کد خبر: ۱۵۹۳۹
تاریخ انتشار: 17 مرداد - 1396 21:47
یک پیشکسوت فلسفه گفت: مشکلات ما از ذخایر ما نیست، ذخایر ما غنی است هم از نظر مادی و هم از نظر معنوی، ما به اندازه بسیاری از کشورهای قدرتمند پول و معارف داریم اما اینها مانند گنج هستند و استخراج می­‌خواهند که ما در این زمینه ضعف جدی داریم.

به گزارش فرقه نیوز؛ سیدیحیی یثربی متولد سال 1321 هجری شمسی در روستای چراغ تپه سفلی از توابع تکاب است، بیشتر وی را در زمینه فلسفه اسلامی و عرفان می‌شناسند، مترجم قرآن کریم است، به عنوان یک اندیشمند فعال مطرح است، آثاری با نام «عرفان عملی در اسلام»، «عرفان نظری»، «فلسفه عرفان»، «ترجمه الهیات نجات ابن سینا»، «حکمت اشراق سهروردی» را به رشته تحریر در آورده است، وی تنها فرزند خانواده‌اش است، ‌پدرش را در کودکی از دست داده و با حمایت پدربزرگش به مدارج عالی علمی رسیده است، از نکات جالب زندگانی وی می توان به این مورد اشاره کرد که از دعا‌نویسی و طالع‌بینی به فعالیت حوزوی و دانشگاهی روی آورده است.

یثربی به بیان علل برخی عقب‌افتادگی ها در دنیای اسلام پرداخت و عدم تدبیر صحیح در مسئولیت‌ها را عاملی برای این مسائل دانست.

مشروح این گفت‌وگو در ادامه می‌آید:

 

 

چرا جهان اسلام اکنون بدترین وضع را دارد

* جناب یثربی، ما به حق مدعی این هستیم که در زمینه تئوریک و اندیشه‌ای در زمینه‌های مختلفی اعم از فلسفه، عرفان و علوم نقلی ذخایر غنی داریم اما به نظر می‌رسد از ذخایر نتوانسته‌اند به صورت ملموس در پیشرفت زندگی جوامع اسلامی موثر باشند، علت چیست؟ فکر نمی‌کنید نقصی در این بخش وجود دارد؟

-ذخایر قوی داشتن وقتی سودمند است که این ذخایر در مسیر بهره‌­برداری قرار بگیرد، مگر این آب و خاک را ما زمان صفویه نداشتیم، همین فیزیک را داشتیم، آب داشتیم، خاک و زمین را داشتیم، خالص‌­تر از الان هم داشتیم، این امکاناتی که الان استفاده می­‌کنیم از برق گرفته تا تلفن و هواپیما و ماشین، همه از طبیعت گرفته شده، این مدیریت شده است، پس طبیعت در خودش همه چیز برای شما داشت، زبانش هم رمزی نبود که یکی جادو بلد باشد، یک مشت خاک را تبدیل به طلا کند، زبانش هم خیلی روشن بود، اما آدمی که بتواند این را مدیریت کند و از این بهره­‌برداری کند، ما او را نداریم.

پس ما ذخایر فوق‌­العاده داریم، جای تردید نیست، الان جهان اسلام از نظر نظامی، سیاسی، ارقام و اعداد، منابع طبیعی و ذخایر گاهی 75 درصد بعضی از چیزهای جهان را دارد، گاهی 50 درصد را دارد و حتی از نظر مناطق استراتژیکی، الان مسلمانان مناطق حساسی را در جهان دارند که اگر جنگی باشد اینها دست بالایی دارند، اما بدترین وضع را داریم، یک نمونه­‌اش اینکه مسلمان از دست مسلمان به کلیسا پناه می­‌برد، دسته دسته پناهنده می‌شوند، این همه مسلمان در دریا غرق می­‌شوند، این به خاطر همین است که ما ذخایرمان را نمی­‌توانیم در مسیر سربلندی خودمان به کار بگیریم.

 چون مدیریت علمی نداریم؛ مدیریت، زمانی تسخیری بود، یعنی زور داشتند یک منطقه را می‌گرفتند و دیگر به هیچ چیز احتیاج نداشتند، نادرشاه وقتی می‌­آمد، مثلاً تهران را می­‌گرفت، تمام بود، اینجا برای او بود و به چیزی احتیاج نداشت و عواملش را می­‌گمارد، غارت می­‌کردند، مالیات می­‌گرفتند، هم خودشان می‌خوردند و هم به شاه می­‌دادند، آنجا فقط زرنگی کافی بود.

جامعه با تسخیر درست نمی­‌شود، احتیاج به تدبیر دارد

بنابراین این آدم دیگر مشکلی نداشت، اما الان دنیا، دنیای پیچیده­‌ای است، قسمتی از دنیا در شرایط قدیم مانده ولی قسمتی از دنیا، چند قرن حرکت کرده و جلو رفته است، الان چه بخواهیم و چه نخواهیم، جامعه با تسخیر درست نمی­‌شود، احتیاج به تدبیر دارد، الان نادرشاه را با چنین قدرتی ببرید در یک ثانیه آمریکا را می­‌گیرد، از فردا نمی­‌تواند با آن نیروهای قدیمش با چند نفر آدم لات و بی‌سواد برود مالیات بگیرد، پول بگیرد و جریمه کند، الان باید بگوید ای خدای قادر که من را مسلط کردی بر آمریکا، خودت از من بهتر می­‌دانی که دوران تسخیر گذشته و دوران، دوران تدبیر است، باید به من نیروهای باسوادی بدهی تا اقتصاد آمریکا شکست نخورد، بازار بورسش به هم نریزد، سطح اشتغال جوانان پایین نیاید، آب و هوایش بر باد نرود، این برای تدبیر است.

 آن زمان تدبیر نمی­‌خواست، یک منطقه را می­‌گرفتند، برای خودشان بود، بنده ناتوان می­‌توانستم یک عده را جمع کنم و مازندران را بگیریم، آنجا برای من بود، اما الان از من تدبیر می­‌خواهند، هنوز در فرهنگ ما تدبیری فکر نمی­‌کنند، مثلاً من را می­‌خواهند رئیس سازمان هواپیمایی ایران قرار بدهند، به من می­‌گویند قبول می­‌کنید؟ من هم می­‌گویم: بله! بعد من آنجا می­‌روم و این سمت را قبول می­‌کنم و می‌­پرسم باید چه کنم؟ من در این سمت تخصص ندارم و بعد می‌خواهم با زرنگی آنجا را اداره کنم!

مسیحیان با مدیریت صحیح توانستند خودشان را اداره کنند

ما به تخصص هنوز ایمان نیاوردیم، نباید به هر کسی تا وزارت را پیشنهاد دادند، قبول کند، باید ببیند از عهده آن بر می­‌آید که آن وزارتخانه را سر و سامان بدهد، الان وزیر فقط مسئول این است که حقوق­‌ها به تأخیر نیفتد و سروصدا درنیاید و مشکلی پیش نیاید، اما من در طول 40 سال تدریسم که الان 9 سال است بازنشسته شدم، در یک ماه کمتر از 40 سال تدریس کردم، در این مدت ندیدم یک وزیر آموزش و پرورشی روی برنامه تدبیری آموزش و پرورش طرحی داشته باشد و کاری انجام دهد، یا یک وزیر علومی بگوید این شرایطی که ما اداره می‌کنیم جواب نمی­‌دهد. ما باید کارشناسانی داشته باشیم، برنامه بنویسیم.

پس اسلام ذخیره دارد، از نظر معرفتی ذخیره داریم، روشن می­‌گویم تمام متون مقدس دنیا را بیاورند، کتاب قرآن را هم بیاورند، تنها کتابی که به عنوان کتاب آسمانی شناخته می­‌شود، تنها کتابی که روی خردورزی تأکید دارد، قرآن است، اگر دومین کتاب را پیدا کردند، من دینم را تغییر می­‌دهم.

 مسیحیان از یک مدیریت­‌هایی برخودارند که می­‌توانند خودشان را اداره کنند، ما مسلمانان نمی­‌توانیم میان دو گروهی که با هم می­‌جنگند و خون هم را می­ریزند، آشتی برقرار کنیم! این نشان دهنده این است که مدیریت­‌هایمان قابل قبول نیست.

 

*آیا ناشی از تزلزل و تشدد مباحث فکری ماست؟ یعنی هیچ مبنای خاصی نداریم که مثلاً مدیر، وزارت علوم را بر چه اساسی باید شکل دهد؟

-اینها باید مدیریت شود، اختلاف همه جا وجود دارد، شما فکر می­‌کنید اروپاییان همه یک طور فکر می­‌کنند؟ آنها با هم جنگ­‌های 30 ساله، 21 ساله و 8 ساله داشتند، اصلاً جنگ را با سال معرفی می­‌کردند، کدام جنگ؟ جنگ انگلیس با فلان کشور، جنگ 8 ساله که مشخصه یک جنگ بود، اما الان دور هم نشستند و متحد هستند، یک سخنگو دارند، یک اتحادیه دارند و جایزه صلح بردند و 20 سال است به سمت هم گلوله شلیک نکردند، گلوله­‌هایشان را به ما مسلمانان تقدیم کردند!

 

سنت بوده که امامزاده بی‌­معجزه را قبول نکنیم

*فقط علتش مدیریت است؟

-این هم نقص آموزش و پرورش ماست، برنامه‌­ریزی برای پرورش ذهنی افراد ندارد و زمینه گفتگو و درک سایرین را برای ما فراهم نیاورده است.

 الان جهان اسلام کارش به جایی رسیده است که به سه گروه تقسیم شده‌اند، یک عده لاابالی شدند، طرف عرقش را می­‌خورد، کیفش را می­‌کند! پول نفت را غرب از زیرزمین ما درآورده، خودش بر می­‌دارد می­‌برد، پولی به آنها می­‌دهد وگرنه آنها که اهل این کار نبودند بفهمند نفت چیست، یک عده لاابالی هستند و اصلاً کاری ندارند خدا هست، کدام دین حق است! می‌گویند اسلام حق است ولی جدی نمی­‌گیرند، زندگی عیش و نوشی خودشان را می­‌کنند و اگر دستشان به عیش و نوش نرسد، منزوی می­‌شوند، معتاد می­‌شوند، دچار انحرافات اخلاقی می­‌شوند.

یک گروه اینطور نمی‌­شوند رسماً بی‌دین می­‌شوند یا دین­شان را تغییر می­‌دهند می­‌گویند ما از دین خیری ندیدیم، می­‌رویم پیرو دین دیگری می­‌شویم یا می‌گویند اصلاً نباید دین در زندگی دخالت کند، یک گروه دیگر ایمان­شان قوی است، نه گروه اول می­‌شوند و نه گروه دوم! سلفی می­‌شوند! می­‌گویند اسلام عزت و اقتدار داشت ولی روزگار بد شده و مردم بد شدند، ما باید برگردیم به زمان علی و فاطمه(ع).

مردم یا سلفی می­‌شوند به زمان عقب بر می­‌گردند یا لاابالی می­‌شوند یا از دین و فرهنگشان دست بر می­‌دارند، این نشان­‌دهنده این است که معارف ما ضعیف مدیریت شده است، معارف باید رو به جلو باشد، هر روز حرف جدیدی داشته باشیم، هر روز حرکت جدیدی داشته باشیم، کارایی را ببینیم.

از قدیم سنت ما این بود که امامزاده بی‌­معجزه را قبول نمی­‌کنیم، فهم ما، علم و دین ما باید چیزی در سفره مردم بگذارد، در زندگی مردم چیزی وارد کند که مردم احساس کنند. من در کتاب «ماجرای­ غم­‌انگیز روشنفکری» گفتم، این دنیای جدید و روشنفکری جدید سخنانی در علوم انسانی و فلسفه و منطق گفتند، ولی مردم معجزاتی هم از اینها دیدند، دیدند که وبا و قحطی ریشه­‌کن شد، تولیدات کشاورزی بالا رفت، ثروت بی­‌حد شد، یکی از خاصیت­‌های قرون گذشته محدودیت ثروت بود، یعنی تهران یکسری باغ داشت در دست تعداد محدودی بود بقیه مردم هم نداشتند، آن عده محدود باید به بقیه صدقه می‌دادند یا محصول باغ را می­‌دادند، اما الان هر دستی می­‌تواند مولد ثروت باشد، دیگر ثروت محدود نیست، چین می­‌تواند به تعداد جمعیتش دست و مغز مولد داشته باشد و پول به مملکتش بریزید، کره پول به مملکتش می­‌ریزد، ولی بیخ گوش او کره شمالی این کار را نمی­‌تواند مدیریت کند.

 

فرهنگ احتیاج به مدیریت دارد/اینها مانند گنج هستند و استخراج می­‌خواهد

فرهنگ ما احتیاج به مدیریت دارد، ما امکانات برای هدایت جامعه کم نداریم، این همه روحانی، این همه سازمان تبلیغات، این همه رسانه و کانال­‌های مختلف، این همه خبرگزاری، ولی جامعه ما به حرف ما با شک و تردید نگاه می­‌کند، من چون اهل فلسفه و اهل دین هستم، نقدی می‌کنم و چیزی می‌نویسم، من دنبال رسانه­‌های مجازی هم می­‌روم، یک هجمه عجیبی است نه هجمه دشمنانه، ممکن است یک رگه­‌های دشمنی هم باشد، ولی اکثراً اقتضاء روزگار است، در زمان شاه وقتی ما در قم بودیم، می­‌گفتند دو سه مجله را نخرید، مجله امید ایران و اطلاعات مصور بود، چون اینها عکس هنرپیشه چاپ می‌کردند، الان من خانه نشسته­‌ام می­­‌بینم چقدر مطالب عجیب و غریب می‌ریزد، انتقادهای خیلی تند و در عین حال با یک روشِ اثرگذار، ضدخبرهایی برای سلب اطمینان مردم جامعه که به خبرهای شما توجه نکنند.

ما همه در برابر جوانان مسئولیم، دولت، مراجع، روحانیت؛ ذهن اینها تخریب می‌شود و به تدریج اعتمادشان را از دست می­‌دهند و حتی به چشم خودشان هم اعتماد نمی­‌کنند چه برسد به روحانی، مثلاً در حادثه آن روحانی در مترو، صداوسیما می­‌گوید روحانی امر به معروف می­‌کرد که چاقو خورد، فردا پخش می­‌کنند روحانی خودش گفته من همین طور در مترو ایستاده بودم به من حمله شد، اینکه مردم خبرها را دست به دست پخش می­‌کنند، یعنی چه؟ مردم بدشان آمده، همه دشمن نیستند، گاهی مردم از نظر روانی از دست ما عصبانی می­‌شوند و از دست ما به دیگران شکایت می­‌کنند!

 مشکلات را شناسایی کنیم، بیاییم برنامه­‌ریزی کنیم، هر کسی سرش را پایین انداخته و کار خودش را می­‌کند، دو نفر حاضر نیستند با هم بنشینند و صحبت کنند، باید مراجع ما جلسات مشترک داشته باشند و روی آن وقت بگذارند، باید وعاظ ما جلسات مشترک با خبرگزاری­‌ها داشته باشند، حوادث را ببینند و حتی خیلی از این خبرها را خودشان ببینند تا بر آنها اثر کند، چون یک بار گزارش دادن روی ذهن طرف نمی­‌نشیند که اقدامی کند.

بنابراین مشکلات ما از ذخایر ما نیست، ذخایر ما غنی است هم از نظر مادی و هم از نظر معنوی، چه روی کشورهای اسلامی حساب کنید، ما به اندازه تمام آنها پول و ثروت و امکانات داریم و چه از نظر معارف حساب کنید، همه ما سنی و شیعه از قرآن بهره‌­مندیم و چه از نظر داخل کشورمان، نسبت به خودمان هم منابع کافی داریم و هم معارف اهل­ بیت را در کنار قرآن کریم داریم، اما اینها مانند گنج هستند و استخراج می­‌خواهد.

 

*چه کسی باید استخراج کند؟

-بشر باید استخراج کند اما باید روش‌ها را تغییر دهیم. یکی از روش‌هایی که باید تغییر کند، اینکه در جامعه نقد را آزاد بگذاریم، چه نقد دولت و چه نقد ملت، توجه کنند که اما نقد را نگویند آبروریزی است، آبروریزی آنجاست که مسائل از جای دیگر درز کند، اگر من محقق در صداوسیما و رسانه‌­ها نقد کنم و ایراد بگیرم خیلی بهتر است تا اینکه مردم خودشان بفهمند این مشکل و ایراد را داریم، چون اینطوری ذهن مردم تخریب شده است؛ بنابراین مشکلات گفته شد، وقتی مشکلات گفته شد تمام نیروها دست به دست هم بدهند، مشکل را تبدیل به مسأله کنند، یعنی اینکه ما این بن­بست و یا کاستی را داریم و چگونه آن را حل کنیم؟ اینجا نوبت به محقق می‌رسد، آنجا به محققان مراجعه می‌­کنند، هیچ کسی از اول همه چیز را در مشتش ندارد، ولی وقت می‌گذارند، اهل فکر مجانی یا با دستمزد خیلی کم وقت می­‌گذارند، راه­‌حل مشکل را پیدا می­‌کنند، اما مشکل رفتن انسان به فضا و برگشت او را برعهده محققان گذاشتند، آنها هم مطالعه کردند و دارند این مشکل را حل می­‌کنند، محققان کشور یک روز راهی پیدا می­‌کنند که این مشکل حل شود.

 

ما به اندازه کافی پژوهشگاه داریم، ولی شما به عنوان خبرگزاری بپرسید شما الان مشغول حل کردن کدام مشکل هستید؟ جالب است وقتی در یک کشوری مانند آلمان بپرسید، می­‌گویند فلان پژوهشگاه راجع به فلان مشکل فیزیکی کار می­‌کنند، پژوهشگاه دیگر راجع به مشکل اجتماعی کار می‌­کند و غیره، مسأله‌هایشان تعریف شده است، من 40 سال تدریس کردم، ما هیچ وقت مسأله نداشتیم، الان هم نداریم، از خودمان یک چیزهای مصنوعی می­‌تراشیم و روی آنها سرگرم می­‌شویم، شما فهرست رساله‌­ها را می‌­بینید، انگار بازی می‌­کنید، مثلاً «علیت از نظر ابن‌­سینا»، ابن­‌سینا علیتش را گفته تمام شده، حرف جدیدی دارید؟ مشکلی دارید حل کنید؟ آن را بگویید! «علیت از نظر غزالی»، «علیت از نظر ابن‌­سینا و غزالی»، آیا حرف جدیدی دارید؟ نه همان را رونویسی می­‌کنند، اصلاً حُسن رساله­‌های ما این است که منبع بدهد و نقل‌قول کند، اگر خود دانشجو حضور داشته باشد، در بعضی مواقع ایراد می‌‌گیرند، در صورتی که تحقیق یعنی استاد مسأله‌­ای دارد دست دانشجو را گرفته دارند روی آن کار می‌­کنند تا به جایی برسند.

بنابراین اینها را باید مسئولان جدی بگیرند، مسیر درست باشد، من نژادپرستی نمی­‌کنم که بگویم ما از همه بهتر هستیم، ولی ما از هیچ کسی کمتر نیستیم و بلکه جلوتر هستیم و نشان هم دادیم، جایی که فضا داشتیم جلو رفتیم، ورزش ما الان خوب است، تحقیقات ما در بعضی چیزها، مثل پزشکی که فضا دارند خوب است، مگر در علوم انسانی!!

ما هنوز بسیاری از مسائل پیش­‌پاافتاده‌­مان را به سبک گذشتگان منتقل می‌کنیم، اصلاً کاربردی نمی­‌کنیم. فلسفه این نیست که من آثار را ملاصدرا را بلد باشم و به شما درس بدهم، الان در جامعه ما این است! در حالی که فلسفه عبارت است از فهم عمیق و گسترده جهان، جهان یعنی سنگ و درخت و آب و آسمان و زمین، از جمله روح و خدا ، تازه روح و خدا را باید از طریق سنگ و آب و زمین بشناسیم، همه فیلسوفان گذشته یک چیزهایی در حد توان خودشان کشف کردند و رفتند، اما هدف این نیست که ما کشف آنها را مانند دعا حفظ کنیم و بخوانیم، هدف این است که ما ببینیم اولاً اینها درست فهمیدند، ارسطو معتقد است به 4 عنصر، آیا درست فهمیده است؟ یا اصلاً عنصر هم 4 تا نیست؟ ما باید اجازه داشته باشیم وارد شویم و خودمان فیلسوف باشیم و مطابق زمان­مان دنیا را بفهمیم، اگر این امکانات در اختیار ارسطو بود هیچ کدام از این طبیعیات و غیره را مطرح نمی‌­کرد، ابن­‌سینا هیچ وقت از جهان ذرات خبر نداشت و هیچ وقت هم از کهکشان‌­ها خبر نداشت، مانند یک روستایی می­‌گفت آن جاده شیری است.

 

سخن گذشتگان دغدغه امروز رساله‌هاست

ما الان این همه امکانات داریم نباید حرف ابن‌­سینا را به عنوان فلسفه تکرار کنیم، فلسفه آثار باستانی و امامزاده نیست، فلسفه یعنی درست فکر کردن، اگر یک نفر پیش پای خودش را نفهمد، جهان را نمی­‌فهمد. ما باید جامعه­‌مان را بفهمیم، حالا فلسفه هیچ! آقایان می­‌گویند جامعه‌­شناسی غرب بد است، من نمی­گویم نگویید، من هم همراهی می­‌کنم و می­‌گویم بد است، ما نباید از آنها تقلید کنیم، من می‌­گویم از ابن‌­سینا هم نباید تقلید کنیم! چه برسد به جامعه‌شناسان غرب، چرا تقلید کنیم؟ باید جامعه خودتان را بشناسید، این می‌شود جامعه‌­شناسی ما!

 آن وقت می­‌بینیم با جامعه‌­شناسی غرب چه تفاوتی دارد، الان ببینید جامعه شما معتاد دارد یا ندارد و اگر دارد چرا دارد؟ و اگر ندارد چرا ندارد؟ این می­‌شود جامعه‌­شناسی، ما آن جامعه‌­شناسی را قبول نداریم و خودمان هم کار نمی‌کنیم، 30 سال است که یک عده به علوم،  فلسفه، جامعه‌­شناسی و دانش غرب حمله می­‌کنند، اینها اصلاً غلط، اما شما چه کرده‌­اید؟ شما کار کنید، فقط ریاست گرفتن نیست.

یک سمیناری در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی داشتیم، یک مجموعه‌ای از اندیشمندان کشورهای اسلامی آمده بودند و ما هم آنها را مهمان کرده بودیم، یک جلسه هم آنجا تشکیل داده بودیم، یک نفر از اینها که فکر کنم برای الجزایر بود، با هم صحبت می­‌کردیم، گفت: فلانی ما چند روز است اینجا هستیم و ما را به پژوهشگاه­‌های متعدد بردند، اما چیزی که ما با آن برخورد کردیم، اینکه وقتی در را باز کردیم، گفتند: این آقای فلان، رئیس پژوهشگاه است، ایشان معاون رئیس است، ایشان فلان است، تمام! اما جایی ندیدیم به ما بگویند ما فلان مشکل جامعه را بررسی کردیم، یک جا به ما مسأله نگفتند، گفت: پس شما اینجا چه می­‌کنید؟! چرا هر جا می­‌رویم مسئولان را فقط معرفی می‌­کنند، بعد هم ناهار و شام! این در حالی است که چیزهایی که به نام تحقیق چاپ می­‌کنیم، فقط آمار است، 200 مقاله چاپ کردیم، هر صد مقاله یک مشکل را باید حل کند که نداریم.

یک بار من خدمت مقام معظم رهبری رفته بودم، گزارش داده بودند این قدر کتاب و مقاله کار کرده‌ایم و چاپ کرده‌ایم. عین حرف ایشان را دقیق یادم نیست. مضمون حرفشان این بود که بگویید چه کاری انجام شده است؟ کدام مشکل را حل کردید؟ مسأله اصلی مشکل حل کردن است، نه اینکه 40 تا کتاب چاپ کردن! مثلاً مریم میرزاخانی 40 کتاب چاپ نکرده اما مسأله و مشکلی را حل کرده است، به این می­‌گویند تحقیق و مدیریت، حال آنها تاریخچه پیدایش ریاضیات در کشور ما را بنویسند! اینها که تحقیق نیست، اینها بازی با تحقیق است.

 

در گذشته این همه رویکرد به عرفان نداشت، این مشکل معاصرین ماست

*خب! در این قسمت برایمان بگویید چرا جوانان دنبال عرفان‌ هستند و در این اثنا به بیراهه می‌روند؟ آیا بسته فرهنگی در این خصوص وجود ندارد؟

-جوان دلش پاک است، قصد و غرضی ندارد و احیاناً در فکر خودنمایی هم نیست، من روی سخنم با مسئولان فرهنگی جامعه است، ما باید جوان را تغذیه کنیم، مثلاً ما به همه بگوییم ورزش خوب است، اما بعد بشنویم دو سالن ورزشی داریم که جوانان به آنجا مراجعه می­‌کنند، اما آنجایی که یک مقدار به جوانان ورزش آموزش می‌­دهند، قماربازی و شراب­خواری است، اینجا اصل مشکل بر عهده این آدم‌­هایی است که جوان را تشویق کردند به طرف ورزش بروند، با این مثال رُک و صریح می‌­گویم این همه علمای ما و دانشگاه‌های ما که دم از عرفان می‌­زنند، یک جایی دارند که جوانان فکر کنند اینجا مرکز عرفان است و بروند آنجا تربیت شوند؟ ولی عرفان­‌های دیگر دارند و اینها هم آنها را قبول ندارند، شما می­‌گویید عرفان خوب است، او هم یک جایی را باز کرده است و می‌­گوید ما اینجا درس عرفان می‌­دهیم، شما می­‌گویید آنجا نروید من کجا بروم؟ الان صداوسیما عرفان را تبلیغ می­‌کند، موسیقی عرفان را تبلیغ می­‌کند، فیلم­‌ها و سریال­‌ها عرفان را تبلیغ می­‌کند، حوزه درباره عرفان کتاب می‌­نویسد، من دو سه کتاب درباره عرفان دارم، اما همین‌ها چقدر هشدار می‌دهند، فقط تعریف می‌­کنند و چه مرکزی راهنمایی می­‌کنند که شما بروید آنجا، از آن جهت ساکن است، چون کسانی که از عرفان دم می‌­زنند، خودشان برای خودشان یک تجملی دارند و دیدند و وقتی این طرف می­‌آیند، درها به رویشان باز است، خب! می­‌روند.

 به همه می­‌گوییم بیایید برای جنگ آموزش ببینید، ولی ما هیچ پادگانی نداشته باشیم و یک عده بیایند پادگان درست کنند و تفنگ بدهند، خب! جوان هم می‌رود، چون من تبلیغ کردم که جوان باید مبارزه با اسلحه را یاد بگیرد، این مشکل مال ماست و باید قبول کنیم. جامعه در گذشته این همه رویکرد به عرفان نداشت، این مشکل معاصرین ماست!

من زمان مرحوم آقای بروجردی، سال 1335 شمسی تا 1345 در قم بودم و گرایش عرفانی هم داشتم، اما کسانی که گرایش عرفانی داشتند در میان طلبه­‌ها 5 نفر بیشتر نبودند، آن هم می‌­­دانستیم حتی درس اسفار برویم، شهریه ما را قطع می­‌کنند! یک محدودیتی بود و از قدیم بی‌خود نبود. علمای ما آنها را محدود کردند؛ من الان خودم به خاطر همین بلبلشو چند سال است که روی به هشدار دادن و نقد کردن، آوردم، اما فایده ندارد، یک نفر را نقد می­‌کنید، صد نفر به آدم حمله می­‌کنند!

 

وقتی عرفان تبدیل به حرف شد/حقه‌­باز در عرفان زیاد است

در صورتی که اصلاً وجود من غرق در این مسائل است. از هیچ چیزی به اندازه یک بیت عرفانی لذت نمی‌­برم و از 5 سالگی با عرفان هم آشنا شدم، در آذربایجان غربی به دنیا آمدم و در سن 5 سالگی در سلسله قادریه آشنا شدم. نقش­بندی‌ها با مشایخ و با دف می‌­­آمدند و ما می­‌رفتیم و حتی پدربزرگ من- پدرم در زمانی که کودک بودم فوت کرد- مرا در سن 5 سالگی نزد یکی از آن مشایخ برد و از او برا من دعای علم گرفت، گفت شما یک دعا بدهید این نوه من بتواند درس بخواند و باسواد شود، من از ابتدا با عقیده نگاه کردم، من تبریز بودم، قم هم بودم، خانقاه هم رفتم؛ اما کار غلط است!

عرفان کتابی نیست، شعر حافظ و مولوی را معنوی کردن نیست، عرفان از ابتدای پیدایش تاریخ فرهنگی بشر وجود داشته، بشر این دنیا را با عقل و چشم و گوشش اداره می‌­کرد، اگر می­‌گفت این گرگ است و پنهان می‌­شد، با عقل و چشم و گوش بود. حتی خداشناسی را با عقلش شروع کرد که این جهان باید خدایی داشته باشد! اما یک عده از همان آغاز می­‌گفتند عقل و چشم و گوش به درد ظاهر می­‌خورد که شما بدانید این قندان است و این دستمال است، اما حقایق بزرگی هستند که کار عقل است، یا به تعبیر دیگر می­‌گفتند عقل و چشم و گوش برای ظاهر عالم است و شما فقط ظاهر عالم را می­‌بینید یک باطنی دارد که شما نمی‌بینید. من چگونه آن حقیقت را دریابم؟ می­‌گفت فهمیدنی نیست! چطور به آن باطن بروم؟ با درس و بحث نمی‌­شود! پس بالاخره راه چاره چیست؟ باید یک راهنمای معنوی داشته باشیم، دست ما را بگیرد و به ما برنامه ریاضت بدهد، کم بخورید، کم بنوشید، کم بخوابید، کم صحبت کنید، حلال و حرام را رعایت کنید و یک تکالیف دیگری را هم انجام بدهید، به قول معروف دل و دیده خون بکنید، مد­ت­ها این را ادامه بدهید بشود یا نشود، گاهی هم می­‌شود به جایی می‌­رسید و گاهی هم نمی­‌شود.

بنابراین عرفان تبدیل شد به حرف و همه حرف می­‌زنند، یک دختر 18 ساله بی‌خبر از همه، منظورم بی­‌خبر از این مسائل است نه از نظر زندگی، می­‌رود 4 بار جلسه فلان آقا می­‌نشیند، 2 تا بیت معنی می­‌کنند بر می­‌گردد خودش مرکزی باز می­‌کند، یک عده را به عالم عرفان می­‌آورد! یکی می­‌گوید من شما را به اسرار کائنات می‌­برم، یکی می­‌گوید من بیماران را شفاء می­‌دهم، از قدیم اینها بوده و اینها مستلزم این است که مسئولان فرهنگی ما و اساتید عرفانی ما مخصوصاً کسانی که بر این باورند که به جایی رسیدند، فقط این مطالب را روی سر مردم و جوانان نریزید، شرایط و مشکلات راه را هم بگویند و اینکه اینها تکلیف نیست، هر کس هوس کرد برود و بگویند این راه اینقدر سخت است و بگویند در عرفان از روزی که پیدا شده اگر یک راست باشد یک میلیون دروغ هم هست.

 این را هم به جوانان بگویند که اینکه من 4 بیت بخوانم و اشکی بریزم، ممکن است حقه­‌بازترین افراد آن جمع باشم! چون فلسفه استدلالی است، می­‌شود فهمید ملاصدرا فلان جا اشتباه کرده است، فیزیک تجربی است می­‌شود آزمایش کرد، دید درست است یا نادرست! اما معنویت ادعایی است!

یک روز یک نفر آمده بود دیدن من و مدام از صوفیه دفاع می­‌کرد انتظار داشت من هم تأیید کنم! من خواستم به او هشدار بدهم و او را بیدار کنم، دیدم نه فایده ندارد، به جایی رسیدیم که او به من پرخاش می­‌کرد! حالا دیدن بنده آمده بود، گفتم من الان 6 سال است در عالم برزخ زندگی می­‌کنم، او حالش تغییر کرد، گفت عالم برزخ چگونه است؟! گفتم ما مجاز نیستیم این را توضیح بدهیم!

این را به مردم بگویند باور می‌کنند، چون مردم دروغ را راحت‌­تر از راست قبول می­‌کنند! مثلاً بگویم یک شب ساعت یک نصف شب، دیدم پاشنه پایم من را صدا می­‌کند، از خواب بلند شدم صلوات و سلام، گفت: من با تو کاری دارم الان هم کسی نیست و خلوت است، سرپا گوش کردم، او گفت و من نوشتم، این در جامعه صد بار چاپ می‌­شود! یک نفر نمی‌­گوید شاید این آقا ما را دست انداخته است!

رسانه‌­ها باید کار کنند، نمایشنامه بنویسند، هشدار بدهند، حقه‌­باز زیاد است، بشر از احمق کردن دیگران لذت می‌­برد، از اینکه دست او را ببوسد لذت می‌­برد، بنابراین من نمی­‌گویم عرفان دروغ است، حتی بارها گفتم پسرم و یا دخترم بیاید بگوید بابا تو که اینقدر روی عرفان کار کردی، من می­‌خواهم بروم سمت عرفان، می‌گویم برو، اما می­‌گویم این فقط به حرف نیست، باید از هر لحظه­‌ای که شروع کردی آستین­­هایت را بالا بزنی کار کنی، خون دل بخوری، محرومیت بکشی، حالا برسی یا نرسی!

امشب ز غمت میان خون خواهم خفت/وز بستر عافیت برون خواهم خفت

باور نکنی خیال خود را بفرست/تا درنگرد که بی­تو چون خواهم خفت»

بیاید ببیند، این عالمی است، آن تکلیف سنگینی که بر دوش بشر است، در اسلام تکلیف و شریعت است، حلال و حرام است، معرفت درست است، اما در عرفان تحمل ناز معشوق است، معشوق در این راه با بشر درگیر می­‌شود و او را دست می‌­اندازد.

به گرد دل همی گردی چه خواهی کرد می­‌دانم/چه خواهی کرد دل را خون و رخ را زرد می‌دانم

می­‌دانم چه بلایی سر من می­‌آوری، این راه راه خون است:

عشق از اول سرکش و خونی بود/تا گریزد هر کسی بیرونی بوَد

 

مردم هشدار را نمی­‌پذیرند

پس من که می­‌نویسم و می­‌گویم باید این طرفش را هم بگویم، ما این طرفش را نمی­‌گوییم و می­‌ترسیم بگویند شما کی ریاضت کشیدید؟ بنابراین ریاضت را باید حذف کنیم و زیاد به روی خودمان نیاوریم! وانگهی یکی از آثار ریاضت این است که انسان به دنیا دلبسته نباشد! پس بنابراین ما دم از مشکلات نمی‌زنیم و فقط زیبایی­‌ها را می‌­گوییم و هشدار هم نمی­‌دهیم!

مردم هم هشدار را نمی­‌پذیرند، پای درس من می­‌آمدند، وقتی می‌­رسیدند به مرحله­‌ای که باید هشدار بدهم، دیگر مجلس را خالی می­‌کردند و می‌­رفتند، خوششان نمی‌­آمد استدلال کنیم!

مطلب به این آسانی نیست! هر چه ابن‌­سینا می­‌داند من می­­‌بینم حرف مفتی است، اگر می­‌دیدی چرا ندیدی 7 آسمان وجود ندارد یا مثلاً ابن ­سینا می­‌گوید عنصر چهار تا است، تو چرا نگفتی 4 تا نیست؟

این حرف آسانی نیست، باید به انسان‌ها یاد بدهیم حرف بی­‌دلیل را قبول نکنند. ما قرآن را به دست جوانان بدهیم، در دست جوانان جامعه ما هر کتابی است غیر از قرآن، گوشی تلفن دست جوانان است، اما قرآن نیست.

خبرگزاری­‌ها، صداوسیمای ترسو کاری بکنید، بگذارید مشکلات مردم گفته شود! با مشکل گفتن آبروی جامعه نمی­‌رود، ولی با وسوسه­‌های شیطانی، آن مشکلات هزار برابر می‌­شوند و آبرو می‌­رود و کار هم از دست ما در می‌­رود.

*خیلی کتاب­ در این زمینه چاپ شده که نه قابل رد است و نه قابل اثبات است، از یک طرف خیلی افراد ظاهر موجه دارند، رسانه در این زمینه چه کار باید بکنند؟

-شما چشم یک جمعی را ببندید یا به آنها یاد ندهید از چشم­شان استفاده کنند راه بروند، چقدر در چاه و گودال می­‌افتند؟ خدا چشم داده است که ببیند، عقل داده حساب کند، ما باید عقل و چشم و گوش مردم را تیز کنیم، در حالی که ما به بسته شدن چشم و گوش و عقل مردم کمک می­‌کنیم! این همه مطالب دروغ چاپ می‌­کنند، راست و دروغ قاطی و خیلی افراد هم از خودشان جعل می‌­کنند، ولی ما کاری به آن نداریم ما نمی­‌توانیم بگوییم روزی باشد بشر حقه‌­بازی نکند، تا بوده بشر این کاره بود، ما وظیفه­‌مان این است که به جوانان درست‌­اندیشی یاد بدهیم.

جوانان سرگرم جستجوی هدف‌­ها می­‌شوند

ما چندین خانقاه داریم که هیچ کدام همدیگر را قبول ندارند! ما باید به جوانان یاد بدهیم چیزی که مطابق عقل­شان نیست قبول نکنند! چرا اسلام می­‌گوید اصول دین تقلیدی نیست؟ یعنی به حرف دیگران گوش نکنید، جامعه ما نباید این طور باشد که بدون استدلال با یک داستان دنبال یک نفر برود! آن کس که ادعا کند من آسمان را برای شما به زمین می­‌آورم، شما هم باور می­‌کنید!

جوانان ما سرگرم جستجوی هدف‌­ها می­‌شوند! برای جوان­‌ها هدف­‌های خوشایندی تعریف می­‌کنند و بعد سرگرم آن هدف­‌ها می­‌شوند و خیال می ­کنند به چیزی رسیده‌­اند! الان چه کسی می‌­تواند بگوید من با حقیقت جهان یکی شدم و فانی شدم؟! اگر یک نفر دارید یعنی یک عارف دارید، اما ما این حرف را می­گوییم و وعده دیدار را می­‌گوییم، بعد آنها می‌­آ‌یند جلسه حافظ و مولوی، یک لذتی هم از اینها می­‌برند، اما این لذت، لذت به دست آوردن چیزی نیست؛ لذت جستجوست، یعنی اشتباهی گرفتن است.

الان به یک عده گفته‌­اند زیر زمین گنج است، ما دستگاه گنج­‌یاب داریم از اینها بخرید و بروید گنج پیدا کنید! خیلی ایده‌­آل است! مثلاً جوان با تمام دارایی‌­اش یکی از آن‌ها دستگاه­ها خریده است، جوان 10، 15 سال از عمرش را در این مسیر می­‌گذارد با خوشی هم می­‌گذارد به امید اینکه گنجی پیدا کند، اما چیزی به دست آورده است؟! نه، فقط مدام هزینه می‌­کند، اما چرا خوش است؟ چون این جستجوی هدف برای او لذت­بخش است، این لذت جانشین رسیدن به هدف می­‌شود! فقط در این مورد مشخص می­‌شود طرف به گنجی نرسیده، ولی در عرفان طرف بعد از 10، 15 سال وانمود می­‌کند که بله به جایی رسیده‌­ام.

بنابراین پیشنهاد من این است که مسئولین فرهنگی جامعه بیایند فقط به انسان­ها و جوانان یاد بدهند که آدم عاقل چشم ­بسته دنبال قضیه نمی­‌رود و در این مسیر خرج نمی‌­کند، شما ببینید چه کسی نتیجه گرفته؟ و چه نتیجه‌­ای گرفته؟ در این راه به نتیجه رسیدن این قدر مشکل است که از میلیون­ها نفر، یک نفر هم به نتیجه نمی‌­رسد! از ابتدا هم باید بدون فکر بیاید که «شرط اول قدم آن است که مجنون باشی» و مرشد هم اولین کاری که می­‌کند می­‌گوید تو که آمدی این راه را بروی، در برابر من باید مانند مرده باشی در دست مرده‌­شور! جوان عاقل می­‌گوید چنین چیزی نداریم! پیغمبر نگفته شما باید در برابر من مرده باشی! بر عکس می­‌گفت اول باید بفهمی تا قبول کنی!

«چون بسا ابلیس آدم­‌روی هست/پس به هر دستی نشاید داد دست»

ما همین را جا بیندازیم که جوان ما از هر جایی صدایش کردند داخل نشود، اول بگوید چه می‌­گویید؟ چه می­‌خواهید؟ می‌­گوید می­‌خواهم تو را خدا بکنم! جوان می­‌گوید چطور بشر خدا می‌­شود؟! تو خدا شده‌­ای می­‌خواهی من را خدا کنی؟!

مطمئن باشید پیرو قرآن و اهل ­بیت چیزی کم نمی­‌آورد

امتحان بکند ببیند طرف خدا شده یا فقط ادعا است! تا آنجا که از دست ما بر می­‌آید به انسان یاد بدهیم که از عقل و هوش و گوشش استفاده کند، جلوی 90 درصد از فریب را می­‌گیریم.

من یک خاطره عرفانی برای شما بگویم! بنده در دوران جوانی شیفته یک نفر بودم که به عارف بودن شهرت داشت و برای دیدن او خیلی زمان صرف می‌کردم که بروم او را ببینم با اینکه او با محل سکونت و درس خواندن من فاصله داشت و شهر دیگری بود. زمانی شنیدم این آقا در مشهد است رفتم مشهد که او را پیدا کنم؛ این آقا به طور ناشناس نماز مغرب می­‌آمد، پشت سر آیت­الله میلانی نماز می‌­خواند، من رفتم و او را پیدا کردم، او من را نمی‌­شناخت ولی من او را می‌­شناختم، زمان نماز پیش او نرفتم حرفی بزنم ماندم تا نماز بخوانیم و بعد از نماز بروم کنار او و برویم حرم با هم صحبت کنیم! وسط دو نماز، یک بچه 6، 7 ساله بین صفوف زیارتنامه پخش می‌کرد. پای این پسر خورد به مهر این آقا و مهر این آقا یک متر رفت جلوتر، بچه متوجه شد چه کرده، آمد برگشت مهر را برداشت و آورد گذاشت روی جانماز آقا، آقا یک سیلی به این بچه زد که واقعاً اعصاب من بهم ریخت، ولی در آن زمان من مدام به توجیه این قضیه فکر می­‌کردم که او چرا سیلی زد؟ بعدها که یک مقدار چشم و گوشم باز شد، با ایشان و چند نفر دیگر مانند ایشان نشست و برخاست داشتم من اثری از آن وارستگیِ جدی در اینها ندیدم، نه در خودشان و نه در بچه­‌های آنها.

بنابراین اسلام تکلیف است، ما حلال و حرام را رعایت کنیم، دانایی تکلیف است، ما باید هوش و فهم خودمان را بالا ببریم و بر معرفت بشر اضافه کنیم؛ اما سر و ته این راه­‌ها مشخص نیست، مطمئن باشید پیرو قرآن و حضرت محمد(ص) و اهل ­بیت(ع) باشید، چیزی کم نمی­‌آورید! جاهای دیگری خبری نیست، ادعا و دردسر است. یکی عارف باشد باید از حضرت فاطمه(س) فاصله نگیرد و کسی که تابع علی و فاطمه باشد یک ریال نمی‌­تواند از بیت­‌المال بیجا مصرف کند، ولو امانت گرفتن یک انگشتر برای دو ساعت باشد./فارس

ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار