کد خبر: ۳۴۲۹
تاریخ انتشار: 26 دی - 1394 13:21
با مرگ سید کاظم رشتی و منازعه شاگردان سید کاظم برای کسب مقام جانشینی او علی با داعیه بابیت مدعی نیابت خاصه امام دوازدهم شیعه شد و هجده تن از شاگردان سید کاظم که همگی شیخی مذهب بودند طی مدت پنج ماه پیرامونش را گرفتند.
گروه بهائیت-فرقه نیوز، علیمحمد شیرازی محوری ترین شخصیت قصه بابیت و آغاز گر داستانی است که هر سطرش رنج نامه ای برای ایران و اسلام است. با هم زندگی او را مرور می کنیم: وی در1235ه ق در شیراز به دنیا آمد. در کودکی پدر را از دست داد و سرپرستی اش بر عهده مادر و دائی او سید علی افتاد.

با رسیدن به سن مکتب او را به مکتب خانه قهوه اولیاء که امروزه بیت العباس نامیده می شود فرستادند. معلم این مکتب خانه که شیخ محمد عابد بود به او خواندن و نوشتن را آموخت. گر چه سید علی محمد باب شاگرد درس خوانی نبود و گاه بگاه نیز در مکتب خانه تنبیه می شد به گونه ای که تا پایان عمر خاطره آن کتک ها او را می آزرد. شیخ عابد از مریدان و دوستداران شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی بود و از همان دوران سید علی محمد را با نام روسای شیخیه آشنا کرد سید علیمحمد در پانزده سالگی همراه عمویش برای تجارت راهی بوشهر شد. و پنج سال در این شهر ماند اقامت باب در بوشهر برای محققان از دو جهت حائز اهمیت است:

1-رفتار های مرتاضانه

وی در تابستانهای بوشهر و در گرمترین ساعات شبانه روز به پشت بام می رفت و رو به سوی آفتاب به گفتن اذکار و اوراد میپرداخت. نبیل زرندی مورخ بهائی در مورد آن چنین آورده است:

حضرت باب غالب اوقات در بوشهر به تجارت مشغول بودند و با آنکه هوا در نهایت درجه حرارت بود هنگام روز چند ساعت بالای پشت بام منزل تشریف می بردند و به نماز مشغول بودند... حضرت باب در هنگام طلوع آفتاب به قرص شمس نظر می فرمودند و مانند عاشقی به معشوق خود  به او توجه کرده با لسان قلب با نیر اعظم براز و نیاز می پرداختند گوئی نیر اعظم را واسطه می ساختند... مردم نادان و غافل چنان می پنداشتند که آن حضرت آفتاب پرست هستند و نیر اعظم را ستایش می کنند با آنکه توجه بشمس ظاهر رمز از توجه حضرتش بشمس جمال محبوب مستور بود.

2- حضور در شرکت تجاری ساسون

این شرکت با مدیریت(دیوید) ساسون اداره می شد که از یهودیان بغداد و عامل آشکار سیاست های امپرازوری بریتانیا به شمار میرفت این شرکت یهودی انگلیسی در زمینه کشت و خرید تریاک در منطقه برای صادرات به چین فعالیت می کرد. اطلاعات کاملی از نحوه از نحوه روابط سیدعلیمحمد باب در تشکیلات ساسونها موجود نیست. اما نمی توان پذیرفت که مدیران این شرکت صد در صد از وجود فردی مانند سیدعلیمحمد سیرازی که در لباس سادات و با تظاهرات شدید مذهبی در گرمای وحشتناک تابستانهای جنوب آن هم در شهر کوچکی چون بوشهر بر فراز بام به ریاضت های غیر عادی و غیر مشروع دست میزند اطلاع داشته در پی سوء استفاده بر نیایند یا آنکه کلا بی اطلاع مانده باشند.

سفر به کربلا

علی محمد در سن نوزده سالگی برای ادامه تحصیل به کربلا رفت در درس سید کاظم رشتی حاضر شد در مدتی که نزد سید کاظم رشتی شاگردی می کرد با مسائل عرفانی و تفسیر و تاویل آیات و احادیث و مسائل فقهی به روش شیخیه آشنا شد و از آرای شیخ احسائی آگاهی یافت.

موسس شیخیه شخصی به نام((شیخ احمد احسائی)) بود. او معتقد بود که در هر دوره باید یک نفر به عنوان باب خاص(واسطه مخصوص) امام زمان(علیه السلام) برای وساطت بین امام و مردم وجود داشته باشد و ادعا می کرد که من باب خاص امام زمان(علیه السلام) هستم.

در سال هایی مانند عصر فتحعلی شاه که بین ایران و روسیه تزار جنگ های سختی بروز کرده بود و مردم از جنگ های فرسایشی خسته و افسرده شده بودند به دنبال پناهگاهی معنوی می گشتند. حالتی پیش آمده بود که همه در این ایام در انتظار فرج امام زمان(علیه السلام) به سر می بردند تا ملت اسلام را از یوغ ظلم روسیه تزاری نجات دهد شیخ احمد احسائی از این فرصت سوء استفاده کرده و همواره از امام زمان(علیه السلام) و ظهور او صحبت می نمود و اظهار نزدیکی و تقرب به حضرت می نمود و همین موجب شد که عده ای به او گرویدند و به جای پناهگاه صحیح به پناهگاه کاذب روی آوردند. پیروان شیخ احمد احسائی که زیاد شده بودند به عنوان پیرو مذهب شیخیه معروف گشتند. او پس از خود یکی از شاگردانش به نام((سید کاظم رشتی)) را جانشین خود ساخت و پیروانش را به اطاعت از سید کاظم رشتی فراخواند.

علیمحمد باب به هنگام اقامت در کربلا از درس ملا صادق خراسانی که او نیز مذهب شیخی داشت بهره گرفت و چندی نزد وی بعضی از کتب ادبی متداول آن ایام را خواند.

بازگشت به شیراز

در سال 1257 به شیراز بازگشت اما باز هم از مطالعه و آگاهی بر اندیشه های مختلف خودداری نمی کرد. دو سال بعد در سال1259ه ق بود که سید کاظم رشتی سرسلسله شیخیه پس از شیخ احمد احسائی از دنیا رفت ولی برای خود جانشین معین نکرد. آنها مذهب را دارای چهار رکن می دانستند:توحید،نبوت،امامت و رکن رابع. منظورشان از رکن رابع شیعه خالص و خاص بود و معتقد بودند که رکن رابع رابط بین امام و مردم است. شاگردان و طرفداران سید کاظم رشتی برای یافتن رکن رابع که جانشین سید کاظم شود در صدد بر آمدند .پس از چندی عده ای حاج کریم خان کرمانی را انتخاب کردند که بعدها از رقبا و دشمنان سر سخت سید علی محمد باب به شمار آمد بعضی دیگران را انتخاب کردند و گروهی متحیر بودند تا اینکه میرزا علی محمد در سال1260ه ق در سن 25 سالگی ادعای بابیت کرد و گفت من باب و نایب خاص امام زمان و از ناحیه آن حضرت مامور هستم و در این موقع غیر از ادعای بابیت هیچ ادعای دیگری نکرد.

با مرگ سید کاظم رشتی و منازعه شاگردان سید کاظم برای کسب مقام جانشینی او سید علی با داعیه بابیت مدعی نیابت خاصه امام دوازدهم شیعه شد و هجده تن از شاگردان سید کاظم که همگی شیخی مذهب بودند طی مدت پنج ماه پیرامونش را گرفتند. اولین کسی که به او پیوست ملا حسین بشرویه ای بود که از سوی باب ملقب به((اول من آمن به)) و باب الباب شد. وی برای اثبات ادعای خئد تفسیری را که بر سوره ی یوسف نوشته است به ملا حسین می دهد.تفسیری که با ادعای بابیت او از سوی شخص حجت بن الحسن المهدی(علیه السلام) آغاز گردیده است:

الله قد قدر ان یخرج ذلک الکتاب فی تفسیر احسن القصص من عند محمد بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب علی عبده لیکون الحجه الله من عند الذکر علی العالمین بلیغا:همانا خدا مقدر کرده که این کتاب از نزد محمد پسر حسن پسر علی پسر محمد پسر علی پسر محمد پسر علی پسر موسی پسر جعفر پسر محمد پسر علی پسر حسین پسر ابی طالب بر بنده اش برون آید تا از سوی ذکر( سید علیمحمد باب) حجت بالغه خدا بر جهانیان باشد.

سید علیمحمد شیرازی در سفری که به عزم مکه به بوشهر انجام داد دستور داد تا در یکی از مساجد بوشهر عبارت(( اشهد ان علیا قبل نبیل باب بقیه الله)) به معنای(( و همانا شهادت می دهم که علی قبل نبیل(علیمحمد) باب بقیه الله)) است را در اذان داخل کنند.

نخستین توبه

داستان اذان جدید در بوشهر به گوش حسین خان حاکم شیراز رسید و حسین خان برای توقیف باب سوارانی را به بوشهر می فرستد. باب علیرغم کوشش منابع بابی و بهائی برای مقاوم جلوه دادن باب در ادعای خود تنها راه نجات از مخمصه را در انکار دعاوی خود یافت او خیلی زودتر از آنچه تصور شود و بدون هیچ مقاومتی حاضر شد تا در مسجد وکیل شیراز به انکار ادعاهای خود در ملاء عام پرداخت . نبیل زرندی عین عبارات باب را چنین نوشته است: ... حضرت باب روی به جمعیت کرده فرمودند:((لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غایب بداند. لعنت خدا بر کسیکه مرا باب امام بداند. لعنت خدا بر کسیکه مرا منکر منکر نبوت حضرت رسول بداند. لعنت خدا بر کسی که مرا منکر انبیای الهی بداند. لعنت خدا بر کسیکه مرا منکر امامت امیر المومنین و سایر ائمه بداند)).

پس از این واقعه شش ماه در خانه پدری خود تحت نظر بود

سفر به اصفهان

در این هنگام ملا حسین بشرویه، منوچهر خان معتمد الدوله حاکم اصفهان را تشویق کرد که باب را به نزد خود فرا خواند. از طرفی شهر شیراز آلوده به بیماری وبا گردید و کنترل شهر از دست حسین خان خارج گردید بنا بر این باب فرصت را غنیمت شمرد و روی به اصفهان نهاد و مدتی را در خانه منوچهر خان معتمدالدوله(گرجی) سپری کرد. منو چهر خان(حاکم اصفهان) مردی مرموز بود وی اصالتا مسیحی تبار و از بقایای امراء گرجستان بود که آغا محمد خان قاجار او را همراه با 15 هزار نفر از گرجستان و ارمنستان از تفلیس پایتخت قفقاز اسیر کرده بود. وی توانست با تقرب به دربار شاه نظر مثبت شاه را به خود و برادرش جلب کند نهایت اینکه این دوبرادر در اواخر سلطنت فتح علی شاه قاجار منوچهر خان برای استانداری اصفهان منصوب شد.

نکته دیگری که در باره منوچهر خان قابل توجه است انکه که او گرچه تظاهر به مسلمانی داشته اما در واقه به اسلام بی اعتقاد بوده است.نبیل زرندی در تاریخ خود به نقل از منوچهر خان می نویسد: من تاکنون دیانت اسلام را قلبا معتقد نبودم و اقرار و اعتراف جازم به صحت اسلام نداشتم بیانات این جوان(اشاره به باب)مرا قلبا به دیانت اسلام وادار کرد و این جوان حقیقت اسلام را به من نشان داد.

وی باب را در بهترین اتاق از عمارت خورشید جای داد و خود به شخصه امورات وی را بر عهده داشت.

 


 

ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نام:
ایمیل:
* نظر: