کد خبر: ۳۵۰۹
تاریخ انتشار: 26 دی - 1394 13:21
درسگفتار «سیری در اندیشه های انجمن حجتیه»در موسسه طلوع:
خدمت ایشان ناهار خوردیم. هر دفعه که صدای رگبار از میدان بلند می شد ایشان یک تکانی می خورد و می گفت : هان حالا بیرونش کن، حالا بیرونش کن، این هم حرف شد که حالا بیرونت می کنم. من گفتم چیه قصه و مگر چه شده است. ایشان گفت: مگر نمی دانی که آیت الله خمینی در سخنرانی اش گفته است کاری نکن که مثل پدرت بگویم بیرونت کنند و خوب مگر می تواند بیرونش کند، با این تیراندازی و با این مردم کشی مگر می شود بیرونش کند!
درسگفتار «سیری در اندیشه های انجمن حجتیه»

به گزارش فرقه نیوز، «موسسه طلوع» که در سال 92 فعالیتهای علمی و آموزشی خود را آغاز کرد، هم اکنون دارای یک هیات علمی قوی شامل اساتید و بزرگان حوزه های مختلف علوم انسانی، علوم اجتماعی و علوم اقتصادی است و به یک شبه دانشگاه انقلابی بدل شده است.

به گزارش "رجانیوز"، پس از گذشت چهار ترم موفق، موسسه طلوع برای ترم پاییز خود نیز دوره های ویژه ای را با حضور اساتید برجسته انقلاب طراحی نموده است .

گفتنی است مهلت ثبت نام در ترم جدید این موسسه آموزشی تا 20 آبان ماه اعلام شده که می توانید برای دریافت اطلاعات ثبت نام به سایت www.toluehagh.ir مراجعه کنید.

حجت الاسلام رضا اکبری آهنگر در درس گفتار  "سیری در اندیشه های انجمن حجتیه " در ترم های گذشته در این مجموعه به بیان مطالبی مرتبط با این حوزه پرداخته است. در ادامه رجانیوز گزارش مختصری از این درس گفتار را منتشر می کند.

 

مروری بر مباحث گذشته

ابتدا مروری بر مباحث گذشته داشته باشیم و در ادامه وارد بحث شویم. جلسه اول ضمن بررسی ذهنیت دوستان شرکت کننده در مورد انجمن حجتیه به اکران مستند "صلابت انتظار" سپری شد. در جلسه دوم وارد بحث زندگینامه مرحوم آقای شیخ محمود حلبی، سوابق مبارزاتی ایشان و زمینه­های تاسیس انجمن حجتیه شدیم. از جلسه سوم به بعد بحث تاسیس انجمن و تشکیلات و ساختار آن مورد گفت و گو قرار گرفت. در جلسه چهارم به دلیل سوالات مکرری که در خصوص مدرسه علوی وجود داشت به صورت مبسوط به بحث مدرسه علوی و ارتباط آن با انجمن پرداخته شد. جلسه پنجم در خصوص منابع مالی انجمن بود که بیشتر تمرکز ما در این بخش در مورد ارتباط انجمن با مرجعیت و وجوهاتی بود که در این خصوص دریافت می­شده است.

مقدمه

از جلسه امروز وارد بحث اساسیِ مواضع انجمن حجتیه در برابر نهضت حضرت امام خمینی رحمه الله و انتقادهایی که امام نسبت به انجمن و فعالیت­های آن داشتند خواهیم شد، البته در پایان این دوره به مباحث فکری و اعتقادی هم خواهیم پرداخت.

بعد از فوت حضرت آیت الله العظمی بروجردی رحمه الله رژیم منحوس پهلوی فکر می­کرد که مانع اصلی موجود در برابر اصلاحات  شاهنشاهی،برداشته شده است و در حال حاضر می­تواند از این فرصت استفاده کرده و برخی از برنامه­ها و به اصطلاح اصلاحات خود را عملیاتی کند، زیرا در آن زمان مرجعیت حضرت آیت الله العظمی بروجردی رحمه الله مرجعیت واحد بود، و با فوت ایشان این قدرت در شهرهای مختلف ایران و نجف پخش شد.

در نجف حضرات عظام آیت الله العظمی خویی، آیت الله العظمی حکیم، آیت الله العظمی شاهرودی؛ در قم حضرات عظام آیت الله العظمی گلپایگانی، آیت الله العظمی مرعشی و آیت الله العظمی شریعتمداری که معروف بودند به مثلث مرجعیت؛ در مشهد حضرت آیت الله العظمی میلانی، در شیراز حضرت آیت الله حاج بهاءالدین محلاتی شیرازی و در تهران آیت الله آقا سید احمد خوانساری، آیت الله آقا سید محمد بهبهانی جزء کسانی بودند که مرجعیت آنان مطرح بود.

 رژیم به گمان این که قدرت مرجعیت ضعیف شده است لایحه انجمن­های ایالتی و ولایتی را در دستور کار خود قرار داد. با انتشار این خبر، علما در مقابل آن موضع گرفتند که در راس آنان مرحوم امام بود. در پی اعتراض مرحوم امام علما نیز با قاطعیت تمام از مواضع امام حمایت کرده و با این کار بار دیگر قدرت روحانیت به رخ رژیم­های مستبد کشیده شد و رژیم منحوس پهلوی مجبور به لغو لایحه انجمن­های ایالتی و ولایتی شد.

موضع رهبر انجمن حجتیه در برابر اعتراض امام به لایحه انجمن های ایالتی

در این جلسه می­خواهیم مواضع انجمن حجتیه در مورد اعتراض امام به اقدامات رژیم را مورد واکاوی قرار دهیم. در خصوص اقدامات جناب آقای حلبی در قبال لایحه انجمن­های ایالتی و ولایتی باید گفت که جناب آقای ابوالفضل توکلی بینا در خاطرات خود در این خصوص می­فرمایند که ما به واسطه نفوذی­هایی که در ارتش داشتیم زودتر از رسانه­ای شدن، از این قانون مطلع شدیم و متوجه شدیم که رژیم در صدد تصویب چنین قانونی است. لذا جناب آقای ابوالفضل توکلی بینا می­نویسد: « بنده با شهید عراقی و آقای عسگراولادی به قم رفته بودیم تا امام را از مضمون یک بخش­نامه­ی سرّی آگاه کنیم. ماجرا مربوط به آن بند از لایحه­ی انجمن­های ایالتی و ولایتی بود که در آن، قید اسلام در شرایط انتخاب­کنندگان و انتخاب­شوندگان برداشته شده بود و در مراسم سوگند، به جای قرآن، کتاب آسمانی قید شده بود. این بند به صورت یک بخش­نامه­ی سرّی به ارتش ابلاغ شده بود و یک نسخه از آن را شهید عراقی از طریق بعضی افسران ارتش که با او در ارتباط بودند، به­دست آورده بود.

ببرید بخشنامه را به آقای حلبی نشان دهید

 وقتی بخشنامه را به امام دادیم و ایشان آن را خواند برایشان خیلی بسیار جالب بود و فرمودند این را ببرید به جناب آقای حلبی بدهید.»( خاطرات ابوالفضل توکلی بینا، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی،ص40) البته باید توجه داشت که فعالیت­های انجمن در دهه اول مورد تحسین بود، زیرا انجمن در فضای خفقان بعد از کودتای 28 مرداد شکل گرفت و واقعا در آن زمان تاسیس چنین تشکیلاتی به منظور مبارزه با بهائیت یک حرکت میمون و مبارکی بود. امام بعد از مدتی می­بینند که انجمنی­ها چنان محو مبارزه با بهائیت شده­اند که گویا هدف اصلی مبارزه را مبارزه با بهائیت می­بینند و از  سر منشا تمامی مشکلات (حاکمیت) غافل شده­اند. امام مساله مبارزه با بهائیت را منکر نبود، بلکه ایشان متوجه ریشه بود. به باور امام اگر ریشه که حاکمیت است اصلاح گردد دیگر مجالی برای بهائیت باقی نخواهد ماند. به همین دلیل مدام متذکر می­شدند که اساس کار باید مبارزه با حکومت باشد. از این رو امام با شناختی که از جناب آقای حلبی و تفکراتش داشت فرموده بودند این مطالب را ببرید به آقا شیخ محمود حلبی نشان دهید. آقای ابوالفضل توکلی بینا در ادامه می­نویسند: « بعداً که بخش­نامه را برای آقای حلبی بردیم، به ایشان گوشزد کردیم که این­ها دارند اساس اسلام را از بین می­برند و شما علما توان خود را صرف مبارزه با بهائیّت کرده­اید و دارید سرشاخه­های این درخت را هرَس می­کنید. این­کار موجب رشد آنان خواهد شد، امّا ایشان فقط اظهار داشت که این را از کجا آورده­اید؟»(همانجا) حتی وقتی این خبر از روزنامه­های روز 16 مهر 41 منتشر شد باز هم هیچ عکس العملی از جانب آقای حلبی نشان داده نشد. همین اقدام باعث می­شد بسیاری از نیروهای انجمن نسبت به نهضت امام مشکوک بشوند، چرا که در خاطرات آقای مهندس سجادی در خصوص جایگاه جناب آقای حلبی گفته شده است که: آن قدر این ارادت زیاد بود که گویا اعضای انجمن جناب آقای حلبی را می پرستیدند.(جریانها و سازمانهای مذهبی –سیاسی ایران،رسول جعفریان)

چنین تفکری نسبت به نهضت امام به طور طبیعی بر روی نیروهای انجمن تاثیرگذار بود.  

تغییر لحن امام بعد از واقعه فیضیه قم

بعد از طرح لایحه انجمن­های ایالتی و ولایتی اتفاقات دیگری افتاد که نهضت امام را وارد عرصه جدیدی کرد که از آن جمله می­توان به بحث انقلاب سفید، حمله به دانشگاه، حمله به مجلس عزای امام جعفر صادق علیه السلام که از جانب حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی در مدرسه فیضیه برگزار شده بود، اشاره کرد.

بعد از این اتفاقات، مبارزات امام وارد فاز دیگری می­شود، چرا که امام ابتدا با لحنی آرام­تر صحبت می­کردند. مثلا در تلگراف خود خطاب به شاه می­فرمایند: اعلی حضرت همایونی... در این مرحله لحن امام لحن نصیحت است، اما بعد از ماجرای فیضیه امام می­بینند که شاه به طور علنی به مبارزه با شعائر دینی پرداخته است، لذا در این شرایط می­فرمایند تقیه حرام است. از این زمان به بعد است که مرحوم امام خطاب به شاه می­فرمایند: عبرت ببر از پدرت! حرف گوش کن!

عمل امام بر مبنای اعتقاد به ولایت فقیه در زمان شاه : دنيا بداند اينها وكيل ايران نيستند! اگر هم بودند من عزلشان كردم.

به باور بنده اگر کسی مجموعه صحبت­های امام در آن دوران و حتی قبل از آن را مورد مطالعات روشی منضبطی قرار دهد به بحث ولایت فقیه خواهد رسید. به عنوان نمونه امام در یکی از همان صحبت­های اول نهضت در مورد وكلاى مجلس سنا می گویند:« اين پيرمردها؛ وكلاى مجلس شورا، آنهايى كه رأى دادند، خيانت كردند به اين مملكت. اينها وكيل نيستند. دنيا بداند اينها وكيل ايران نيستند! اگر هم بودند من عزلشان كردم.»(صحيفه امام،ج‏1،ص423) این سخنان نشان از جایگاهی است که امام برای خود قائل بودند. به نظر بنده کمترین توجهی در این گونه مسائل ما را به مطالب بسیار مهمی در خصوص ولایت فقیه و طرح این ایده قبل از نهضت امام و بعد از آن رهنمون خواهد کرد.

بعد از فجایع فیضیه، امام بیانه­هایی صادر می­کنند و شاه دوستی را غارت­گری معنا کرده و تقیه را حرام اعلان می­کنند، اما همچنان آقایان انجمنی­ها معتقد به تقیه بودند. انشاالله در جلسات آینده بحث مبسوطی در مورد تقیه خواهیم داشت و این مساله را از دیدگاه آیات و روایات به بحث خواهیم گذاشت.

ماجرای عصر عاشورا و دستگیری حضرت امام

حضرت امام در عصر 13 خرداد روز عاشورا طی سخنانی می­فرمایند:

« آقا! من به شما نصيحت مى‏كنم؛ اى آقاى شاه! اى جناب شاه! من به تو نصيحت مى‏كنم؛ دست بردار از اين كارها. آقا! اغفال دارند مى‏كنند تو را. من ميل ندارم كه يك روز اگر بخواهند تو بروى، همه شكر كنند. ... من نمى‏خواهم تو اين طور باشى؛ نكن. من ميل ندارم تو اين طور بشوى، نكن! اين قدر با ملت بازى نكن! اين قدر با روحانيت مخالفت نكن. اگر راست مى‏گويند كه شما مخالفيد، بد فكر مى‏كنيد. اگر ديكته مى‏دهند دستت و مى‏گويند بخوان، در اطرافش فكر كن؛چرا بيخود، بدون فكر، اين حرفها را مى‏زنى؟ آيا روحانيت اسلام، آيا روحانيون اسلام، اينها حيوانات نجس هستند؟ در نظر ملت، اينها حيوان نجس هستند كه تو مى‏گويى؟ اگر اينها حيوان نجس هستند پس چرا اين ملت دست آنها را مى‏بوسد؟ دست حيوان نجس را مى‏بوسد؟ چرا تبرك به آبى كه او مى‏خورد، مى‏كنند؟ حيوان نجس را اين كار مى‏كنند؟! آقا ما حيوان نجس هستيم؟ [گريه شديد حضار] خدا كند كه مرادت اين نباشد؛ خدا كند كه مرادت از اينكه «مرتجعين سياه مثل حيوان نجس هستند و ملت بايد از آنها احتراز كند»، مرادت علما نباشند و الّا تكليف ما مشكل مى‏شود و تكليف تو مشكل مى‏شود. نمى‏توانى زندگى كنى؛ ملت نمى‏گذارد زندگى كنى. نكن اين كار را؛ نصيحت مرا بشنو. آقا! 45 سالت است شما؛ 43 سال دارى، بس كن، نشنو حرف اين و آن را؛ يكقدرى تفكر كن، يكقدرى تأمل كن! يكقدرى عواقب امور را ملاحظه بكن! يكقدرى عبرت ببر! عبرت از پدرت ببر. آقا! نكن اين طور! بشنو از من؛ بشنو از روحانيين؛ بشنو از علماى مذهب؛ اينها صلاح ملت را مى‏خواهند؛ اينها صلاح مملكت را مى‏خواهند. ما مرتجع هستيم؟ احكام اسلام، ارتجاع است؟ آن هم «ارتجاع سياه» است؟ تو انقلاب سياه، انقلاب سفيد درست كردى؟! شما انقلاب سفيد به پا كرديد؟ كدام انقلاب سفيد را كردى آقا؟ چرا اين قدر مردم را اغفال مى‏كنيد؟ چرا نشر اكاذيب مى‏كنيد؟ چرا اغفال مى‏كنى ملت را؟ و اللَّه، اسرائيل به درد تو نمى‏خورد، قرآن به درد تو مى‏خورد امروز به من اطلاع دادند كه بعضى از اهل منبر را برده‏اند در سازمان امنيت و گفته‏اند شما سه چيز را كار نداشته باشيد، ديگر هر چه مى‏خواهيد بگوييد، يكى شاه را كار نداشته باشيد؛ يكى هم اسرائيل را كار نداشته باشيد؛ يكى هم نگوييد دين در خطر است. اين سه تا امر را كار نداشته باشيد، هر چه مى‏خواهيد بگوييد. خوب، اگر اين سه تا امر را ما كنار بگذاريم، ديگر چه بگوييم؟! ما هر چه گرفتارى داريم از اين سه تاست‏»( صحیفه امام، ج‏1، ص246) متاسفانه یکی از ایرادهای صدا و سیمای انقلاب اسلامی این است که وقتی سالگرد چنین روزهایی می­شود فقط همان تیکه­ای که: ای علماء اسلام به داد اسلام برسید را پخش می­کنند، اما بقیه مطالب که اهم سخنان امام است را پخش نمی کنند. بعد از سخنرانی امام و در پی افشاگری ایشان نسبت به شاه و جنایات آن، امام دستگیر شدند. خبر دستگیری امام در روز 15 خرداد به سطح کشور رسید. به دنبال انتشار این خبر در کشور مردم به خیابان­ها ریختند که بعد از آن کشتار ورامین به وجود آمد.

عکس العمل آقای حلبی درباره دستگیری امام : هردفعه که صدای رگبار از میدان بلند می‌شد، ایشان یک تکانی می‌خورد و می‌گفت: هان! حالا بیرونش کن

 

مرحوم حجت الاسلام فردوسی پور در خاطرات خود می نویسد: « دیدم زنها و مردم از خانه ها بیرون ریختند و اعلام می کنند که : آبها را مسموم کرده اند آب نخورید و به پهلوی لعنت می فرستادند. من فکر کردم که منزل مرحوم آقای حلبی بروم، با آقای حلبی آشنا بودم چون  ایشان وقتی به مشهد می آمد منزل مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی اقامت می گزید از این رو ما را می شناخت. من وقتی درب خانه ایشان رسیدم درست ساعت دوازده ظهر بود. از میدان شاه سابق که الآن شده میدان قیام مرتب صدای تیراندازی و رگبار مسلسل می آمد. به هر حال زنگ زدم. خود ایشان آمد و درب  را باز کرد و تا من را دید تعجب کرد و گفت اینجا چکار می کنی؟ ایشان درب را باز کرد و ما رفتیم داخل و نشستیم.

خدمت ایشان ناهار خوردیم. هر دفعه که صدای رگبار از میدان بلند می شد ایشان یک تکانی می خورد و می گفت : هان حالا بیرونش کن، حالا بیرونش کن، این هم حرف شد که حالا بیرونت می کنم. من گفتم چیه قصه و مگر چه شده است. ایشان گفت: مگر نمی دانی که آیت الله خمینی در سخنرانی اش گفته است کاری نکن که مثل پدرت بگویم بیرونت کنند و خوب مگر می تواند بیرونش کند، با این تیراندازی و با این مردم کشی مگر می شود بیرونش کند. خوب این جریان گذشت و عصر شد. عصر که شد من میخواستم بیایم ایشان نگذاشت فرمودند که شلوغ است و تیراندازی می کنند و خطرناک است شما نرو.

عصر که شد ایشان فرمود: بلند شو منزل آقای خرازی برویم. منزل مرحوم آقای خرازی پدر وزیر امور خارجه ، ته کوچه بود و یک منزل با منزل ایشان فاصله داشت. رفتیم خدمت آقای خرازی و اتفاقاً آقازاده هایشان هم بودند.

ما نشسته بودیم و احوالپرسی با ایشان می کردیم که دوباره صدای تیراندازی بلند شد. صدای تیر اندازی که بلند شد باز مرحوم آقای حلبی آن جمله را تکرار کرد، وقتی آن جمله را تکرار کرد یکی از فرزندان آقای خرازی گفت: شیخ خفه شو ، سید را گرفته اند و برده اند زندان، معلوم نیست الآن در چه حالی است و با ایشان چه می کنند، تو اینجا راحت نشسته ای و می گویی بیرونش کن، این چه حرفی است که تو می زنی. این برخورد را که پسر آقای خرازی کرد آقای حلبی برگشت و به خود مرحوم آقای خرازی گفت: نگفتم من نمی آیم و در منزلم راحت تر هستم حالا اجازه بده من بروم. ایشان بلند شد و به من گفت پاشو برویم. ما به خانه برگشتیم و آن شب را در منزل آقای حلبی گذراندیم. فردا صبح بیرون آمدم، ایشان هر کاری کرد که نرو خطرناک است گفتم نه من باید بروم و در مدرسه رفقایی دارم که آنها حتماً نگران من هستند، من از دیروز صبح که بیرون آمدم تا حالا نرفتم.ایشان اجازه داد من بیرون آمدم.»( خاطرات حجت الاسلام و المسلمین فردوسی پور، چاپ و نشر عروج، ص44) هرچند که با ادبیات فرزند آقای خرازی موافق نیستیم، اما در این خاطره گوشه ای از موضع جناب آقای حلبی در خصوص نهضت امام آشکار است.

برای بیان عمق نگاه امام و تفاوتش با نگاه و این روحیّات آقای حلبی به یکی از سخنرانی­های ایشان اشاره می کنم که می­فرمایند: « اگر بخواهيد كشور شما يك كشور مستقلى باشد، يك كشورى باشد كه ديگران نتوانند در آن دخالت بكنند از خودتان بايد شروع كنيد. تمام خوفها و ترسهايى كه انسان دارد از دشمن براى اين است كه، خودش را مى‏بيند. چنانچه ديد كه خدا هست در كار، براى خدا دارد كار مى‏كند نمى‏ترسد، براى اينكه، مقدرات دست اوست. گمان نكنيد كه شما خودتان مى‏توانيد يك كارى انجام بدهيد، شما آن هستيد كه اگر يك مگس بيايد آزارتان بدهد شب نمى‏توانيد بخوابيد، يا روز نمى‏توانيد آرام بگيريد، اگر يك پشه در شب بيايد نمى‏گذارد شما آرام بگيريد. شما آن كس هستيد كه اگر يك عنكبوت بيايد، حمله به شما بكند مى‏ترسيد. شما آن كس هستيد كه اگر يك گنجشك از شما يك چيزى بردارد برود قدرت نداريد از او پس بگيريد. همه عجز است، همه فقر است، هر چى هست از اوست، از خداست. اين استقلالى كه خدا داده به ما اگر عنايت او نبود كى مى‏توانستيم ما اين كار را بكنيم؟ چطور ما مى‏توانستيم در مقابل اين آشوب دنيا و اين قدرتهاى شيطانى دنيا يك همچو رژيمى را كه همه دنبال اين بودند كه حفظش بكنند، اگر عنايت خدا نبود، شما با كدام قدرت مى‏توانستيد اين كار را بكنيد؟ اگر عنايات خدا و توفيق خدا نبود شما هم چطور مى‏توانستيد- دست- امريكايى كه دنيا را دارد مى‏بلعد از كشورتان بيرونش كنيد؟ از قرارى كه شنيدم رئيس جمهور امريكا گفته است كه ايران ما را تحقير كرد. اين اول كار است، ايران تا آخر شما را تحقير خواهد كرد.

اگر عنايات خدا نبود شما چطور مى‏توانستيد يك قدرتى را كه امروز آن طور وضعيت را دارد و آن طور جهازات را دارد و در همه دنيا ريشه كرده است چطور مى‏توانستيد او را دستش را كوتاه كنيد؟ اين قدرت خداست، اين عنايات خداست، غافل از اين نباشيد. اگر عنايات خدا نبود چطور شما يك نمونه در دنيا بوديد كه فقط شما الآن در دنيا هستيد كه مى‏گوييد نه شرقى، نه غربى و واقعاً هم اين طورى است. ادعا ممكن است كسى بكند اما همه مى‏دانند نيست اين طور. اگر عنايت خدا نبود كى مى‏توانست كه يك همچو كارى را بكند كه در دنيا نظير ندارد و نشده است؟ اينها عنايت خداست. اين عنايت خدا را حفظ كنيد و حفظش به اين است كه اين كشورى را كه به شما داده به آن خدمت كنيد.» (صحيفه امام،ج‏18،ص312)

رهبر انجمن : کسانی که 15 خرداد را راه انداختند مسئول آن خون­ها هستند

 

این فرمایشات تفاوت فکری مرحوم امام و جناب آقای حلبی را در عمل نشان می­دهد. جناب آقای حلبی در یکی از سخنرانی­های خود در مدرسه مروی تهران گفته بود: آن کسانی که 15 خرداد را راه انداختند مسئول آن خون­ها هستند. (خاطرات محمد پیشگاهی فرد، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی،ص66) جالب است که عین این حرف را شاه دو روز بعد از ماجرای 15 خرداد سخنرانی کرد و گفت کسانی که این آشوب را به پا کردند مسئول این خون­ها هستند.( سخنان شاه، ص52)

 

دروغ بزرگ انجمن حجتیه

برخی از آقایان انجمنی­ها بر این باور هستند که ما نهضت امام را قبول داشتیم، منتهی به دلیل این که خوف آن بود که از مبارزه خود علیه بهائیت بمانیم، لذا دست به مبارزه سیاسی نمی­زدیم. این آقایان در مستند صلابت انتظار این تحریف و دروغ بزرگ تاریخی را به صراحت مطرح کرده و می­گوید: تقسیم کار کرده بودیم؛ مبارزه فرهنگی با ما و مبارزه سیاسی با دیگران. برخی دیگر بر این باور بودند که ما تقیه می­کردیم، زیرا در غیر این صورت رژیم مانع فعالیت­های ما می­شد.

در این جا چند سوال مطرح می­گردد. اول این که شما بفرمایید این تقسیم کار چه زمانی و توسط چه کسی صورت گرفته است؟ علاوه بر این چه سندی بر این ادعا وجود دارد؟ کسانی که مختصری آشنایی با تاریخ انقلاب دارند چنین ادعایی را کذب محض می­دانند، البته آقایان انجمنی­ها در مستند صلابت انتظار در صدد هستند که این مطلب را نشان دهند.

با فرض قبول مساله تقسیم کار، این سوال مطرح می­گردد که مگر مبارزه فرهنگی با مبارزه سیاسی قابل جمع نبود؟ در آن دوران شخصیت­هایی مثل شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید باهنر در حین کار فرهنگی مشغول مبارزه سیاسی نیز بودند.کار فرهنگی برای مبارزه، با کار فرهنگی به جای مبارزه فرق می کند. کسی که نمی­تواند در مبارز سیاسی بودن شهید بهشتی شک کند، مگر این که بخواهد تاریخ را تحریف کند!

بعضیشان گفتند: شهید بهشتی هم اهل مبارزه سیاسی نبود!

البته بعضیشان بر این باور هستند که شهید بهشتی اهل مبارزه سیاسی نبود!! این را نوشتند. لذا بنده برای تکذیب این ادعا مجبور شدم عکس کمیته ضد خرابکاری شهید بهشتی و مصاحبه ای از ایشان را در وبلاگم بیاورم که نشان از تعداد دستگیری­های شهید بهشتی داشت تا برای آقایان محرز بشود که آیت الله بهشتی نه تنها مبارز بود، بلکه از جدی­ترین آنان محسوب می­شد.

تذکر این نکته لازم است که در آن دوران علاوه بر انجمن حجتیه گروه­های دیگری نیز وجود داشتند که به مبارزه با بهائیت می­پرداختند. جناب آقای جواهری کتابی با عنوان "بهائیت" در سال 93 تالیف کرده­اند که توسط موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی چاپ شده است. ایشان به صورت مبسوط به افراد و گروه­هایی که در آن دوران به مبارزه علیه بهائیت هم مشغول بودند، می­پردازد. این کتاب، کتاب دقیق و عمیقی در این حوزه محسوب می­گردد. البته نباید منکر شد که انجمن از نظر کار تشکیلاتی از همه تشکیلاتی­تر و وسیع­تر کار می­کرد به همین دلیل توانسته بودند در شهرهای مختلف شعبه بزنند مخصوصا در شهرهای بهایی نشین.

علاوه بر این با فرض قبول مساله تقسیم کار، آیا انجمن حجتیه نهضت امام و تلاش برای سرنگونی رژیم شاه برای تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت را قبول داشت؟ به باور بنده بحث تقسیم کار و اموری از این دست بهانه است و الا دلیل اصلی را باید در این دید که شخص آقای شیخ محمود حلبی مبارزه برای تشکیل حکومت اسلامی در دوران غیبت را قبول نداشت.

بررسی واکنش انجمن حجتیه به دستگیری امام خمینی

بعد از انتشار دستگیری امام در 15 خرداد، هجرت تاریخی علماء و مراجع تقلید بزرگ را شاهد هستیم که به نشانه اعتراض در تهران دور هم جمع شده و جلسه­ای برگزار می­کنند.

در این تجمع از قم : آیات عظام مرعشی نجفی، حاج شیخ مرتضی حائری یزدی، شریعتمداری. از مشهد: آیت الله محمد هادی میلانی، حاج شیخ مجتبی قزوینی. از نجف آباد: آیت الله منتظری و شیخ ابراهیم امینی. از اصفهان: عبدالجواد اصفهانی و خادمی. از اهواز: سید علی بهبهانی، سید مصطفی علم الهدی، حاج سید مرتضی موسوی علم الهدی. از خمین: سید مرتضی پسندیده (برادر بزرگ امام خمینی) از همدان: آیات آخوند ملاعلی همدانی، سید نصرالله موسوی بنی صدر همدانی. از تبریز: سید احمد خسروشاهی، عبدالله مجتهدی، سید مهدی دروازه ای، حاج حسین نجفی اهری، یوسف هاشمی تبریزی، عبدالعلی موسوی. از خرم آباد: حاج آقا روح الله کمالوند، حاج سید یحیی جزایری. از رشت: بحرالعلوم، آیت الله ضیابری. از زنجان: سیدعزالدین حسینی (امام جمعه). از شیراز: محمد جعفر طاهری موسوی، محی الدین فالی، صدرالدین حائری، سید محمد امام، محمود علوی، حسین حسینی یزدی، علیخواه شیرازی. از یزد: آقای محمد صدوقی یزدی. از اردکان: روح الله خاتمی. از کازرون: پیشوایی کازرونی. از کرمان: علی اصغر صالحی کرمانی، محمد حسن رفسنجانی النجفی. از داراب: محمد علی حسینی نابه دارابی، محمد علی عندلیبی. از کرمانشاه: عبدالجلیل جلیلی. البته آقای گلپایگانی هم می­خواستند حضور داشته باشد، اما برای این که قم از مرجعیت خالی نباشد و کار طلاب سروسامان پیدا کند در قم ماندند، زیرا از همان ابتدا معلوم نبود که این تحصن چقدر طول بکشد.

این اسامی را در این جا ذکر کردم تا مورد توجه آقایان انجمن باشد که مدعی هستند نهضت امام در ابتدا مورد اقبال علما نبود.  

جواز مراجع برای عدم حضور در سیاست به انجمن

یکی از مطالبی که آقایان انجمنی­ها مطرح می کنند این است که بزرگان و مراجع معظم تقلید، جناب آقای حلبی را از ورود در مباحث سیاسی منع کرده بودند و به این دلیل انجمن در برابر دستگیری مرحوم امام واکنشی از خود نشان نداد.

 جناب آقای حاج حیدر رحیم‌پور در کتاب خاطراتشان آورده اند:« وقتي در سال 42 با قیام امام، شرایط مبارزه به کلّی تفاوت کرد او[شیخ محمود حلبی] نه به اجتهاد خود، و نه به اجتهاد مراجع هم‌انديش خود يعني آقایان خوانساری و خویی كه مي‌گفتند شما براي حفظ انجمن، در سياست، دخالت نكنيد، عمل نكرد بلكه  با آقای میلانی كه در آن سال‌ها مرجع سیاسی و مبارزی بود، طرح مسئله کرد تا تکلیف خود را در شرایط جدید بداند و توضیح داد كه انجمن حجتیّه به شرایط، اجازة فعالیت دارد كه دخالتي در سیاست دولت نكند ولي از طرف دیگر، شیعه به حکم مذهب، موظّف است که پیرو فقهای صائن‌النفس باشد و اینک فقهای ارشد، رو در روی حکومت قرار گرفته‌اند. با اینکه اطاعت و پیروي آنان بر ما فرض است و از طرف دیگر با کوچکترین دخالت ما در سیاست، ساواک، انجمن را منحلّ می‌سازد بنابراین من برای کسب تکلیف، منتظر ارشاد حضرتتان می‌باشم و بر سر دوراهي قرار گرفته‌ایم. از طرفی، هجرت آقایان علمای اعلام به تهران صورت گرفته و وظیفه همگان، همصدایی و همکاری با علماست و ما هم خود را موظف به همبستگی مي‌دانیم و از طرفی مبارزه ما با بهائیت، مفيد است و كار ما ناتمام و بايد ادامه يابد و سازمان امنیت هم در اختیار بهائیان مي‌باشد و تا جايي كه ما را هر روز به بهانه دخالت در سیاست، محدودتر می‌کنند و در انتظار بهانه‌ای به اين بزرگي برای تعطیل انجمنند، در عین حال ما مطیع مصالح اسلام و نظر مبارک آقایان مراجع مي‌باشیم  و لکم الامر.

و فقیه مبارز، آقای میلانی، استاد ما به ايشان پاسخ مي‌دهند: شما آقای حلبی، مدافعات و تبلیغات خود را داشته باشید. اگر انشاءا... ما پیروز شدیم که شما از ما هستید و با ما مي‌باشید و اگر العیاذبالله شکست خوردیم با شما کاری نخواهند داشت و مي‌توانيد به کارتان  ادامه دهيد.»( انجمن پیروان قرآن تا انجمن حجتیّه، حیدر رحیم پور، انتشارات طرح فردا، ص160)

پاسخ به ادعا:

در پاسخ به این ادعا باید گفت که:

اولا، این خاطره سند متقنی ندارد. حتی جناب آقای رحیم پور از شنیده­های خود این مطلب را نقل می­کند که البته بعضی از مطالب مورد استناد ما هم  اینگونه است. لذا از آنجایی که ایشان شخصیت موثقی است، فرض را بر صحت آن می گذاریم. ثانیا، با فرض قبول این مطلب سوال می کنیم مراجعه­ای که جناب آقای حلبی به حضرت آیت الله میلانی داشته اند از باب مرجعیت سیاسی بوده یا مرجعیت فقهی؟ این نکته بسیار مهمی است.

اگر بگوییم به عنوان مراجعه فقهی بوده در این جا سوال می­شود مگر همه اعضای انجمن از حضرت آیت الله میلانی تقلید می­کردند؟ خود آقایان انجمنی هم اذعان دارند که این گونه نبوده است، بلکه برخی از اعضای انجمن از مراجع دیگر حتی امام تقلید می­کردند. از طرفی دیگر مگر خود انجمن بر این باور نیستند که جناب آقای حلبی مجتهد بودند، پس چه دلیلی دارد که برای کسب تکلیف به حضرت آیت الله میلانی رجوع کنند؟

بنابراین چاره­ای نداریم جز این که بگوییم این مراجعه از سنخ مراجعه سیاسی بوده است و در آن اوضاع آیت الله میلانی مناسب دیدند که انجمن آن گونه عمل کند.

 البته با فرض قبول این مطلب مگر نظر ایشان تا آخر این بود که شما هم تا الآن و هنوز به این خاطره استناد می کنید؟ شما برای مبارزه در سال 42 نظر گرفتید نه تا سال 57. علاوه بر این حضرت امام بعد از مدتی از زندان آزاد شدند و ایشان رهبری سیاسی را بر عهده داشتند و همچنان بر مبارزه تاکید داشتند و در مطالب قبل هم گفته شد که کار انجمن را کار اساسی نمی­دانستند و بر این باور بودند که اگر حکومت اسلامی شود دیگر بستری مناسب برای بهائیت وجود ندارد که در آن به ترویج بهائیت بپردازد. افزون بر این امام در تبعید هم تکلیف مبارزه را مشخص کرده بودند و حتی در برخی موارد، بیانیه­های صریحی می­دادند که از جمله آن بیانیه­ها تعطیلی جشن­های نیمه شعبان می­باشد.

جناب آقای حلبی و چاره اندیشی برای برون رفت انجمن

در اینجا جا دارد که با توجه به برخی از شواهد فرضیه­ای را مطرح کنم. جناب آقای حلبی تیزهوشی عجیبی داشتند و در هر کجا می­دیدند که در یک پیچ تاریخی­ای قرار گرفته اند بلافاصله چاره­ای می­اندیشیدند تا در آینده پاسخی داشته باشند و هیچ بعید نیست که مراجعه ایشان به حضرت آیت الله میلانی هم، از این سنخ باشد. البته این را به عنوان فرضیه مطرح کردم که به باور بنده کنار هم قرار دادن برخی از اسناد این فرضیه را قوی­تر می­کند. البته این سیاست را ایشان در قبال رژیم هم از خود نشان داده است، مثلا در اسناد ساواک داریم که یک دفعه در جلسه­ای به سرلشکر پاکروان می­گفتند که هر چیزی که شما بفرمایید انجام می­دهیم. حتی تاریخِ دست خط­هایی که از مراجع گرفته­اند را اگر ملاحظه کنید به این فرضیه نزدیک­تر می­شوید. در مورد این فرضیه و مصادیق مهمترش انشاءالله  در جلسات بعد توضیح داده و صحبت می کنیم.

در آن هجرت تاریخی چون علما می­خواستند در تحصن باقی بمانند، نقل شده است که ساواک با چه بی­ادبی­هایی علما را از تحصن خارج کردند. پسر آیت الله العظمی مرعشی تعریف می­کنند پدرم را در تحصن گرفتند و به زور به قم آورده و در خانه را باز کردند و توی خانه پرت کردند. در آن زمان احترامی در کار نبود. برای عزیزانی که می­خواهند اطلاعات بیشتری در این خصوص داشته باشند مستند بسیار زیبا و جامع و قوی­ای در روایت فتح با عنوان "نهضت امام خمینی" درست شده است که اگر کسی می­خواهد ببیند این نهضت از کجا شروع شد و به کجا انجامید این مستند را ببیند. در آنجا  پسرآیت الله گلپایگانی، پسر آیت الله مرعشی نحوه برخورد رژیم با مراجع را متذکر می­شوند. 

حضرت امام بعد از حدود یک سال زندانی بودن و حصر خانگی آزاد شد که بعد ماجرای کاپیتولاسیون اتفاق می­افتد. امام در این ماجرا ورود ­می­کنند و رژیم مجبور به تبعید امام می­شوند. البته رژیم این بار به دلیل حوادثی که در قبل اتفاق افتاده بود خود را آماده کرده بود. از طرفی مراجع تقلید نیز می بینند که دیگر رژیم خیلی گستاخ شده است لذا به ایراد سخنرانی­های مختلفی در این خصوص می­پردازند.

به عنوان مثال مرحوم «آیت‌الله العظمی گلپایگانی» در اولین سخنرانی خود پس از این واقعه، در تاریخ 30 آبان 1343 در مسجد اعظم قم فرمودند: «... هر روز یکی از احکام الهی به توپ بسته می‌شود، اگر کسی هم بگوید پروردگار ما خداست یا باید حبس کنند یا تبعید نمایند و در خانه‌ها را می‌بندند که چرا خدا می‌گویید. انالله وانا الیه راجعون و من نمی‌دانم شما به من تسلیت بگویید و یا ما به شما تسلیت بگوییم و یا همه‌مان به امام زمان تسلیت بگوییم و همه به پیغمبر خدا تسلیت بگوییم... .»( آیت‌الله العظمی گلپایگانی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ج1، ص145)

متاسفانه امروزه وقتی در مورد امام صحبت می­کنیم برخی می­گویند که امام تند برخورد می­کرد. من در این جا این سوال را دارم که آیا آیت الله العظمی گلپایگانی، آیت الله العظمی مرعشی، آیت الله العظمی میلانی هم تند بودند؟! اگر این بزرگواران را قبول دارید در این مواقع هم قبولشان داشته باشید.

موضع آیت الله العظمی مرعشی در خصوص تبعید امام و برخورد رژیم با ایشان

 

در مورد آیت الله العظمی مرعشی گفته شده است که حالشان به حدی بد بود که چون احتمال می­دادند وسط صحبت حالشان بد شود لذا متنی را آماده کرده بودند تا اگر حالشان بد شد دیگران از روی متن بخوانند. در قسمتی از صحبت های خود دارند که: «آیا ننگ نیست که اجانب مصون باشند و آیت‌الله خمینی را به بیگانگان بسپارند. من از تبعید معظم‌له بسیار ناراحتم. من دیگر دقیقه شماری می‌کنم تا کی از این زندگی ننگین توأم با اسارت مستخلص شوم.»( آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ج1، ص391)

حاج آقا بهاءالدین محلاتی از جمله افرادی است که آقایان انجمنی­ها در تایید کارهای خود به مطالب ایشان استناد می­کنند. ایشان در شیراز تصمیم می­گیرند به نشانه اعتراض به تبعید آیت الله خمینی مساجد و نماز جماعت را تعطیل کنند و در امامزادها به تحصن خود ادامه دهند.

از طرفی دیگر حضرت آیت الله میلانی از همه علما حتی از آیت الله مرعشی و آیت الله گلپایگانی نیز قوی­تر وارد عمل می­شدند و به عنوان مثال با نزدیک شدن ایام میلاد مسعود منجی عالم بشریت، ایشان پیامی مبنی بر چگونگی برپایی مراسم انتشار دادند که در آن آمده بود: «عقیده‌ی خود را درباره‌ی حضرت آیت‌الله خمینی(دامت‌ برکاته) آشکارا اظهار نمایید که ایشان یکی از مراجع تقلید عالی‌قدر امت اسلامی هستند و گفته‌ی ایشان گفته‌ی همه‌ی ملت مسلمان است...»( اسناد انقلاب اسلامی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج1، ص274)در آن خفقان حاکم بر جامعه جرات می­خواهد کسی این گونه در مورد امام اظهار نظر کند در شرایطی که حتی در رساله­های عملیه در کنار فتواهای حضرت امام اسم ایشان را هم نمی نوشتند و مردم از خالی بودن جای اسم مرجع پی می بردند که این فتوا متعلق به ایشان است.

 در چنین فضایی وقتی بزرگان حوزه همچون آیت الله مکارم شیرازی، آیت الله مشکینی از مراجع تقلید کسب تکلیف می­کنند که طلاب در مراسم ماه مبارک رمضان چه نکاتی را به مردم متذکر شوند؟ حضرت آیت الله میلانی در جواب می­فرمایند: «... انواع تعدیات و ظلم و ستم و اختناق شدید و تجاوزاتی که به حریم دین و مملکت مذهبی وارد شده و پایمال شدن حقوق ملت و گرفتاری‌های اقتصادی و غیره و گرفتاری و زندانی شدن علما و خطبا و دانشمندان[را] تذکر دهید...»( نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج2، ص100)حضرت آیت الله مرعشی نیز بر این امور تاکید می­ورزند. بنابراین حضرت آیت الله میلانی تکلیف را برای همگان قولا و عملا مشخص کرده بود .

علاوه بر این برای دوستان جالب خواهد بود اگر مواضع جناب آقای حلبی را از دیدگاه اسناد و مدارک موجود مورد واکاوی قرار دهیم. در آن شرایط اوضاع سیاسی طوری بود که هر واعظ و عالمی در هر جایی در مورد ظلم و ستم­های موجود اعتراضی می­کرد شدیدا از سوی ساواک دستگیر و مورد آزار و اذیت قرار می­گرفت.

دعای حلبی برای دولت و مسئولین امنیّتی

 

در این شرایط از جناب آقای حلبی انتظار می­رود که اگر وارد مبارزه نمی شود و ظلم­ها و استبدادهای صورت گرفته توسط رژیم را متذکر نمی گردد، حداقل برای رژیم دعا نکند. چرا که در اسناد ساواک موجود است که :« شیخ محمود حلبی در مسجد باب الحوائج واقع در میدان فوزیه به منبر رفت و دولت و مسئولین امنیتی مملکت را دعا کرد... »( آیت‌الله غلام‌حسین جعفری همدانی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ص27)

 از واکنش­های این سنخی جناب آقای حلبی می­توان این برداشت را کرد که ایشان از همان ابتدا زاویه داشته است و این مطلب هر چه قدر که جلوتر می­رویم خود را بیشتر نمایان می­کند. در راستای این تفکرات است که در دهه پنجاه بالای منبر به امام توهین می­کند.

برخی از علما در اوایل نهضت امام هنوز باور نمی­کردند که می­توان کاری کرد، اما بعد از حوادثی که رخ داد آرام آرام به این نتیجه رسیدند که گویا این بار با دفعات دیگر متفاوت است، اما جناب آقای حلبی برعکس هر چه به پیروزی انقلاب نزدیک­تر می­شدیم زاویه­اش بیشتر نمایان می­شود.

انجمن بعد از انقلاب اسلامی

بعد از انقلاب هم می­بینیم که انجمن به گونه­ای دیگر ورود پیدا می­کنند. مثلا قبل از تدوین قانون اساسی، برخی از یاران امام در دانشگاه تهران جلسه می­گذاشتند و در مورد ولایت فقیه بحث می­کردند چون می­دانستند که یکی از اصول مهم قانون اساسی باید اصل ولایت فقیه باشد، لذا آمدند و پیشنهادهایی را دادند. اما انجمن که یقین داشت یکی از اصول ولایت فقیه خواهد شد، از این گونه حرکت­ها در ادامه سوء استفاده لازم را کرد و مثلا با آوردن "شبه ولایت فقیهی" در پیش نویس پیشنهادیشان، مدعی شدند که اصل ولایت فقیه را اول بار ما پیشنهاد دادیم. به خاطر این صفات است که امام بعدها درباره شان فرمودند"حا

ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نام:
ایمیل:
* نظر: