کد خبر: ۶۵۴۵
تاریخ انتشار: 26 دی - 1394 13:21
در کلاس درس حجت الاسلام قرائتی مطرح شد
آدم‌هايي هستند كه مي‌آيند مي‌گويند: ما با امام زمان ملاقات داريم، به من الهام شده است، به من وحي شده است، نوري در قلب من چنين گفته است، از اين حقه‌بازها! قرآن با اين مدعيان دروغگو چه مي‌كند. چون هر چيزي حق بود، باطلش هم پيدا مي‌شود. وقتي پول ارزش داشت، پول قلابي هم پيدا مي‌شود. هرچيزي كه حقيقت بود، كنارش يك طلاي بدلي هم درست مي‌شود.
قرائتی

به گزارش فرقه نیوز، حجت الاسلام قرائتی سالهاست که با برپاکردن کلاس درسهایی از قرآن میهمان خانه های ماست. این مفسر قرآن کریم در یکی از مباحث خود به موضوع برخورد قرآن با مدعيان دروغگو پرداخته است که در ادامه میخوانیم:

آدم‌هايي هستند كه مي‌آيند مي‌گويند: ما با امام زمان ملاقات داريم، به من الهام شده است، به من وحي شده است، نوري در قلب من چنين گفته است، از اين حقه‌بازها! قرآن با اين مدعيان دروغگو چه مي‌كند. چون هر چيزي حق بود، باطلش هم پيدا مي‌شود. وقتي پول ارزش داشت، پول قلابي هم پيدا مي‌شود. هرچيزي كه حقيقت بود، كنارش يك طلاي بدلي هم درست مي‌شود. موضوع بحث اين است.

بسم الله الرحمن الرحيم،

برخورد قرآن با مدعيان درغگو! سوره‌ي انعام آيه 93، مي‌گويد: افرادي هستند، مي‌گويند: «أُوحِيَ إِلَي‏ وَ لَمْ يُوحَ إِلَيْه‏»، افرادي هستند مي‌گويند: به من وحي مي‌شود. در حالي كه دروغ مي‌گويند «وَ لَمْ يُوحَ إِلَيْه شَيْ‏ء‏». هيچ چيزي به او وحي نمي‌شود. يا مي‌گويد: «سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّه‏» (انعام/93) من نازل مي‌كنم، «مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّه‏» همانطور كه خدا وحي مي‌كند، من هم مي‌توانم قرآن را نازل كنم. خدا به اينها چه مي‌گويد. سوره‌ي انعام آيه 93 مي‌گويد: «إِذِ الظَّالِمُونَ في‏ غَمَراتِ الْمَوْت‏» اينها ستمگراني هستند كه در لحظه جان دادن، «وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْديهِم‏» فرشته‌ها بالاي سرشان مي‌آيند، مي‌گويند: «أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُم‏ ُالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُون‏ِ بِما كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَ كُنْتُمْ عَنْ آياتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ» اول اسم ظالم روي اينها گذاشته است. دوم گفته اينها بسيار بد جان مي‌دهند. سوم مي‌گويد: عذاب اينها عذاب هون است، يعني عذاب خوار كننده است.

خواري و رسوايي، در انتظار مدعيان دروغگو

گاهي وقت‌ها عذاب شديد است. مثل اينكه مثلاً جايي را بمباران مي‌كنند. يكوقت عذاب شديد نيست، درد دارد. مثل كسي كه يك سنجاق در بدن آدم فرو مي‌كند. تق و توق و سر و صدا ندارد، اما اين سنجاق در استخوان فرو مي‌رود و درد مي‌آيد. بعضي وقت‌ها نه بمب مي‌اندازد، نه سنجاق فرو مي‌كند. تف مي‌اندازد. تف نه سر و صدا دارد، نه درد دارد ولي به آدم اهانت مي‌شود. «عَذابَ الْهُون» يعني يك عذاب اهانت كننده‌اي به اينهايي كه دكان دين باز مي‌كنند، و مي‌گويند: «أُوحِيَ إِلَي» به من وحي شده است، «وَ لَمْ يُوحَ إِلَيْه شَيْ‏ء‏» در حالي كه دروغ دروغ دروغ است.

در شأن نزول امده: شخصي به نام عبدالله بن سعد كه نويسنده وحي بوده است، خيانتي كرد، حضرت او را طرد كرد، او گفت: من هم مي‌توانم مثل آيات قرآن بياورم. بعضي از افراد هستند كه اول مريد هستند، بعد جا‌به‌جا كه شدند، ضد انقلاب مي‌شوند. قبلاً انقلابي بود، يك پستي داشت. از او گرفتند، اين سابقه دارد. بازوي پيغمبر بود، از اصحاب پيغمبر بود، كاتب وحي بود، پيغمبر به خاطر يك خلاف جا‌به‌جايش كرد. چون او را  طرد كرد، او هم مردم را دور خودش جمع كرد، گفت: من هم مي‌توانم مثل قرآن بياورم. مثلاً در هيأت حسيني است، با رئيس هيأت دعوايشان مي‌شود، مي‌رود انصار الحسين درست مي‌كند. با يك گروهي كار مي‌كنند اختلاف نظر پيدا مي‌كنند، خودش براي خودش يك مؤسسه مستقل درست مي‌كند. از اين آقا و مسجد و هيأت امنا ناراحت مي‌شود، بيرون مسجد مي‌رود و يك تشكيلاتي راه مي‌اندازد.

برخورد قاطع حضرت موسي با سامري

امام باقر (ع) فرمود: كسي كه ادعاي امامت كند، از مصاديق اين آيه است. يادتان هست كدام سوره بود؟ سوره انعام! قرآن در آيه‌ي ديگري مي‌گويد: «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى‏ فَنَسِيَ» (طه/88) سامري يك مجسمه ساز هنرمندي بود، زر و زيور و طلا از مردم گرفت، با اين طلاها و زر و زيورها يك گوساله درست كرد، اين گوساله طوري بود كه باد كه وارد معده‌اش مي‌شد، مثل زمين ورزش كه سوت مي‌كشند، وقتي هوا در اين سوت مي‌رود، صدا مي‌كند. ما قبلاً بچه كه بوديم اين سوت‌ها گلي بود. الآن فلزي است. با طلاها يك گوساله‌اي درست كرد كه وقتي هوا وارد آن مي‌شد، صدا مي‌كرد. «عِجْلاً جَسَداً» يك لاشه‌ي گوساله بود، «لَهُ خُوارٌ» بعد گفت: «هذا إِلهُكُمْ» خداي شما اين است. نه خداي شما، «وَ إِلهُ مُوسى‏» خود موسي هم همين را مي‌پرستد. چون مي‌گويند: اگر خواستيد مردم را منحرف كنيد، اول سران را ضايع كنيد، مثلاً مي‌گويند: اين غذا را بخور، مي‌گويد: نمي‌خورم. مي‌گويد: بابا فلاني هم از اين غذا مي‌خورد. كه راه را براي ديگران باز كند. «هذا إِلهُكُمْ» خداي شما همين گوساله است. بعد مي‌گويد: «وَ إِلهُ مُوسى‏» نه، بدتر! چطور شد مردم سراغ گوساله رفتند؟ قرآن چه برخوردي كرد؟ اولاً اينكه چند برخورد كرد. خواست اين مجسمه‌ساز را بكشد، مجسمه سازي هنر است. ولي اين هنر اگر در راه حق باشد، خوب است. اگر در راه باطل باشد، هنرش منفي است. خواست او را بكشد، به او وحي شد اين چون ادم سخاوتمندي است، از قتل او صرف نظر كن. يك بيماري گرفت كه مي‌گفت: «لا مِساس‏» (طه/97) يعني كسي با من تماس نگيرد. حالا بد بو شد، كج و كور شد، بيماري واگير گرفت، شعارش «َلا مِساس‏» بود. «لا مِساس‏» يعني كسي با من تماس نگيرد. يعني از بشر فرار مي‌كرد. اين يك برخورد بود. بعد هم فرمود: «لَنُحَرِّقَنَّه‏» من اين گوساله‌ي تو را آتش مي‌زنم. حيف نيست آدم طلا را آتش بزند.گفت: خاكسترش را هم بر باد مي‌ريزم. حيف نيست اين همه طلا آتش بگيرد. حفظ فكر مردم از حفظ طلاي مردم مهمتر است. درست است اين گوساله طلايي بود، ولي حضرت موسي فرمود: «لَنُحَرِّقَنَّهُ» من اين گوساله را آتش مي‌زنم. «ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً» آتش مي‌زنم خاكسترش را هم به دريا مي‌ريزم. اين برخورد با...

تازه تهديد هم كرد. فرمود: «لَكَ مَوْعِدا» (طه/97) اين كه تو بيماري پيدا مي‌كني كه به همه مي‌گويي: دست نزن و دور من نيا، اين بيماري همراه با «فَاذْهَب‏» برو گمشو، «لا مِساس‏»، «لَكَ مَوْعِداً»، «لَنُحَرِّقَنَّه‏» چهار برخورد كرد. حضرت موسي 1- سامري را طرد كرد، 2- «لا مِساس‏» 3- قهر خدا در قيامت 4- آتش زدن گوساله و به دريا ريختن خاكسترش.

غيرت ديني در برابر ادعاهاي ناروا

غيرت ديني به ما مي‌گويد: اگر ديديد يك كسي مدعي دروغ هست، با اين برخورد كنيد. نگوييد: چه كار داريد؟ بگذاريد چهار نفر هم مريد اين باشند. غيرت ديني لازم است. غيرت ديني در بعضي كمرنگ شده است. مي‌گويد: حالا به ما چه ربطي دارد؟ من و او را در يك قبر نمي‌گذارند. حضرت امير گاهي به خاطر غيرت ديني‌اش به خودش مي‌زد. «فضرب علي خده» در گوش خودش زد. به حضرت امير گفتند: يك زني هست مسلمان هم نيست، اما طلاهايش را گرفتند. فرمود: اگر انسان از غصه دق كند، عيب ندارد. ولو زن يهودي است ولي در كشور اسلامي يك مسيحي و يك يهودي بايد بتواند راحت زندگي كند. حقوق زندگي كاري به دين ندارد.

يكبار حضرت ابراهيم گفت: خدايا به مؤمنين بده بخورند. «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَن‏» (بقره/126) هركس ايمان دارد بخورد. فرمود: نه، من به كفار هم رزق مي‌دهم. «وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُه‏» من اگر كافر شود به او مي‌دهم بخورد. حساب قيامت جداست، حساب دنيا هم جداست.

بدعاقبتي بلعم باعورا

آيه‌ي ديگر سوره‌ي اعراف آيه 175 است. «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذي آتَيْناهُ آياتِنا» پيغمبر براي مردم بگو. يك كسي بود كه «آتَيْناهُ آياتِنا» ما آياتمان را به او داديم. آيات الهي نزد او بود. آيت الله بود. يعني آيات الهي نزد او بود. بلعم بعورا دانشمند بود. اسم اعظم بلد بود. دعايش مستجاب مي‌شد. از مبلغين دين حضرت موسي بود، ولي بعدش عليه حضرت موسي قيام كرد. اول مريد بود، بعد مخالف شد. چرا بلعم نگفته است؟ «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ بلعم» امام فرمود: مخصوصاً بلعم را نگفته كه فكر نكنيد  براي يك فرد خاصي است.  هركسي كه «آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها» انسلخ به معني كندن است. سلّاخ كه مي‌گويند، چون سلّاخ پوست را از گوشت جدا مي‌كند. مي‌گويد: «آتَيْناهُ آياتِنا» ما اول يك اسم اعظم به او داديم، دعايش مستجاب شد، از علما بود. ياران موسي بود. اول در بورس بود. خيلي هم دانه درشت بود. اما «فَانْسَلَخَ مِنْها» خودش به بخت خودش پا زد. دست از آيات الهي كشيد، جذب فرعون شد. امام باقر فرمود: اسم ايشان را نبردند، تا هركس كه اينطور باشد، شامل او هم شود. اختصاص به زمان و شخص خاصي ندارد. اينكه مي‌گويد: «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ» يعني تلاوت كن، اي پيغمبر براي مردم اين آيات را تلاوت كن. بخوان كه شخصي در تاريخي بوده كه عالم بوده، دعايش مستجاب شده، اسم اعظم بلد بوده ولي بد عاقبت شد. اين از آيات بد عاقبتي است. در قرآن حدود 50 آيه داريم كه راجع به بدعاقبتي است. «آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا» (نساء/137) مؤمن بود، كافر شد. «آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها» اسم اعظم بلد بود، بد عاقبت شد. «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْل‏» (بقره/51) خداپرست بود، گوساله پرست شد. «ثُمَّ تَوَلَّيْتُم‏» (بقره/64) در راه بود، بعد كج شد.

اينجا مسجد جمكران است. منسوب به امام زمان است. يك دعا مي‌كنم، آنهايي كه پاي تلويزيون هستند، آمين بگويند. خدايا به آبروي همه آبرومندان درگاهت عاقبت همه ما را ختم بخير بفرما. كمتر از آني ما را به خودمان واگذار نكن.

«وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ» يعني رهبر بايد مردم را نسبت به خطرهاي آينده كه پيش‌بيني مي‌كند، هشدار بدهد. گاهي طاغوت‌ها، ممكن است علما را گول بزنند. چطور شد بد عاقبت شد؟ يك چكي، پولي، حواله‌اي،  يك وعده‌اي، در غرب هم همينطور است. متخصص است ولي تخصص‌اش را به جنايتكاري مي‌فروشد. اين هم يك مسأله است.

تكذيب مدعيان ارتباط با امام زمان عليه‌السلام

موضوع چيست؟ قرآن با آدم‌هايي كه دين ساز هستند، دين تراش و دين فروش هستند، و مردم را اغفال مي‌كنند، مي‌گويند: من ديشب خدمت امام زمان بودم. بعد از انقلاب بارها افرادي را گرفتند و زندان كردند كه سيد در آنها بوده، آخوند در آنها بوده، زن در آنها بوده، مرد در آنها بوده، همينطور ادعا مي‌كنند كه من با امام زمان رابطه دارم. يكي از آنها مي‌گفت كه مريدانش نزد  او رفتند و گفتند: نظر آقا چيست؟ ايشان از بس حقه‌باز بود، يك خرده گردنش را چنين كرد... اجازه بدهيد من با امام زمان تماس بگيرم! آقا چه فرمودند؟ فكر مي‌كند امام زمان    استكان نلبكي است كه دست كند و بردارد. اينها امام زمان را نمي‌شناختند. هركس ادعا كند كه من رابطه با امام زمان دارم به او دروغگو بگوييد. هستند افرادي كه رابطه دارند. آنهايي كه رابطه دارند، نمي‌گويند. آنهايي كه مي‌گويد، معلوم مي‌شود رابطه ندارد. آنهايي كه رابطه دارند مثل اسكناس هستند، سر و صدا ندارند. اينها كه پول خرد هستند، جرق جرق مي‌كنند. اسكناس صدا ندارد. پول خرد سر و صدا مي‌كند. بعضي‌ها هم ديگر از بس كه ساده هستند، اين سادگي‌شان را لو مي‌دهند. مثلاً همه چادر مشكي هستند، يك نفر چادر سبز سرش مي‌كند و در مسجد مي‌آيد. همه كه نشستند، اين بلند مي‌شود مي‌ايستد. همه دارند نماز مي‌خوانند، اين وقتي نماز مي‌خواند گردنش را كج مي‌كند. اينها خودشان هم لو مي‌دهند، بعضي‌هايشان خل هستند. يعني اينقدر عقل ندارند كه لااقل مثل باقي افراد باشد. اصلاً دست به كارهاي خل بازي مي‌زند.

من يكوقت يكي از اين خل‌ها را در تلويزيون ديدم، آمده بود صحبت مي‌كرد. به صدا و سيما گفتم: آقا اين خل است. چه كسي او را آورده است؟ البته در تلويزيون خلي‌اش را نشان نداده بود. بعد نشان داد. من اين را يكبار ديگر هم گفتم. چند موبايل خريده بود و بين مردم پخش كرده بود. اينكه مي‌گويم تكراري است ولي خيلي‌ها نشنيدند. موبايل‌هايش را به خصوص بين زن‌ها تقسيم كرده بود. مي‌گفت: استخاره تلفني كن. دختر من براي اينكه امتحانش كند گفت: آقا يك استخاره كن. گفت: لاي قرآن را باز كن. گفت: آيه‌ي اول سطر اول دست راست را بخوان. گفت: حالا سمت چپ برو و آيه آخر را بخوان. صفحه راست آيه اول، صفحه چپ آيه آخر را بخوان. گفت: شما ازدواجت عقب مي‌افتد. ناراحت نباش! بعد هم كه ازدواج كني، چند سالي بچه‌دار نمي‌شوي. در حالي كه دختر من هم عروس دارد و هم داماد دارد. 24 سال پيش ازدواج كرده است. بچه‌هايش از دانشگاه فارغ التحصيل شدند، بچه‌هايش هم ازدواج كردند. من اين را كربلا ديدم. ديدم يك عده مرد مريد او شدند. ديگر مرد و زن فرق ندارد، همه گول مي‌خورند. به او گفتم: آقا تو براي نان اين كار را مي‌كني؟ قرآن مي‌گويد: همه اين حقه‌بازي‌ها براي اين نان است. «ثَمَناً قَليلا» (بقره/41) گفتم: خدا به سگ‌هاي ولگرد روزي نمي‌دهد؟ خداوند به سوسك‌هاي سوراخ‌ها روزي نمي‌دهد؟ آنوقت تو مي‌خواهي يك لقمه نان بخوري، بايد بگويي: من با چه و چه رابطه دارم. گفت: آقاي قرائتي خدا مي‌داند افراد زيادي را در فرانسه و بلژيك مسلمان كردم. گفتم: خوب، آن ديني كه از راه باطل مسلمان شود، اصلاً اين دين نباشد بهتر است. ما حق نداريم كه با الاغ دزدي مكه برويم. يك ماشين را غصب كنيم، ماشين و هواپيما دزدي باشد، بعد بگوييم: اي بابا، مكه رفتم. باسمه تعالي مكه‌ات هم غلط است.

شما اگر يك خودكار و خودنويس دزدي، آيه‌ي قرآن را بنويسي، هرچه آيه بنويسي گناهت بيشتر مي‌شود. چون هر مقداري از اين خودنويس جوهر بيرون مي‌آيد بر گناه تو اضافه مي‌شود. مگر مي‌شود آدم بگويد: چون من قرآن مي‌نويسم كارم درست است. خودكار اين بانك را بانك ديگر ببري، جرم است. مهر اين مسجد را مسجد ديگري ببري، نمازت گير دارد. شكري كه براي تاسوعا است، روز عاشورا شربت بدهي، حرام است. اين وقف تاسوعا است، مرتب بگو: امام حسين مهمتر از ابالفضل است، بله! عاشورا مهمتر از تاسوعا است و امام حسين هم از ابالفضل مهمتر است. اما اين وقف تاسوعا است، شما حق نداري.

علي اي حال به اين بنده خدا همد دكتر مي‌كفتند. حالا نمي‌دانم دكتر هست يا نه؟ حالا شما بگو پروفسور باشد. امام صادق(ع) فرمود: حتي حرف‌هاي مرا با قرآن متر كنيد. اگر امام صادق هم يك چيزي گفت كه ضد قرآن بود به ديوار بزن. من يك چيزي براي شما بگويم كه همه  ما چطور گول خورديم؟ خيلي از ما گول خورديم.

پيغمبر اسلام روزهاي آخر عمرش به مردم گفت: اي مردم! من چند روز ديگر از دنيا مي‌روم. هركس طلب دارد، بلند شود طلبش را از من بگيرد كه اين دِينم را بدهم و به قيامت نخورد. يك نفر بلند شد، گفت: يا رسول الله! يك روز ... باقي‌اش را شما بگوييد... يك روز چوب شما به خطا به من خورد. حضرت فرمود: برو خانه چوب را بياور تا من قصاص كنم. برادرها و خواهرها! حضرت عباسي هركس اين حديث را شنيده است، دست پيدا كند. اكثر شما شنيده‌ايد. حالا اگر بعضي‌ هم بگويند: روي منبر هم گفتيد. ديگر اين بدتر است. اين حديث از دروغ‌هاست. به چه دليل؟ به دليل اينكه قرآن مي‌گويد: «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَة» (انعام/149) يعني خداوند براي مردم حجت كه مي‌فرستد نبايد جاي شك در اين حجت باشد. اگر پيغمبر دستش خطا كند آدم شك مي‌كند. پيغمبر دستش خطا كرد! من از كجا بفهمم زبانش خطا نكرده است؟ من از كجا بفهمم فكرش خطا نكرده است؟ اگر يك لاستيك ماشين پنچر شد، مسافر ديگر شك مي‌كند. مي گويد: لاستيك دومش پنچر نشود. خدا گفته: من حجت كه مي‌فرستم يك حجتي مي‌فرستم كه يك هزارم در اين شك نباشد. اگر دستش خطا مي‌كند يك جوان مي‌گويد: عجب! دستش خطا كرد من از كجا بفهمم فكرش خطا كرده يا نه؟ پيغمبر عضو عضوش معصوم است. چشم پيغمبر معصوم است. «ما زاغَ الْبَصَر» (نجم/17) زبان پيغمبر معصوم است. «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏» (نجم/3) قلب پيغمبر معصوم است. «ما كَذَبَ الْفُؤادُ» (نجم/11) همه اعضا پيغمبر معصوم است. مگر مي‌شود دستش خطا كند. شما اگر يك شير از يك لبنياتي خريدي، بعد ديدي اين شير هنگام جوشيدن فتيله، فتيله مي‌شود، فاسد است. شما هر روز كه مي‌روي شير بخري، مي‌گويي: آقا، ببخشيد سالم است. شك پيدا مي‌كنيد.حديث با عصمت و عقايد ما نمي‌سازد. از نظر فقهي هم اين گير دارد.

در دنيا فقه مي‌گويند: كاري كه عمدي باشد، قصاص دارد. اگر دست خطا كند، كار خطايي قصاص ندارد. قصاص براي كاري است كه با عنايت باشد. اگر كسي دستش خطا كند كه خطا قصاص ندارد. هم گير فقهي دارد، هم گير اعتقادي دارد. خواهرها و برادرها! ما يك مشكل بيشتر نداريم و آن اين است كه به قرآن مراجعه نمي‌كنيم. هرچه مي‌خواهيم بگوييم، بنويسيم به هر عقيده‌اي بايد به عقل و وحي تكيه كنيم. اگر عقلي و وحي‌اي نبود، حالا وحي كه مي‌گويم چه حرف خدا، چه اولياي خدا، منتهي روايات معتبر.

يك حديث داريم معروف است، مي‌گويد: اگر يك چيزي از ما شنيديد كه ديديد صد در صد ضد قرآن است، «اضْرِبُوه‏» يعني بزن. «اضربوه علي الجدار» بزن يعني برخورد انقلابي كن. وگرنه مي‌گفت: «فَاتْرُكُوه‏» اگر حديثي ضد قرآن بود، مي‌گفت: رهايش كنيد. اسلام نمي‌گويد: رها كن، مي‌گويد: بزن. يعني برخورد انقلابي كن. بعد هم نگويد: «فاضربوه علي الارض» نمي‌گويد: به زمين بزن. چون زمين ممكن است شل باشد، شن باشد، خيس باشد، ديوار بايد سفت باشد، چون اگر ديوار شل باشد، پايين مي‌افتد. ديوار سفت است. مي‌گويد: بزن، اين را هم به ديوار بزن.

كوبيدن باطل با سخنان حق

قرآن مي‌گويد: با باطل برخورد انقلابي كنيد. حالا ولش كن، يك چيزي گفت كه گفت! اين حرف‌ها نيست. «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ» (انبياء/18) موضوع بحث چيست؟ برخورد داغ و انقلابي با دين فروشان و مدعيان دروغ! «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ» قذف يعني پرتاب كن. حق را پرتاب كن، «عَلَى الْباطِلِ» يعني حق را چنان بردار و در سر باطل بزن، «فَيَدْمَغُهُ» همان كه در فارسي مي‌گوييم دَمَغ شد. يعني چنان پتك حق را بر سر باطل بكوب، كه باطل دمغ شود. برخورد با دين فروشان! مگر مي‌شود هركسي بگويد: من با امام زمان رابطه دارم؟ ما مشكلمان اين است كه هرچه مي‌خواهيم قبول كنيم بايد با قرآن تطبيق كنيم. حتي امام صادق فرمود: حرف‌هاي مرا نپذيريد، اگر ديديد كه ضد قرآن است.

از اين معلوم مي‌شود علم به تنهايي نجات نمي‌دهد. فكر نكن اگر باسواد شويم، بيمه هستيم. بلعم بعورا دانشمند درجه يك بود اما با ريال و دلار خودش را فروخت. علم آدم را نجات نمي‌دهد. شما الآن جرأت داري اين كلمه را بگويي؟ گچ را من به تو مي‌دهم بيا پاي تخته بنويس. بنويس: بسم الله الرحمن الرحيم، هر كشوري با سوادتر هستند، آمار جنايتش كمتر است. هيچكس نمي‌تواند اين را بنويسد. هيچ استاد دانشگاهي نمي‌تواند اين را بنويسد. علم كافي نيست. ايمان هم كافي نيست. لذا در كنار «آمَنُوا» مي‌گويد: «وَ عَمِلُوا الصَّالِحات‏» (بقره/25) «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات‏» ايمان و عمل! علم و عمل!

آيه‌ي ديگر سوره‌ي انفال آيه‌ي 31 است. «وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا» آيات الهي را كه براي آنها تلاوت مي‌كنيم، مي‌گويند: «سَمِعْنا» شنيديم. «لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا» ما هم بخواهيم مثل آن مي‌بافيم. «إِنْ هذا إِلاَّ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ» اين‌ها اسطوره و افسانه‌هاي پيشينيان هستند. شخصي به نام نضر بن حارث بود. يك سفر به ايران آمد و قصه‌ي رستم و اسفنديار را شنيد، رفت و برگشت، گفت: من هم اگر بخواهم همينطور كه پيغمبر قصه‌ي عاد و ثمود را مي‌گويد، من هم قصه‌ي رستم و اسفنديار را براي شما مي‌گويم. اينكه انسان احساس كند اين هم مثل او شده است.

خدايا همه ما را از مدعيان دروغگو حفظ بفرما. مدعيان دروغگو هم اگر قابل هستند هدايت كن. اگر قابل نيستند شرشان را از سر مردم كم كن. اين را من در مسجد جمكران گفتم. چون مدعي دروغگو براي امام زمان و رابط امام زمان زياد است. 

             

 

ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار