کد خبر: ۱۸۰۵۶
تاریخ انتشار: 22 ارديبهشت - 1403 08:01

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فرقه نیوز، زیگموند فروید، نامی آشنا و پرآوازه که بارها در فضای ادبیات و فلسفه و روانشناسی شنیده‌ایم. کسی که در میان روشنفکران و روانشناسان به خصوص ایرانی دارای جایگاه بالایی است، اگرچه سال‌ها است در خود غرب بخش مهمی از اندیشه‌های او زیر سؤال رفته است اما همچنان جریاناتی در ایران دنبال این هستند که بگویند فروید زنده است.

سازوکار اصلی روانشناسان در ایران مبتنی بر مکتب روانکاوی است که فروید آن را پایه گذارده است و جلسات مشاوره با آن‌ها بر این اصل رقم می‌خورد که آوردن آسیب‌های روانی از سطح ناخودآگاه به خودآگاه باعث می‌شود بار روانی سبک شده و شخص کم‌کم به سمت بهبودی حرکت کند. نظریه ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه فروید نیز به پایه ثابت هر استادی تبدیل شده که قصد دارد دربارۀ تاثیر رسانه‌ها بر مردم صحبت کند، این اساتید جنگ نرم همیشه تصویر کوه یخی در پاورپویینت‌های خود به همراه می‌آورند تا ذهن آدمی را به آن تشبیه کنند و بگویند همچون بخش داخل آب کوه یخ بیشتر مسائل ذهن در ناخودآگاه در حال رقم خوردن است.

اما به راستی آیا این زیگموند فروید بود که برای اولین بار بحث ضمیر ناخودآگاه را مطرح کرد یا او این نظریه را به اسم خود ثبت کرد و پیش از او صحبت از ناخودآگاه سابقه داشته است؟ از فروید و نظریات عجیب او در تفسیر انسان به حیوانی جنسی و خشن چه می‌دانیم؟ کسی که نه‌تنها معتقد است در عقدۀ ادیپ و عقدۀ الکترا انسان با پدر و مادر خود ذهنیت ارضائات جنسی دارد، بلکه منشأ هنر و حتی دین را هم با مسألۀ جنسی تفسیر می‌کند.

آشنایی با فروید و مکتب روانکاوی

زیگموند فروید در سال ۱۸۵۶ در موراوی در خانواده‌ای یهودی به دنیا آمد. خانوادۀ او در سال ۱۸۶۰ به وین مهاجرت کردند، فروید در چنین شهری بزرگ شد که یکی از مراکز فساد آن زمان اروپا بود. شاید زندگی در چنین شهری تاثیراتی در آرای او گذاشته باشد. وی تقریبا تا آخر عمر در همین شهر زندگی کرد. فروید در زمان اشغال اتریش به دست آلمان نازی از اتریش به انگلستان رفت. او در جوانی پزشکی و فیزیولوژی خواند و در سال ۱۸۸۵ به پاریس رفت. او در این زمان دستیار «ژان شارکو» شد.

شارکو در آن زمان با استفاده از هیپنوتیزم به درمان هیستری مشغول بود و فروید با او همراه شد. در سال 1886 فروید بعد از بازگشت به وین اتریش، به عنوان متخصص اعصاب مطبی باز کرد. فروید به تدریج و طی درمان هیستری و کسب تجربه به همراه شارکو و استاد دیگرش «بروئر» به مجموعه‌ای از آراء دست یافت که نام آن را روانکاوی یا آنالیز روان(Psycho Analysis) گذاشت.

روانکاوی دربارۀ مباحثی مانند انگیزش و هیجان، تئوری شخصیت، موقعیت وجودی بشر، نظام غرایز انسان و اختلال‌های روانی بحث می‌کند. روانکاوی به عنوان یک متد و روش ذیل مفهوم عام روان‌درمانی است. روانکاوی بر این اصل است که آگاهی بشر از تجربیات عاطفی و خاطرات ناخوشایند و سرکوب شده، موجب رهایی فرد از مشکلات و اختلالاتی است که با آن دست دست به گریبان است.»

علاوه بر این‌ها، روانکاوی را به قول اریک(یا اریش) فروم در کتاب رسالت زیگموند فروید، یک «مذهب علمی و روحانی جدید» است. در این معنا روانکاوی در واقع جنبشی جهانی و فراگیر است که نظرهایی دربارۀ اسطوره‌شناسی، جامعه‌شناسی، حیات اجتماعی و سیاسی بشر، اخلاق و طرح‌ریزی برنامه‌های اصلاح‌گرانه و نظیر این‌ها مطرح می‌کند. بر این اساس است که فروید در آثاری مانند توتم و تابو(۱۹۱۳)، آیندۀ یک پندار(۱۹۲۷)، تمدن و ناخرسندی‌های آن(۱۹۳۰) و کتاب مهم «موسی و یکتاپرستی» پایش را از یک روانشناس فراتر گذاشته و در نقش یک رهبر با قصد دگرگونی‌های جهانی و بزرگ ظاهر می‌شود.

نقد کلی آرای فروید؛ اسطورۀ برخی روشنفکران ایرانی

۱.انسان حیوان غریزی نیست

فروید چیزی که به عنوان طبیعت و غریزۀ بشر مطرح می‌کند، موجودی صرفا غریزی است. این بر خلاف نگاه دینی و ملکوتی به انسان است که آدمی را دارای فطرت خداشناس معرفی می‌کند، زمانی که روانشناسی مبتنی بر آرای فروید تربیت شود، او نیز آدمی را موجودی غریزی و جنسی و خشن می‎پندارد که صرفا پا در ماده و عالم ناسوتی دارد و از وجه ملکوتی وجود او غافل می‌شود. این نگاه حیوان‌گونه به انسان، آدمی را در قدر و اندازۀ یک حیوان پایین می‌آورد همان گونه که به طور کلی در آرای روانشناسی هم با آن روبرو هستیم.

۲. سکس هستۀ انسان نیست

مطابق نظر فروید روان آدمی از سه وجه تشکیل به نام‌های نهاد(ID)، ایگو(EGO) و سوپر ایگو(Super Ego) تشکیل شده است. به عقیدۀ او نهاد سریعا و بدون هیچی می‌خواهد غریزه را ارضا کند ولی سوپر ایگو که مجموعه‌ای از رهنمودهای اخلاقی و عرفی است که محیط منتقل کرده مانع می‌شود، ایگو نیز همان چیزی است که در حال حاضر وجود دارد.

فروید در تفسیر خود تمام غرایز آدمی را ذیل غریزۀ جنسی بیان می‌کند و به طور اساسی انرژی روانی بشر را معادل با لیبیدو(شهوت جنسی) می‌داند. در حالی که چه در مشاهدات بالینی و چه در مطالعات حکمی و نظری هیچ وقت اندیشمندان و دانشمندان به این نقطه نرفته‌اند که هسته و جوهر اصلی وجود انسان را بر اساس غریزۀ جنسی تفسیر کنند.

۳.فروید مبدع ناخودآگاه نیست

بر خلاف چیزی که مشهور شده است، مفهوم «ناخودآگاه» در روان‌شناسی برای اولین بار با فروید وارد نشده است. مدت‌ها پیش از او «ای.فون‌هارتمن» و ده‌ها فیلسوف و روان‌شناس دیگر مانند «لایب نیتز»، «هیوم»، «شوپنهاور»، «هربارت» و «فخنر» به آن اشاره کرده‌اند. فروید بدون توجه به نقش و سهمی که این افراد در تدارک مفهوم ناخودآگاه بر عهده داشتند، به گونه‌ای سخن گفته که خود را طراح و کاشف ضمیر ناخودآگاه معرفی کرده است.(ر.ک افول امپراتوری فروید، آیسنک هانس جی، ترجمۀ یوسف کریمی، انتشارات سمت، صص۳۶ و ۳۷)

۴. شیوۀ درمانی فروید تأیید نشده است

دیدگاه فروید دربارۀ علت پیدایش بیماری‌ها و نحورۀ درمان آن‌ها در بسیاری از مشاهدات بالینی و تجربه‌های درمانی تأیید نشده است. افشاگری برخی روانشناسان باعث شده که همگان دریابند فروید و بروئر در درمان دختری به نام «آنائو»، دروغ گفته‌اند. آن‌ها که ادعا می‌کردند بر اثر سرکوب خاطرات و تجربیات غریزی دچار بیمار شده و سپس با روش «کاتارسیس» یعنی پالایش روانی درمان شده است، در حالی که آنائو اصلا بیمار روانی نبوده است که بخواهند از روش روانکاوی درمانش کنند. (پیشین، صص ۱۰، ۲۷ و ۲۸)

همچنین مشخص شده است که آنچه فروید دربار مشاهدات بالینی خود و تخیلات جنسی بیمارانش و درمان آن‌ها بر اساس روش روانکاوی می‌گفته دروغ بوده‌اند.(پیشین، صص ۴۸ و ۴۹)

ناکامی‌های فروید در درمان بیماری‌ها به قدری زیاد بود که حتی خود او در سال‌های آخر عمرش در صحت روشش دچار تردید شده بود. در عمل و در تجربۀ بالینی نشان داده شد که روانکاوی در درمان اختلالات روانی مانند اسکیزوفرنی، اختلال دوقطبی و دیگر صور روان‌پریشی‌ها کاملا ناتوان است.(ر.ک اریک فروم، جزم‌اندیشی مسیحی و جستاری در مذهب، روان‌شناسی و فرهنگ، انتشارات مروارید، ص ۱۹۸)

۵. کمال هر فرد بلوغ جنسی و رابطۀ جنسی نیست

مطابق تحلیلی که فروید از مراحل «رشد روانی – جنسی» بشر ارائه می‌دهد، غایت و کمال رشد هر فرد آدمی همانا رسیدن به بلوغ جنسی و بالفعل شدن توانایی جنسی شخص می‌باشد. بدینسان و بر این اساس همۀ آدم‌هایی که قادر به برقراری رابطۀ متعارف جنسی هستند «سالم» می‌باشند و معیار «سلامت» روان(!) را باید در توانایی برقراری رابطه جنسی جستجو کرد. آیا این موضوع مضحک و بلکه تراژیک نیست؟ و آیا حقارت و سطح درک نازل غریزی – بیولوژیک فروید از مفهوم «سلامت» یا «کمال»، حیرت‌انگیز و تأسف بار نیست؟ براساس مشاهدات عینی چه تعداد انبوهی از افراد گرفتار اختلالات روانی – رفتاری و اختلالات روحی را می‌توان مشاهده کرد که در عین بیمار بودن قادر به برقراری ارتباط متعارف جنسی نیز هستند؟ آیا این شواهد برای بطلان درک فرویدیستی از «سلامت» کافی نیست؟ (شهریار زرشناس، روانشناسی مدرن و حقیقت فراموش شده انسان، کتاب صبح، ص۸۳)

دربارۀ فروید مطالب بیشتری می‌توان گفت که از حوصلۀ این مقوله خارج است، مثل نظریۀ سخیف او دربارۀ اینکه با تصفیۀ عقدۀ ادیپ یعنی ذهنیت همخوابگی با مادر! می‌توان به سلامت ذهن رسید، حال اینکه او جایگاه انسان را پست‌تر از حیوان تقلیل می‌دهد و کسی که چنین نظری دارد و آن را میان تمام بشریت تعمیم می‌دهد، باید به سلامت روانش شک کرد، همانطور که کسی عاشق و کشتۀ مردۀ فروید است یا نمی‌فهمد فروید دقیقا چه می‌گوید یا او نیز نیازمند تصفیۀ عقدۀ ادیپ و اصلاح ذهنیت همخوابگی با مادر است که باید زیر نظر روانکاوان اصلاح شود.

پژوهش‌های جامعه‌شناختی، مردم‌شناختی و مشاهدات روان‌شناختی هیچ کدام مؤید این نظر در این سطح از عمومیت و فراگیری نیستند. چه‌بسا تجریبات شخصی فروید در کودکی در ارتباط با پدر و مادرش مبنایی برای ارائۀ نظریۀ ادیپ شده باشد. در حال حاضر نقد فروید و آرای او ضرورت داشته و این ضرورت وقتی شدت می‌گیرد که صفحاتی در فضای مجازی با عنوان «فروید زنده است» دایر می‌شود و او مبنای آموزش دانشگاهی و جو روشنفکران بدون نقد موشکفانه و دقیق می‌شود، شاید فروید امروزه تنها به درد آن‌هایی بخورد که فاز روشنفکری برداشته‌اند، تا تصویر او را روی تخت شاسی سیاه و سفیدی در اتاقشان بگذارند و گهگاهی تریپ بزنند به سیارات رو به انقراض فرویدیسم.

منبع: موسسه استاد فرج نژاد

پایان/

ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نام:
ایمیل:
* نظر: