان -با تعریف رایجش در جامعه که از نظر شرکت‌کنندگان در این کلاس‌ها تنها راه رسیدن به کمال است- باید رهرو بدون هیچ پرسشی رهبر خود را دنباله‌روی کند و به هرآنچه او گفت، تن دهد.

این‌گونه سوءاستفاده و بدفهمی روایات در عرفان‌های کاذب، به‌ویژه عرفان حلقه به‌وفور وجود دارد. وقتی نگارنده در این باره از حجت‌الاسلام حمیدرضا مظاهری‌سیف سؤالی کرد، نظر ایشان این بود که اولاً اعتراض‌های حضرت موسی (ع) کاملاً به‌جا بوده و ما با دیدن هر عمل غیراخلاقی‌ای وظیفه داریم اعتراض کنیم. دوم اگر هم چنین باشد که کسی مانند حضرت خضر (ع) وجود داشته باشد که به اذن خدا چنین رفتارهایی داشته باشد، لازمه‌اش پنهانی‌بودن این اعمال و گمنام‌بودنِ محض آن شخص است؛ چنانچه حضرت خضر (ع) نیز همواره گمنام بوده و حداقل با این نام، زندگی اجتماعی نداشته است؛ چراکه کسی که بخواهد در انظار اجتماع چنین اقداماتی انجام دهد، بدون شک باید بابت آن به جامعه پاسخ دهد؛ وگرنه نظم اجتماعی به هم می‌خورد و دیگر سنگ روی سنگ بند نخواهد شد.

نتیجه گیری

بی‌اطلاعی ما از شریعتمان و خوش‌بینی و اهل نقدنبودنِ ما باعث می‌شود به‌سادگی هر حرف غیرعقلانی‌ای را بپذیریم و در مقام دفاع از آن هم برآییم. طاهری به‌راحتی معیارهای اخلاقی جامعه را تغییر می‌دهد و فرهنگ جدیدی را به وجود می‌آورد و ما متوجه آسیب‌های آن نیستیم.

مریم گلباز

 

منابع

  • طاهری، محمدعلی (2011)، موجودات غیر ارگانیک، ارمنستان، گریگور تاتواتسی
  • طاهری، محمدعلی (2011)، عرفان کیهانی، چارلستون (آمریکا)، کریت اسپیس (یک شرکت آمازون)
  • طاهری، محمدعلی (2011)، انسان و معرفت، ارمنستان، گریگور تاتواتسی
  • شریفی‌دوست، حمزه (1391)، «عرفان حلقه»، نگاهی متفاوت به عرفان حلقه، تهران، مؤسسة علمی-فرهنگی بهداشت معنوی، چاپ اول

 

ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار