کد خبر: ۵۶۳۹
تاریخ انتشار: 26 دی - 1394 13:21
حجت الاسلام سیدرضا موسوی:
2121

فرقه نیوز-بخش مسیحیت تبشیری، کتاب مقدس مسیحیان امروزه به شدت مورد نقدهای جدی و اساسی قرار گرفته است و مسیحیان به شدت در صحت این کتاب در شک و تردید به سر می برند.

دکتر علی الشیخ یکی از مسیحیانی که با توجه به ضعف های موجود در مسیحیت از جمله تردید در کتاب مقدس، از مسیحیت جدا شد.

وی با گرایش به اسلام دست به تالیف چندین کتاب در زمینه نقد مسیحیت زده است. نقد وی از آنجایی حائز اهمیت است که سالهای بسیاری از حیاتش را مسیحی بوده و در خانواده متعصب مسیحی به سر برده است.

متن زیر بخشی از نوشته های این مستبصر مسیحی درباب کتاب مقدس مسیحیان است که در کتاب تولدی نو آمده است:

((كتاب مقدس (عهد قديم و عهد جديد، با ابهامها و اشكالهايي رو به روست كه مانع از پذيرش آن به عنوان متني الهامي و مقدس مي‌گردد. اگر وحي را – آن‌گونه كه مسيحيان معتقدند - به وحي كتابي هم معنا كنيم، باز هم راهي براي رهايي از اين اشكالها وجود ندارد.

دانشمندان، درباره «عهد قديم»، اختلافهاي بسياري دارند. تعداد كتابهاي آن، نويسندگان و تاريخ نگارش آنها و از ميان رفتن نسخه‌هاي اصلي و برجاي ماندن نسخه‌هاي رونوشت، همه از موارد اختلاف برانگيزند. از اين رو، نمي‌توانيم، تحريف را از اين مجموعه دور بدانيم. افزون بر اينكه در آن بسيار مي‌توان بي‌احترامي و توهين به پيامبران خداوند و ناسازگاريهاي دروني را به نظاره نشست. با اين حساب، آيا مي‌توان آن‌ را كتابي الهي به شمار آورد؟

در نيمه دوم سده بيستم، شوراي واتيكان (1962- 1965) رساله‌اي دربارة عهد قديم منتشر كرد كه تأييد كنندة اين مطلب است و تصريح كرد: «كتابهاي عهد قديم، مطالب فرسوده‌اي در بر دارد كه نمي‌توان آنها را كامل به شمار آورد.»[1]

«عهد جديد» هم وضعيتي بهتر از عهد قديم ندارد. نسخه‌هاي اصلي آن ناياب است و نسخه‌هاي كنوني برگرفته از نسخه‌هاي رونوشت مي‌باشند. برخي از آنها ترجمه‌اي از زبان اصلي به زبان يوناني هستند. درباره نويسندگان آنها نيز اختلاف وجود دارد تا جائي كه نويسنده برخي از آنها تا كنون هم مجهول است، (مانند رساله عبرانيان). افزون بر اينكه تا سده چهارم ميلادي هيچ كس، اين مجموعه را وحياني و الهي بر نمي‌شمرد و از اين پس بود كه كليسا براي ايجاد هماهنگي و سازش بين كليساها تعدادي از اين كتابها را رسميت داد و كتابهاي ديگر را غير معتبر و اسطوره‌اي خواند. بنابراين، مي‌توان گفت كه الهامي و وحياني خواندن مجموعه عهد جديد، كاري گزاف بوده كه بي‌هيچ دليلي به وسيله كليسا انجام گرفته است.

در عهد جديد هم با ناسازگاريهاي دروني بسياري رو به رو مي‌شويم؛ ناسازگاريهايي كه مسيحيان را وادار به ارائه توجيهاتي ساختگي براي گريز از اشكالاتي كه با آن مواجه هستند، مي‌نمايد.

جاي شگفتي است كه عهد جديد از مسيح(ع)، پيامبر بزرگ خداوند به بدي ياد كرده و او را سازنده شراب خوب و نيكويي مي‌داند.[2] در جريان آنچه كه اين كتاب، آن‌ را معجزه عيسي(ع) مي‌خواند، او به مريم عذرا(س)، مادرش، اهانت كرده و با حالتي سرزنش آميز مي‌گويد: «اي زن! مرا با تو چه كار است! ساعت من هنوز نرسيده است.» اين بي‌ادبي نسبت به مريم عذرا، بارها در عهد جديد، نقل شده است. كدام انسان با ايماني مي‌تواند چنين نسبتي را به پيامبر پاك خداوند بپذيرد؛ پيامبري كه خداوند او را براي هدايت مردم فرستاده است.

مسيح(ع)، از ديد پولس ملعون است. او بر صليب رفت و لعنت ما را بر دوش كشيد. نمي‌دانم دانشمندان مسيحي اين لعنت را چگونه تفسير مي‌كنند؟ آيا لعنت، چيزي جز دور شدن از رحمت خداوند است؟ و اگر اين گونه باشد، آن‌گاه چه كسي ملعون است؟

مشكل اساسي در عهد جديد آن است كه در آن از يكسو، مسيح(ع)، انسان و پسر انسان و از سوي ديگر، پسر خدا و خداي جسميت يافته خوانده مي‌شود. دانشمندان مسيحي براي رفع اين ناسازگاري، بسيار كوشيده‌اند؛ اما روشني اين ناسازگاري، مانع بزرگي در راه پذيرش توجيه‌هاي نامعقول اينان مي‌باشد. در سده‌هاي اخير، آنها پذيرفته‌اند كه آموزه تثليث، آموزه‌اي تناقض آميز است؛ اما آن را عقيده‌اي فرا عقلاني و وحياني كه سرّ الهي است و تنها بايد به آن ايمان آورد، خوانده‌اند. اين در حالي است كه مطالعات تاريخي، روشن مي‌سازد كه نخستين بار، پدر «آتناسيوس» در اوايل قرن چهارم آن‌ را آشكار نمود و براي رسميت بخشيدن به آن تلاش كرد.

افزون بر اينها، عهد جديد، از سويي مسيح(ع) را خدا مي‌داند و از سوي ديگر، او را متهم به سستي و ضعف مي‌كند. اين كتاب مي‌گويد: هنگامي كه او را بر صليب آويخته بودند، پدر (خدا) را براي نجات خويش خواند؛ اما زماني كه خدا، دعوت او را پاسخ نداد، با آوايي همراه با سرزنش فرياد برآورد كه: «خداي من! خداي من! چرا مرا تنها گذاشته اي؟»[3] چگونه مي‌توان چنين داستاني را در مورد مسيح(ع) باور كرد! مؤمنان معمولي، از آن جهت كه خداوند و ديدار او را دوست دارند؛ با همه وجود و با تمام شوق، شهادت را مي‌طلبند. حال آيا مي‌توان پذيرفت كه مسيح(ع) پيامبر خداوند و روح و كلمه او، اين چنين از ديدار حق سرباز زند و او را با سرزنش بخواند!

مسائلي كه از آنها ياد شد، هر انسان آزاده‌اي را به اين باوري مي‌رساند كه اناجيل و كتابهاي ديگر عهد جديد، ثمره فكر بشري بوده و از وحي الهي ريشه نگرفته‌اند؛ همان‌گونه كه لوقا در آغاز انجيل خود مي‌گويد: «بسياري كوشيده‌اند شرح زندگي عيسي مسيح(ع) را به نگارش درآورند و براي انجام اين‌ كار، از مطالبي استفاده كرده‌اند كه از طريق شاگردان او و شاهدان عيني، وقايع در دسترس ما قرار گرفته است؛ اما از آنجا كه من خود، اين مطالب را از آغاز تا پايان با دقت بررسي و مطالعه كرده‌ام، چنين صلاح ديدم كه ماجرا را به طور كامل و به ترتيب برايتان بنويسم.»[4]

اناجيل در مورد به صليب آويخته شدن مسيح(ع) هم، ناسازگاري فراواني دارند. آنچه كه از اين رويداد، يقيني است و مي‌توان پذيرفت، گريختن تمامي شاگردان عيسي(ع) به هنگام دستگيري وي مي‌باشد؛ اما نمي‌دانيم كه آيا خود او گرفتار شده و يا توانسته از آنجا بگريزد؛ همان‌گونه كه پيش از آن هم، چندين بار اين كار را تكرار كرده بود. يوحنا يكي از آن موارد را اين گونه بازگو مي‌كند: «سران قوم كه ديگر طاقت شنيدن سخنان او را نداشتند، سنگ برداشتند تا او را بكشند؛ ولي عيسي(ع) از كنار ايشان گذشت و از خانه خدا بيرون رفت واز نظرها پنهان شد.»[5]

افزون بر اين مسيح(ع)، تأكيد مي‌كرد كه يهوديان هرگز به او دست نخواهند يافت؛ زيرا او متعلق به جايي است كه دست آنها بدانجا نخواهد رسيد. به گفتگوي او با گروهي از يهود توجه كنيد: «باز به ايشان فرمود: من مي‌روم و شما به دنبال من خواهيد گشت و در گناهانتان خواهيد مرد و جايي هم كه مي‌روم، شما نمي‌توانيد بياييد. يهوديان از يكديگر پرسيدند: مگر مي‌خواهد خودش را بكشد؟ منظورش چيست كه مي‌گويد جايي مي‌روم كه شما نمي‌توانيد بياييد؟ آن‌گاه عيسي(ع) به ايشان فرمود: شما از پايين هستيد و من از بالا.[6]»

در اينجا مسئله ديگري هم هست؛ كه ما را بدان سو رهنمون مي‌شود تا بگوييم كسي كه به وسيله يهود دستگير شد و بر صليب آويخته شد، نه عيسي مسيح(ع)، بلكه فرد ديگري بود. آن مسئله، داستان قتل يهوداي خائن است. عهد جديد، تنها در دو جا از او يادمي‌كند و جالب است كه همين دو مورد هم بر سر چگونگي كشته شدن او اتفاق ندارند. اين در حالي است كه راويان رويداد، پطرس رسول (جانشين مسيح(ع)) و متي يكي از رسولان برگزيده مي‌باشند. از سوي ديگر در زمان روايت حادثه، تنها سي سال از آن گذشته و بعيد است كه با گذر اندك زمان و شرايط راويان، با اين اندازه اختلاف رو به رو شويم. اين امر، گواه روشني بر پوشيده ماندن سرانجام يهوداي اسخريوطي است. اگر چنين نبود، حتماً اناجيل ديگر هم از آن سخن مي‌گفتند.

داستان رستاخيز مسيح(ع) هم با ترديد‌هاي بسياري رو به روست. آنگونه كه متي روايت كرده، مسيح(ع)، خود مي‌گفت: «همان‌طور كه يونس سه شبانه روز در شكم آن ماهي بزرگ ماند، من نيز سه شبانه روز در دل زمين خواهم ماند.»[7] اما، او تنها دو شب و يك روز (بنابر روايت اناجيل) در قبر ماند. عصر روز جمعه به خاك سپرده شد[8] و صبح روز يكشنبه برخاست.[9] اختلافي چنين، دست كم و در بهترين حالت، داستان رستاخيز را با شك و ترديد همراه مي‌سازد.

افزون بر اين، اعتقاد دارم كه داستان رستاخيز هم، از ساخته‌هاي پولس است. نامه‌هاي او پيش از اناجيل، نوشته شده‌اند. وي در يكي از همين نامه‌ها مي‌گويد: «هيچ‌گاه اين حقيقت را از ياد نبر كه عيسي مسيح(ع) از لحاظ جسماني، از نسل داود(ع) به دنيا آمد و پس از مرگ، بار ديگر زنده شد. اين همان پيغام انجيل است كه من اعلام مي‌كنم.»[10] موضع پولس درباره شريعت را هم ديديم كه با وجود اصرار مسيح(ع) بر پايبندي به شريعت و سفارش ديگران بر التزام به آن چگونه به شريعت زدايي دست زد و كم كم آن‌ را از حوزه مسيحيت به كناري نهاد. از همين رو، پولس در پيدايش مسيحيت پسين، نقشي اساسي دارد و آموزه‌هاي اوست كه مسيحيان امروز را به دور خود گرد آورده است تا جايي كه برخي از پژوهشگران شايسته مي‌دانند كه مسيحيت امروزين با نام او شناخته شود.  ))

پی نوشت:

[1]. نظرة عن قرب في المسيحية، ص 74.

[2]. يوحنا 2: 1 – 10.

[3]. متي 27: 46.

[4]. لوقا 1: 1 – 3.

[5]. يوحنا 8: 59.

1. يوحنا 8 : 21 - 23.

[7]. همان 8: 21 – 23.

[8]. متي 12: 40.

[9]. لوقا 23: 54.

[10]. نامه دوم تيموتائوس 2: 8.

ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار